رضا عمویی

ارسال در ایثار و شهادت

شهید:                    رضا عمویی

 

 

متولد  :                    1344

 

 

در یک خانواده کارگری در خمینی شهر متولد گردید. دوران کودکی شهید در محیطی مذهبی با بازی های کودکانه که در آن دوران متداول بود گذشت. دوران تحصیلات ابتدایی در یکی از مدارس شهرستان گذراند و بعد از اتمام سال دوم راهنمایی ترک تحصیل نمود و به کار مشغول گردید. در کلاس دوم راهنمایی بود که اعتراضات مردمی علیه رژیم ستم شاهی گسترش پیدا کرد و او که در آغاز نوجوانی و شور فعالیت بود همراه با دیگر دوستانش در راهپیمایی های مردمی شرکت می کرد. با پیروزی انقلاب به شغل کارگری در قنادی مشغول شد.

 

دوران دفاع مقدس
با شروع تجاوز رژیم بعثی عراق علیه ایران اسلامی رضا که حدود پانزده سال داشت داوطلبانه در فعالیت های بسیج محله شرکت می کرد. در زمستان 1360 پس از گذراندن دوره آموزش نظامی در بسیج با توجه به نیاز و مشکلاتی که گروهک های فرصت طلب در استان سیستان و بلوچستان به وجود آورده بودند برای خدمت و ایجاد امنیت به آن منطقه اعزام گردید.
مشاهده وضعیت اسفبار منطقه و مردم محروم آن که در بعضی از مناطق از امکانات ابتدایی زندگی هم محروم بودند در روحیه حساس او تاثیر زیادی گذاشت. او گاهی در فکر می رفت کشوری که دارای منابع طبیعی فراوان و درآمد زیاد نفتی است چرا باید مردمش در بعضی از مناطق دست به گریبان فقر و محرومیت باشند. این مسئله اثر عمیقی در روحیه رضا گذاشت و احساس کرد در قبال رفع این ستم ها باید تلاش نماید. لذا بعد از بازگشت از ماموریت ده روزی در شهرستان بود و برای مقابله با مستکبران و متجاوزان راهی جبهه های جنوب شد. پس از مدتی عملیات رمضان بر علیه دشمن بعثی آغاز شد. در این عملیات رضا تجربه های خوبی به دست آورد. عملیاتی که فراز و نشیب های زیادی داشت؛ پیشروی های رزمندگان و شکستن خطوط دفاعی دشمن و فشارهای شدید دشمن در پاتک ها که منجر به پس گیری مناطق از دست نیروهای ایرانی که همراه با درگیری های شدید و گاهی تن به تن بین نیروهای طرفین بود.
در این عملیات تعدادی از دوستان رضا شهید، مجروح و اسیر شدند. گاهی غم و تاثر از دست دادن دوستان و گاهی حسرت از این که چرا خودش به شهادت نرسیده است. اما او می دانست که باید صبر کرد و به مبارزه ادامه داد. بعد از عملیات محرم چند روزی برای دیدن والدینش و فامیل به مرخصی آمد ولی بی تاب بازگشت به جبهه های نبرد بود. شاید خودش هم گمان نمی کرد که این آخرین دیدارهاي آنان با همدیگر باشد در منطقه جنب و جوش زیادی بود و همه آماده می شدند برای عملیات بزرگی که در پیش بود. رضا در گردان پیاده با دیگر همرزمانش آموزش های لازم را می گذراند. شب 19/11/61 عملیات در منطقه فکه برای ضربه زدن به دشمن و تصرف مناطق عمومی بصره آغاز شد.
در همان ساعات اولیه نیروهای ایران موفق به شکستن خطوط دفاعی دشمن شدند و به سوی اهداف از پیش تعیین شده پیشروی نمودند. صبح عملیات رزمندگان لشکر هشت نجف به اهداف خود رسیدند که متوجه شدند یگان های عمل کننده در جناحین آنان موفق به تصرف کامل اهداف خود نشده اند و به صورت نعل اسبی در محاصره دشمن اند. آتش سنگین انواع سلاح های دشمن توان تحرک لازم را از نیروهای ایرانی گرفته بود. گرد و غبار ناشی از انفجار انواع گلوله ها حتی نفس کشیدن را سخت کرده بود. تعدادی از نیروهای رزمنده ایرانی شهید و مجروح شده بودند و امکانات برای انتقال آنان به عقب وجود نداشت. به نیروهای باقیمانده دستور عقب نشینی داده شد. فشار دشمن از سه جناح به شدت ادامه داشت. افراد سالم تعدادی از مجروحین را در زیر آتش شدید دشمن به عقب منتقل کردند ولی با پیشروی دشمن امکان انتقال شهدا وجود نداشت و جسم رضا همرا دیگر همرزمان شهیدش در منطقه باقی ماند.

 

قسمتی از وصیت نامه شهید
پدر جانم من امانتی بودم در دست شما و شما هم وظیفه داشتید که فرزند خود را به طوری که اسلام گفته تربیت کنید و حال هم افتخار کنید که توانستید جوانی تربیت کنید که در راه اسلام فداکاری کند و در جبهه های حق علیه باطل مبارزه کند.


کنگره سرداران و 2300 شهید شهرستان خمینی شهر