در این کتاب روایتهای متعددی در مورد سده به نقل از تیمورلنگ بیان شده است. روایتهایی که از نظر تاریخی پیرامون آن اختلاف نظر وجود دارد. در این مقاله نخست بخشهایی از این کتاب که به منطقه ماربین و سده می پردازد قید شده و در ادامه کوشیده شده تا براساس واقعیت های موجود، به نقد و تحلیل صحت آن پرداخته شود و به این سوال پاسخ داده شود که این روایت تا چه اندازه قابل استناد تاریخی است.
لشکرکشی تیمورلنگ به سده
"... در آن آبادي كه نامش با مورچه شروع ميشد من از سكنه محل راجع بوضع اصفهان تحقيق كردم و معلوم شد كه رودخانهاي از وسط شهر اصفهان ميگذرد كه موسوم است به زاينده ولي خط سير رودخانه مزبور طوري است كه من در سر راه خود هنگام نزديك شدن باصفهان، بآن برخورد نخواهم كرد ...
بعد از اينكه در آن آبادي راجع بوضع اصفهان تحقيق كردم براه افتادم و خود را نزديك شهر بيكآبادي ديگر رسانيدم كه موسوم بود به "سده". در آنجا طلايه را مأمور كردم كه راجع بوضع اصفهان تحقيق كند و بدانم كه آيا در خارج از شهر قشوني وجود دارد يا نه. بمن اطلاع دادند كه در خارج از اصفهان قشوني وجود ندارد كه راه را بر من بگيرد. در "سده" مرتبهاي ديگر راجع باصفهان تحقيق نمودم و بخصوص درباره حصار شهر تحقيق كردم و معلوم شد كه طول حصار اصفهان هفت فرسنگ و نيم است و در هر يكصد و پنجاه گز، يك برج دارد و لذا سيصد برج در حصار اصفهان ساختهاند.
از مختصات حصار اصفهان اين بود كه پشت آنرا طوري عريض ساخته بودند كه ارابه حركت ميكرد و بطريق اولي مدافعين شهر ميتوانستند براحتي در آنجا حركت كنند و مقادير زياد سنگ و تير را در پشت حصار ذخيره نمايند. جلوي حصار اصفهان بطوريكه مردم "سده" ميگفتند يك حصار كوچك وجود داشت و من ميدانستم كه حصار كوچك را براي اين ساختهاند كه مدافعين آن مانع از نقب زدن يك قشون مهاجم شوند.
بنابراين يك قشون مهاجم اگر بخواهد بوسيله نقب زدن خود را بشهر اصفهان برساند ميبايد مبداء نقب را از راه دور شروع نمايد و از زير حصار كوچك بگذرد با اينكه حصار كوچك را متصرف شود تا اينكه بتواند از نزديك شهر مبادرت بحفر نقب نمايد.
ديگر از چيزهائي كه در "سده" بمن گفتند اين بود كه اصفهان داراي مجراي فاضل آب است و من تا آن روز شهري را نديده بودم كه مجراي فاضل آب داشته باشد. محاصره شهري كه طول حصار آن هفت فرسنگ و نيم است و داراي سيصد برج ميباشد احتياج به بصيرت دارد. در آن شهر نميتوان سربازان را اطراف شهر گماشت تا اينكه كسي از شهر خارج نشود يا قدم بشهر نگذارد چون اگر سربازان را اطراف شهر بگمارند نيروي آنها طوري ضعيف خواهد شد كه اگر مدافعين از شهر خارج شوند و حمله نمايند از پا درميآيند.
اين بود كه من در اصفهان نيروي خود را اطراف شهر در نقاط مخصوص متمركز كردم كه هم شهر را تحت نظر داشته باشيم و هم اگر نيروي مدافع از شهر خارج شد، بدستههائي ضعيف از قشون من برخورد نكند و آنها را از بين نبرد.
وقتي من باصفهان رسيدم فصل بهار و آب رود زاينده زياد بود همچنانكه آب رود جيحون ما هم در فصل بهار طغيان ميكند. چون آب زياد بود من نميتوانستم از راه رودخانه قشون خود را وارد شهر نمايم.
