علی اکبر کریمی

ارسال در ایثار و شهادت

شهید :      علی اکبر کریمی

متولد :      1344    

 

در روستای مشهد کاوه از توابع شهرستان چادگان در خانواده ای زحمتکش  متولد گردید. دوران کودکی را در محیط زیبا و با صفای روستا گذراند. در سال 1353 با ساخت سد زاینده رود و آبگیری آن روستای آنان در معرض تهدید آب قرار گرفت و علی اکبر همراه  خانواده به اصفهان کوچ نمود و اکثر افراد روستای آنان در محله جوی آباد شهرستان خمینی شهر سکونت نمودند. دوران تحصیلات ابتدایی و راهنمایی را در مدارس جوی آباد گذراند و با توجه به کمبود امکانات در زمینه های بهداشتی و آموزشی در محله جوی آباد مردم ساکن در زمینه های مختلف تحت فشار بودند. با اوجگیری اعتراضات مردمی علیه حکومت استبدادی پهلوی، علی اکبر که در دوران نوجوانی قرار داشت با شور به صف معترضان پیوست و همگام با مردم در راهپیمایی های مردمی علیه بی عدالتی های رژیم شاهنشاهی شرکت می کرد. بعد از پیروزی انقلاب و پایان دوران تحصیلات راهنمایی، شهید کریمی برای ادامه تحصیل در دبیرستان شهدای خمینی شهر ثبت نام کرد. همزمان با ادامه تحصیل در فعالیت های فرهنگی و مذهبی محله زندگی خویش شرکت می کرد.

فعالیت های دوران دفاع مقدس
با شروع حمله  متجاوزین بعثی، دو برادر و پدر علی اکبر از نیروهای اولیه مردمی بودند که برای دفاع در مقابل توطئه های استکبار جهانی در مناطق مختلف کشور شرکت داشتند. این کار باعث شده بود که والدین علی اکبر از شرکت ایشان در مناطق جنگی ممانعت کنند.
اما علاقه ایشان برای شرکت در جبهه های نبرد وصف ناپذیر بود. برادر شهید علی کریمی در خاطرات خویش می گوید: در تابستان سال 1361 من و برادرم و پدرم در مناطق جنگی برای دفاع حضور داشتیم که علی اکبر در بسیج ثبت نام کرده و داوطلبانه به منطقه جنوب اعزام می شود. حدود پانزده روز بعد از آن از منطقه کردستان با منزل تماس گرفتم که مادرم به من اطلاع داد که برادر به جبهه آمده است و اعتراض داشت که شما چهار نفر به جبهه رفته اید و کسی در منزل کمک من نیست. به ایشان قول دادم علی اکبر را پیدا کنم و به منزل بازگردانم. بعد از چند روز به  منطقه جنوب آمدم و در مقر لشکر هشت نجف اشرف در فکه پدرم را که در واحد تدارکات خدمت می کرد ملاقات نمودم. ایشان هم از این که ما همگی با هم به جبهه آمده بودیم و مادرمان را تنها گذاشته بودیم ناراحت بود. برای دیدن علی اکبر به گردان آنان رفتم و در نماز جماعت او را ملاقات کردم. چون نزدیک عملیات بود نیروها آماده حرکت به سمت خط پدافندی بودند. شور و حال خاصی بین نیروها حاکم بود. به برادرم گفتم که باید به خمینی شهر باز گردد ولی ایشان به من گفت فردا باز می گردم. به او گفتم امشب عملیات می شود و او جواب داد فردا ورودی شهر العماره همدیگر را ملاقات می کنیم. هر چه اصرار کردم فایده نکرد و ایشان تاکید بر ماندن و شرکت در عملیات داشت.

شوق دیدار معشوق
حالات و رفتارهای برادرم طوری بود که من قبول کردم ایشان بعد از عملیات بازگردد. شب اول عملیات به علت عدم موفقیت جناحین نیروهای  لشکر هشت نجف موفق نبودند. شب بعد که نیروها موفق به شکستن خطوط پدافندی دشمن می شوند تا نزدیکی شهر العماره پیشروی می کنند  و صبح زود بعد به علت زیادی دشمن و حجم زیاد آتش قادر به ایجاد خط پدافندی نمی شوند و با دستور عقب نشینی از سوی قرارگاه تعدادی از نیروها در مقابل دشمن به مقاومت پرداختند تا بقیه راحت تر عقب نشینی کنند.
از همرزمان شهید بیان می کند: حجم زیاد آتش انواع گلوله های دشمن و نداشتن امکانات مناسب نیروهای ایرانی صحنه عجیبی به وجود آورده بود. دشمن با تمام قوا به ما حمله کرد. تعداد زیادی تانک برای محاصره از سه جناح به ما حمله کردند. بچه ها با سلاح هایی که داشتند به مقاومت پرداختند و چند دستگاه تانک دشمن منهدم گردید اما تعداد زیادی از آنها همچنان به سوی ما در حال حرکت بودند. شهید کریمی که  آرپی جی زن بود برای شکار تانک گلوله ای آماده کرد و ایستاد تا شلیک کند. در همین هنگام گلوله توپی نزدیک او به زمین اصابت کرد و ترکش  به کوله پشتی او که پر از مهمات بود اصابت نمود و باعث انفجار گلوله های آر پی جی شد. بر اثر انفجار آنها بدن شهید علی اکبر تکه تکه گردید که قطعه بزرگ او پوتین هایش بود. درگیری به شدت ادامه داشت و چون ما در حال جنگ و گریز بودیم نتوانستیم حتی تکه های باقیمانده از جسد شهید کریمی و دیگران را به همراه بیاوریم.

استقامت پدر
برادر شهید می گوید: بعد از اطلاع از چگونگی شهادت برادرم سعی کردم به پدرم چیزی نگویم ولی ایشان از طریق دیگران مطلع شده بود و با روحیه عالی به گفت می دانم علی اکبر شهید شده است. بعد از چند روز به منزل بازگشتم و برای ایشان مراسم ختم برگزار کردیم ولی هنوز بعد از گذشت سالیان جسد ایشان به دست ما نرسیده است و معلوم نیست در کدام  قسمت کربلای  ایران مدفون گردیده است.

قسمتی از توصیه های شهید
شهید کریمی شب عملیات قبل از حرکت ازخط پدافندی به سوی خطوط دشمن و آغاز عملیات مطالبی را می نویسد:
به نام خدای در هم کوبنده ستمگران و یاری دهنده مظلومان. شب های آخر عمر من است. پدر و مادر! شما باید افتخار کنید که شهیدی در راه خدا می توانید بدهید و طبق احساسی که دارم فکر می کنم چند صباحی به عمر من باقی نمانده و از آنجا خوشحالم که چنین  پدر و مادر صبوری دارم و خوشحالم که از شهدای عملیات هستم و می دانم که حتما شهید می شوم. نمی دانید چه حالی دارم. بوی بهشت به مشام می رسد و خون حسین در رگ هایم می جوشد. در خود احساس عجیبی دارم که  شهید می شوم و ناگاه به فکرم رسید که چند کلامی با شما سخن بگویم.
کنگره سرداران و 2300 شهید شهرستان خمینی شهر