مردم، عاقبت نیک یا بد کار خود را از طریق تفأل به آن می طلبند؟ آنها در مواقع شادی و اندوه، نگرانی و تردید به سراغ دیوان حافظ می روند و مراد دل خود را از او می جویند وآرام میگیرند. اقبال به حافظ به گروهی ویژه منحصر نیست، از عارف و عامی و پیر و جوان همه به او ارادت می ورزند. شعر حافظ حتی مرزها را در نوردیده و تمامی انسانها را مجذوب خود ساخته است، به طوریکه «گوته» شاعر شهیر آلمانی وقتی با اشعار او آشنا شد، نوشت: «ناگهان با عطر آسمانی شرق و نسیم روحپرور ابدیت که از دشتها و بیابانهای ایران می وزید، آشنا شدم و مردی شگرف را شناختم که شخصیت شگفتش مرا سرا پا مجذوب کرد.» او دیوان شرقی- غربی خود را با الهام از اشعار حافظ سرود و در سراسر این دیوان به شکل آشکار یا پنهان، این نکته را تذکر داد که شرق و غرب از هم جدا نیستند و به ناگزیر باید به هم نزدیک شوند. به گفتهی حافظ: یکیست ترکی و تازی در این معامله حافظ/ حدیث عشق بیان کن بدان زبان که تو دانی
نیچه فیلسوف بزرگ آلمانی نیز در باب حافظ گفته است: «اعجاز توست که از طبع بشری فانی چنین اثری جاودانی پدید آوردی و یکشبه ره صد ساله رفتی». اگر به تقسیمبندی انواع ادبی از دید بزرگان ادب فارسی نظری بیافکنیم، در مییابیم که اشعار حافظ بیشتر از نوع ژانرهای غنایی میباشد. این نوع شعر بیشتر مبین عواطف و احساسات درونی آدمی است. یعنی شاعر باسرودن این اشعار میخواهد عواطف واحساسات خود را متجلی سازد. اگر در دیدگاههای روانشناختی غور کنیم، در مییابیم که در رویکرد روانتحلیلگری بیان عواطف و احساسات توسط شخص بیمار باعث تخلیهی آنها شده و زمینهی درمان فرد مهیا میشود. با استناد به نظر بروئر «بیان عواطف مناسب در برابر یک رویداد، باعث درمان فرد میشود.»
ناهُشیار یا ناخودآگاه تأثیر قدرتمندی بر تفکر ما دارد و تجارب آسیبزای دورهی کودکی تأثیر شگرفی بر ناهشیار میگذارد. (کولودونیسکی، کورت، ۲۰۰۶) در واقع با خواندن اشعار حافظ که به زیباترین شکل عواطف انسانی را در قالب شعر بیان کرده است، افراد به بیان احساسات خود میپردازند وگویا زبان حافظ را به عاریت میگیرند تا حرف دل خود را بزنند و به روانپالایی دست مییابند. آنها با گفتن خواستههای خود به کلام حافظ تعارضات ناهشیار خود را به قسمت هشیار میآورند و با کسب بینش نسبت به انگیزهها و عواطف خود به آرامش میرسند.
حافظ از آب زندگی شعر تو داد شربتم
ترک طبیب کن بیا نسخهی شربتم بخوان
اهداف اصلی روانکاوی برطرف نمودن عوارض وآسیبها از طریق به هشیاری درآوردن افکار و احساسات سرکوب شده میباشد. هر اندازه این هدف به دست آید، بیمار کنترل زندگی خود را دوباره به دست میگیرد و بهتر میتواند تصمیمگیری کند و خود و دیگران را به صورت مستقیم، هشیار و دقیق تجربه میکند. نقش ناخودآگاه در زندگی فرد بسیار تعیین کننده است و حافظ به وجود آن پی برده است:
در اندرون من خستهدل ندانم کیست
که من خموشم و اودر فغان و در غوغاست
تداعی آزاد یکی از فنونی است که در این دیدگاه به منظور دستیافتن به انگیزهها و تمنیات این ضمیر اندرونی است که هر یک از ابیات شعر حافظ ما را مسافر اندرون خود میکند، تا به ماهیت آن پی بریم. بر حسب یونگ ناخودآگاه شخصی عبارت است از اندیشهها، احساسات و انگیزههای فرد که زمانی برای او خودآگاه بوده، اما به علل روانشناختی به ناخودآگاه رانده شده و ظاهراً فراموش شده است، لیکن در آنجا به حیات خویش ادامه میدهد و ما تجلیات آنرا در همهی امور زندگی به صورت غیر مستقیم، میبینیم. در رویاهای شبانه، خیالبافیهای روزانه، رفتارهایی که انگیزهی آنها را نمیدانیم، تصمیمگیریهایی که ظاهراً با خواست و یا مصلحت ما هماهنگ نیست و یا آفرینشهای هنری دیده میشود.