از سكنه قصبه "سده" پرسيدم مگر اصفهانيها چقدر آذوقه دارند كه دوچار كمبود خوابار نميشوند. سكنه قصبه مزبور بمن گفتند كه رسم اصفهانيها اين است كه هر سال در موقع خرمن كوبيدن آذوقه يكسال خود را نقد يا باقساط خريداري مينمايند و در خانه جا ميدهند و خيال آنها تا موقع خرمن كوبيدن سال بعد، از حيث آذوقه، آسوده ميباشد آنها نه فقط غله يكسال را يكجا ابتياع ميكنند، بلكه در مواقع عادي، اگر كسي در بازار شهر، قدري حبوب يا غله يا روغن خريداري نمايد معلوم ميشود كه اصفهاني نيست زيرا اصفهانيها خواربار خانواده خود را، بطور جزئي خريداري نمينمايند چون ميدانند كه براي آنها گران تمام ميشود. بنابراين، اينك در تمام خانههاي اصفهان، غله و حبوب و روغن هست و حتي سوخت آنها هم تأمين شده زيرا اصفهانيها ذغال و هيزم يكسال را هم در فصل تابستان و پائيز خريداري مينمايند. بدين- ترتيب كه ذغال را در فصل تابستان ابتياع ميكنند و هيزم را در فصل پائيز، هنگام قطع درختهاي خشك يا اشجار زائد خريداري مينمايند لذا تو انتظار نداشته باش كه اصفهانيها، بزودي از گرسنگي از پا درآيند ولي از پايان تابستان قحطي در شهر آغاز خواهد شد.
اهالي سده ميگفتند كه اصفهانيها، خيلي به كبوتر علاقه دارند و از كودكي، كبوتران را تربيت و اهلي ميكنند ولي نميدانستم كه كبوتران مزبور وسيله انتقال خبر از نقطهاي به نقطه ديگر هستند. اصفهانيها بوسيله كبوتر از نزديك شدن من بشهر مطلع شدند و خود را براي دفاع آماده كردند و بعيد نبود كه بوسيله كبوتر، از بلاد ديگر كمك بخواهند. عادت كبوتر اين است كه هرجا باشد بسوي آشيان پرواز مينمايد و اگر كبوتري را كه در اصفهان آشيان دارد در فاصله پنجاه فرسنگي اصفهان رها نمايند، بسوي شهر پرواز ميكند و وارد آشيان خود ميشود.
پيش نماز قصبه "سده" برايم نقل كرد كه حصار اصفهان از طرف نوح پيغمبر ساخته شده و آنقدر حصار مزبور محكم است كه طوفان نتوانست آنرا ويران نمايد و حتي گفت كه نوح پيغمبر، قبل از طوفان، كشتي خود را در اصفهان ساخت و از آنجا براه افتاد. ويران كردن آن حصار حتي بوسيله احتراق باروت كاري بود مشكل براي اينكه خيلي ضخامت داشت. معهذا براي اينكه بتوانيم زودتر شهر را تصرف نمائيم، مجبور بوديم كه حصار را ويران كنيم و قسمتي از سربازان خود را وارد شهر نمائيم وقتي سربازان من وارد اصفهان شدند در تمام آن شهر يك اسب و يك قاطر و الاغ و يك سگ وجود نداشت و سكنه اصفهان تمام جانوران را از فرط گرسنگي خورده بودند.
چون پيشبيني ميكردم كه باران طولاني خواهد شد و وضع جنگ اصفهان طوري بود كه احتياج بسوار نداشتم قسمتي از اسبها را همانروز قبل از اينكه هوا تاريك شود به "سده" فرستادم تا اينكه زير باران نمانند. براي اسبهاي ديگر كه بودنشان در ميدان جنك ضروري بنظر ميرسيد از تنه و شاخههاي درختان سرپناه ساختيم تا اينكه زير باران قرار نگيرند.
