نگاهی به کتاب «اردوگاه اطفال»

ارسال در ایثار و شهادت

 ماجرای «اردوگاه اطفال: بند شماره یک» دومین مجموعه و در واقع بخشی از خاطرات قدرت الله مهرابی کوشکی یکی از آزادگان شهر کوشک از دوران سخت اسارت در اردوگاه بین القفسین یا اردوگاه اطفال، است که از سوی انتشارات گلبن اصفهان سال 1390 روانه بازار کتاب شده است.


این کتاب، در واقع برگی است از دفتر قطور خاطرات پایداری و آزادگی، حکایت اسرای کمپ هفت، مظلومیت اسرای بازداشتگاه بین القفسین، روایت حماسه و عشق؛ و البته همانطور که نویسنده در ابتدای کتاب اشاره دارد، سعی نموده کوله بار خاطرات ارزشمند ناب اسارت را برای نسل های آینده به صورت بکر و دست نخورده نگه دارد تا نسل های پی در پی با حقایق آزادگی ما آشنا شوند.


نویسنده در این مجموعه از بزرگ مردان کوچکی می گوید که در اردوگاهی بین دو اردوگاه عنبر و رمادی، سال€Œهای نوپای زندگی خود را خیلی زود به پختگی بلوغ رساندند.
این اردوگاه و فضا، در اصل به منزله یک فعالیت تبلیغی و سیاسی حزب بعث عراق بود که قصد داشت اعزام نوجوانان رشید ایرانی را به اجبار و در پی تهدید و فشار رژیم جمهوری اسلامی ایران تعبیر کند.


در این کتاب با بند بند وجود می توان شکنجه و رنج بندهای اردوگاه را همراه با راوی مجموعه، که نوجوانی 17 ساله است، طی مسیر کرد.
نویسنده در این کتاب از دردسرهای اسارت می گوید و اعتصاب غذا و گرسنگی و تشنگی، از جنگ روانی دشمن می گوید و اقدامات جنون آمیز رژیم بعثی، از تلخ و شیرین اسارت سخن می گوید و برنامه های دینی و معنوی و فرهنگی آزادنوجوانان اسارت، از طنزها و خنده ها و گریه ها و ندبه هایش.


نوجوانی که لحظه لحظه آن دوران را به خاطر سپرده است تا امروز وقتی با لحنی ساده و صادقانه از تئاترها و سرودهایش برایمان می گوید، انگار کنیم نشسته ایم به تماشای مستقیم آن صحنه ها و روزها و ناگفته ها.


در پایان ضمن پیشنهاد به مطالعه این کتاب، به تماشای یکی از این صحنه ها می نشینیم:
«پس از سالها، اولین شبی بود که تعدادی از افراد موفق به دیدن ستاره های آسمان می شدند. بنابراین به محض باز شدن در آسایشگاه ها و بیرون رفتن زائران ابتدا چشمان به آسمان دوخته می شد. کاروان اسیران دل شکسته به سوی کربلا به حرکت درآمد و ما که توفیق زیارت را نداشتیم در اردوگاه ماندیم.در اردوگاه جای جای بچه ها خیلی خالی بود و حالتی از غربت در آن خلوت اردوگاه بر دلمان حاکم شد. تصمیم گرفتیم برای بازگشت زائران، برنامه استقبالی را فراهم کنیم، هر چند احتمال می دادیم با مخالفت عراقی ها مواجه شویم. اما برنامه ریزی کردیم که در دو مرحله یکی در سطح اردوگاه و دیگر به صورت آسایشگاه این کار عملی شود.


فضای بعد از پذیرش قطعنامه و شایعات آزادی تا حدودی از حساسیت عراقی ها کاسته بود، بنابراین نسبت به گذشته بهتر می توانستیم برخی برنامه ها را دنبال کنیم.
تصمیم بر این شد که با تشکیل کمیته استقبال از زائران امام حسین(ع) هر کسی در حد توان خویش برنامه ای را بر عهده بگیرد. مسئولان فرهنگی آسایشگاه ها برای خوش آمدگویی و زیارت قبولی بر روی پتوهای مشکی که تا حدودی فرسوده شده بود با صابون نوشتند: «زائران حسین(ع) زیارت قبول.»