جشن ولادت امام حسن (ع) برگزار شد

ارسال در خبر و گزارش

نوای ملکوتی اذان مغرب در فضای لادر می پیچد و صدای اَشهد اَشهد کوه طنین انداز می شود. مردم در صف های منظم نماز ایستاده اند تا روزه پانزدهمین روز از ماه مبارک را با نام و یاد خدا افطار کنند. سفره های افطار در جای جای این زمین پهناور گسترده شده است و مردم تنگاتنگ یکدیگر روزه هایشان را باز می کنند و شادی ولادت امام حسن مجتبی (ع) چاشنی سفره هایشان می شود.

باز هم لادر میزبان مردمی است که در پی چند ساعت شادی، خود را از جای جای این استان پهناور به اینجا رسانده اند.

هنوز جشن آغاز نشده که صندلی ها پر می شود و سیل جمعیت جا مانده از صندلی سرپا می ایستند و جمعیت نشسته را در حلقه خود می گیرند.

مردم با دست هایشان مولودی خوان را همراهی می کنند و با خنده هایشان هنرمند تقلید صدایی را که هیچ خواننده و هیچ آهنگی را از قلم نمی اندازد. از آهنگ "وطنم" سالار عقیلی تا آهنگ "ای جان" حامد همایون. مردم با آهنگ "وطنم ای شکوه پا برجا" به وجد می آیند و با آهنگ "ایران! اگر دل تو را شکستم" سر پا می ایستند. چشمانشان با "ربنا"ی شجریان نمناک می شود و با "آمدم ای شاه پناهم بده" بارانی.

عباس رضا زاده لادر نشینان را به یک ساعت پر از هیجان میهمان می کند و سعید خلج و گروهش مردم را میهمان موسیقی پرمغز سنتی می کنند.

گروه هم آوایی شمیسا و همچنین خواننده نوجوان محمدحسین رضایی نیزهر کدام سهمی در این شادی آفرینی دارند.

شهردار حاج حیدری لحظاتی را به روی صحنه می رود و تشویق های مردم مقدمه سخنرانی کوتاهش

می شود. دعوت از مردم برای پرداخت عوارض خودرو و عوارض نوسازی، گل حرف های شهردار است. حاج حیدری گریزی هم به خیریه اوتیسم خمینی شهر می زند و از کودکان معصومی می گوید که تا پیش از راه اندازی سرای پاکان در کنج خانه هایشان در خویش فرورفته بودند و امروز به همت این خیریه در خانه ای دور هم جمع شده اند و تحت آموزش، قادر خواهند بود حتی به جمع نخبگان جامعه بپیوندند.

دوربین های فیلمبرداری که در چندین نقطه از مراسم سرپا ایستاده اند حالا همه به احترام میان پرده ای که در صفحه تلویزیون ها ظاهر می شود چراغ هایشان را خاموش می کنند و خود نیز چشم به صفحه های نمایشی می دوزند که معصومیت بچه های اوتیسم خمینی شهر را به تصور می کشد.

میان پرده تمام می شود اما دل و ذهن هجده هزار مرد و زن و کوچک و بزرگی که اینجا جمع شده اند، همانجا در گوشه گوشه سرای پاکان جا می ماند.

هادی یکی از همین بچه هایی است که از سرای پاکان آمده است و با چند تا دیگر از دوستانش روی سکو ایستاده اند. خانم کشاورز اعلام می کند که هادی می خواهد شعر بخواند و هادی شروع می کند:

درک کن من را که من هم کودکم / همچو گل پاک و لطیف و نازکم/ پنج حسّم در هم و بر هم شده/ دردهایم گویی بی مرهم شده ...

صدای هادی اگرچه گاه نامفهوم می شود اما لحن حزین صدایش اشک را میهمان چشم ها می کند.

مجری که آغاز گلریزان را اعلام می کند اسکناس ها و چک ها انگار دیگر تاب ماندن در جیب ها و کیف ها را ندارند. اولین رقم 50 میلیون تومان اعلام می شود و بعد از آن هر کس به فراخور توانایی و دارایی اش دست به جیب می شود از حلقه ازدواج بگیر تا النگو و پلاک طلا و اسکناس هایی که به دست کودکان در کیسه سرازیر می شود و در نهایت رقم کمک های نقدی و تعهدی حضار به 200 میلیون تومان می رسد.