تحلیل
در تحلیل کتاب فوق، مخصوصا روایت ذکر شده در مورد منطقه سده می توان از زوایای مختلف به این موضوع نگریست و آن را تحلیل نمود. براساس گزارش های متعدد تاریخی، تیمورلنگ در سال ۷۹۰ه.ق ۲۷ اوت ۱۳۸۷ میلادی به اصفهان و مناطق اطراف آن لشکرکشی کرده و آن را فتح نمود. وی در این لشکرکشی کشتار گسترده ای به راه انداخت و سپس راهی شیراز شد. این گزارش های تاریخی نشان دهنده آن است که نفس لشکرکشی تیمور به منطقه اصفهان و ماربین صحت دارد و بحث بر سر جزئیاتی است که در کتاب مذکور پیرامون لشکرکشی به سده و اصفهان بیان شده است.
مترجمی به نام ذبیح اله منصوری
اصل مناقشه را می توان بر سر مترجم دانست. مترجمی به نام ذبیح اله منصوری که سبک خاصی در ترجمه کتابها دارد. مترجمی که عامه مردم او را بیشتر از نامدارترین مترجمان دیگر میشناسند و شهرت او به مراتب بیشتر از مترجمان بزرگی همچون نجف دریابندری است. او انبوهی از کتابها را ترجمه کرده است اما سبکی خاصی از ترجمه مورد نظرش بود، سبکی که در آن مترجم به متن اصلی وفادار نیست و داستان را بسط میدهد. یک سوال پیش می آید: آیا میتوان به روایتهای تاریخی ذبیحالله منصوری اعتماد کرد؟
بدون اغراق میتوان او را به عنوان فردی معرفی کرد که تاریخ را از لابهلای کتابهای پرحجم و دیدگاههای متعدد و متناقض به متن جامعه برد. ذبیح اله منصوری تاریخ را در قالب روایتگری و رمان، به مخاطبانش عرضه میکرد و در این کار، تبحر فراوانی داشت.
اما ترجمههای منصوری، به هیچ عنوان با متن اصلی مطابقت و گاه حتی شباهت ندارد و این مسئله، اعتراضات فراوانی را از سوی مترجمان برجسته در پی داشته است و حتی، دفاع مرحوم باستانی پاریزی از آثار وی که بر آن بود "آقای منصوری که مورخ نیست و هیچوقت هم ادعای تاریخنگاری نکرده است؛ او داستان تاریخی مینویسد و داستان نوشتن لازمهاش همین حرفهاست"، نتوانست بسیاری را قانع کند.
آثار زندهیاد ذبیحاله منصوری، بیش از آنکه ارزش تاریخی داشته باشد، صاحب ارزش داستانی است. مهارت او در مخاطب شناسی باعث شد که آثارش خریداران فراوانی داشته باشد. این ویژگی، البته ناجی صنعت نشر و گسترش دهنده فرهنگ کتاب خوانی است، اما از سوی دیگر، ملحقات بدون استنادی که وی به دلخواه خودش به آثار تاریخی خود بسته، عاملی است که این نوشتارها را، به لحاظ استنادات تاریخی، معیوب و غیر قابل استفاده میکند.
لزوم بررسی مستندات کتاب
براساس آنچه بیان شد جزئیات نقل شده در این کتاب چندان قابل اتکا و استناد نیست و در غیاب دسترسی به متن اصلی کتاب، لازم است به منابع مورد استفاده در این کتاب رجوع کرد تا بتوان روایتی تاریخی و بدون دخل و تصرف از کتاب دریافت نمود.
براساس اعلام نویسنده مارسل بریون، در تالیف این کتاب از منابع متعدد تاریخی بهره گرفته شده است، منابعی که بررسی آنها می تواند به ما بگوید تا چه اندازه کتاب مذکور قابل اتکای تاریخی است. در شماره آینده به نقل و تحلیل منابع این کتاب پرداخته و گزاره های مورد استفاده در این کتاب که مربوط به منطقه ماربین و سده است را مورد ارزیابی قرار خواهیم داد.