تخریب چی

ارسال در ایثار و شهادت

شهید محمد دباغی تعریف می کرد: در جریان آزاد سازی فاو بود و باید برای شناسایی مین می رفتیم. براتعلی گفت من می روم تا جایی و برمی گردم و بعد می رویم، من هم رفتم به طرف سنگر. به محضی که وارد شدم صدای انفجار خمپاره بلند شد، دویدم بیرون دیدم براتعلی ترکش خورده و هر دو پایش از ران ها به مویی بند شده و به زیر شکمش فرورفته است اما در کمال شگفتی با همان حال وخیم با فشار روی دست هایش از جا نیم خیز شد و خنده کنان گفت مرا که با این وضعیت نمی توانید با آمبولانس ببرید، فرغون را بیاورید تا آخرعمری یک فرغون سواری کرده باشم (!) و این خنده مستانه، مقدمه شهادتش بود. (نعمت اله شاهین همرزم شهید)


حسن ختام
مادر شهید می گوید: قبل از تاسوعا و عاشورا آمده بود مرخصی. یکی از همان روزها برای دیدن دوستانش راهی کاشان شد و وقتی برگشت دو تا بطری بزرگ گلاب آورده بود. گفت یکی را بگذار روز عاشورا بین عزادارن امام حسین (ع) تقسیم کن و یکی را هم بگذار برای مراسم ختم من. خیلی از دستش ناراحت شدم، گفتم چرا حرف از رفتن می زنی. این آخرین باری بود که براتعلی به مرخصی آمد.


تخریب چی
براتعلی سعیدی پیش از حضور در جبهه جنوب، در سیستان و بلوچستان در درگیری با اشرار دچار مجروحیت در ناحیه کتف شد. کمی که حالش روبه راه شد اینبار راهی کردستان شد. بعد از مدتی برگشت و به عضویت رسمی سپاه درآمد و مشغول خدمت در واحدهای مختلف شد اما تاب ماندن در پشت جبهه را نداشت. کوله بار تجربه های سیستان و بلوچستان و کردستان را برداشت و در اولین فرصت راهی جبهه جنوب شد. آنقدر آماده بود که بعد از مدت کوتاهی برای فعالیت در واحد تخریب لشکر هشت نجف انتخاب شد و ماموریت یافت که به نیروهای منتخب، آموزش تخریب بدهد.


شهیدان رفته و جا مانده ام من...
قرار شد تعدادی از نیروهای واحد تخریب بروند مرخصی، براتعلی گفت من می مانم بقیه بروند. سی نفر از نیروها سوار کامیون شدند و به طرف اهواز حرکت کردند. به اول پل بهمن شیر که رسیدند هواپیماهای عراقی کامیون را مورد هدف قرار دادند و ده نفر از نیروها به شهادت رسیدند. وقتی براتعلی خبردار شد افسوس می خورد که چرا از قافله شهدا جا مانده است. (آقای صالحیان همرزم شهید)


مجنون
چند بار برای یافتن پیکر برادرمان سعید که در عملیات خیبر مفقود شده بود به جزایر مجنون رفت ولی اثری از او نیافت. در یکی از همان روزها که آمده بود مرخصی گفتم بمان تا دست و آستین برایت بالا بزنیم، گفت تا وقتی این جنگ تمام نشود من ازدواج نمی کنم. (برادر شهید)

***
براتعلی سعیدی در سال 1342 در خمینی شهر متولد شد. تحصیلات دوره ابتدایی را که به پایان رساند علی رغم اینکه دانش آموز درسخوانی بود برای کمک به اقتصاد خانواده به عنوان شاگرد راننده کامیون در کنار برادرش مشغول به کار شد. دوران نوجوانی اش با اعتراضات و فعالیت ها علیه رژیم شاهنشاهی همراه شد و پای او را به مبارزات باز کرد. براتعلی بعد از انقلاب هم خیلی زود وارد مبارزه شد تا آنجا که در هنگام فعالیتش در سیستان و بلوچستان در مقابله با اشرار دچار آسیب در ناحیه کتف شد. عملیات فاو موعد دیدارش با پروردگار یکتا بود. براتعلی در آستانه 22 سالگی شربت شهادت نوشید و در گلزار شهدای امامزاده سیدمحمد در خاک آرمید.


کنگره سرداران و 2300 شهید شهرستان خمینی شهر