حوض خون در پارک 15 خرداد بانه

ارسال در ایثار و شهادت

جمع کثیری از اقشار مختلف مردم در پارک 15 خرداد بانه گرد هم آمده اند. قرآن که تلاوت می شود، یکی از توابین حزب کومله و دموکرات راجع به عملکرد این حزب سخنانی می گوید و سپس اطلاعیه ای راجع به عملیات موفقیت آمیز قائم آل محمد (عج) از مصاف رزمندگان با کفار خود فروخته کردستان قرائت می کند. امام جمعه بانه به پشت تریبون می رود و بسم اله را می گوید. جمعیت آرام نشسته و گوش جان سپرده اند فقط سر و صدای چند تن از فرزندان شهدا که در اطراف حوض مشغول بازی اند بلند است. اما سایه ای سیاه ناگاه بر زمین پارک پهن می شود و سرها به یکباره به سوی آسمان بلند می گردد، هواپیماهای عراقی بر فراز آسمان بانه پیدایشان شده و بوی خون می آید، ولوله ای در جمعیت می افتد و با زوزه بمب هایی که مثل باران به سویشان سرازیر می شود، درمی آمیزد، حوض آب پارک به حوض خون تبدیل می گردد و بدن های کوچک فرزندان شهدا تکه تکه به هر طرف پرتاب می شود، امام جمعه از پشت تریبون به زمین می خورد، هواپیماهای عراقی برای انتقام از این جمعیت به بمب بسنده نمی کنند، با اسلحه کالیبر 75 هم جمعیت را نشانه می روند.
جمعیت در چشم به هم زدنی با جیغ و فریاد از جا کنده می شود و ناخودآگاه به سمت نرده های فلزی پارک هجوم می برد، خیابان فرمانداری در آتش می سوزد، جسد های سوخته شهروندان کوچه و خیابان را فرش کرده و قابل شناسایی نیست، اعما و احشای مجروحی از شکمش بیرون زده و چند نفر آتش پشت کمرش را خاموش می کنند، بینی و دولب مجروحی دیگر که صورتش ترکش خورده از جا کنده و آویزان شده است، عده ای زیر آوار مانده اند، اینجا صحرای کربلاست.
آمبولانس ها، اتومبیل های شخصی و وانت ها مجروح ها را به بهداری منتقل می کنند. بهداری مملو از شهید و مجروح است و دیگر از دست پزشکان و پرستارها کاری برنمی آید.
ساعت حدود 2 بعد ازظهر است و با اینکه نزدیک به 4 ساعت از حمله هوایی عراق به بانه گذشته اما شهدا و مجروحان همچنان در نقطه نقطه شهر روی زمین افتاده اند.
پادگان بانه نیز مملو از شهید و مجروح است. هلی کوپترها تازه راه افتاده اند سمت پادگان، هر کس بدن زخمی و مجروح یک نفر را بلند می کند و به سمت هلی کوپترها می برد تا به شهرهای دیگر منتقل شوند. یک گروه پزشکی از شهرستان دیگری وارد بهداری می شود. در میان جمعیت مجروح و شهید بهداری، پیکر بی جان پاسداری که صبح اطلاعیه عملیات قائم آل محمد را قرائت کرد به همراه برادرش به چشم می خورد، همسرش بر بالین سرش حاضر می شود و با صدایی پر صلابت می گوید: همسرم تو به سعادت خودت رسیدی، از تو می خواهم سفارش مرا هم به حضرت زهرا (س) بکنی.
هلی کوپتری خبرنگاران را به بانه می آورد...
از دفتر خاطرات جهادگر جانباز «جواد سعیدی» عضو جهاد سازندگی مستقر در بانه