سید محسن میرکاظمی

ارسال در ایثار و شهادت

 نام:         شهید سید محسن میرکاظمی

 

 

تولد:       1345 در خمینی شهر

 

در خانواده ای از سلاله پیامبر اکرم (ص) متولد گردید. دوران کودکی را در آغوش والدینی متدین و مهربان گذراند. محیط مذهبی زمینه را برای شرکت ایشان در جلسات دینی و قرآنی فراهم کرد. همزمان با تحصیل در مدرسه به طور فعال در مراسم های مذهبی مسجد محله شان شرکت می کرد. صدای دلنشین و صوت زیبای او باعث پیشرفت ایشان در یادگیری قرآن گردید.

 

تجربه تلخ در دوران نوجوانی
با اوج گیری اعتراضات مردمی علیه رژیم ستم شاهی و پیوستن کارکنان پالایشگاه ها به صفوف مردم مواد سوختنی به خصوص نفت که مایحتاج مردم بود توزیع آن دچار کمبود گردید. صف های طولانی مردم در جلوی شعب نفت برای تهیه چند لیتر نفت ساعت ها و گاهی روزها طول می کشید. محسن که در اوائل سنین نوجوانی بود برای تهیه نفت مورد نیاز خانواده اش در صف شعبه نفت خوزان ایستاده بود که ناگهان نیروهای نظامی می رسند و شروع به ضرب و شتم مردم و تیراندازی هوایی می کنند. مردم برای نجات خود فرار می کنند. محسن با دیدن برخوردهای خشونت آمیز نیروها دچار وحشت می شود. عليرغم بهت و ترس از رفتار نیروهای نظامی نسبت به مردم بی دفاع و غیر مسلح، ولی به کمک دیگران از محل حادثه فرار و در یکی از منازل نزدیک پنهان می شود و بعد از چند ساعت به منزل باز می گردد.

 

نیروی فعال در بسیج
به فرمان رهبر کبیر انقلاب بسیج برای مقابله با توطئه های استکبار جهانی و حمله رژیم بعثی عراق علیه انقلاب اسلامی تشکیل گردید. شهید میرکاظمی برای دفاع از ارزشهای انقلاب اسلامی در بسیج ثبت نام کرد ولی به  دلیل سن کم از اعزام ایشان به مناطق درگیری ممانعت کردند. ایشان به عنوان یک نیروی فعال در بسیج محله خوزان فعالیت می کرد.

 

دفاع از انقلاب اسلامی در مقابل مزدوران استکبار جهانی
مادر شهید بیان می کند محسن اکثر کارهای خودش را مانند شستن لباسهایش، جارو کردن اتاق و ... را انجام می داد. کلاس دوم راهنمایی بود که با گسترش توطئه های ضد انقلاب در مناطق مختلف کشور به ما گفت که می خواهم تحصیل را رها کنم و به جبهه بروم بعد از گذراندن دوره آموزش نظامی به عنوان بسیجی به منطقه کردستان اعزام گردید بیش از سه ماه در منطقه قروه کردستان خدمت کرد.

 

حضور در جبهه های دفاع مقدس
مادر شهید در ادامه خاطرات خود می گوید: چند روزی پیش از آمدن محسن از کردستان نگذشته بود که ایشان برای رفتن به مناطق جنوب ثبت نام کرد من از او خواستم که مدتی صبر کند ولی ایشان که متوجه شده بود بزودی عملیات بزرگی علیه متجاوزین در جبهه ها شروع می شود قبول نکرد. روز اعزام هنگام بستن ساکش من متوجه شدم و ایشان را تعقیب کردم در سپاه پاسداران بین جمعیت حاضر او را گم کردم. به منزل بازگشتم و بعد از ظهر پدرش را برای پیگیری فرستادم که به ایشان گفته بودند پسرت به مناطق جنوب اعزام شده است.

 

قرائت قرآن برای شرکت در عملیات
رزمندگان اسلام برای حمله به دشمن بعثی آماده می شدند. عملیات نزدیک می شد شهید میرکاظمی با شور و شوق فراوان همپای دیگر رزمندگان برای عملیات آماده می شد. یکی از همرزمان شهید تعریف می کند: شب عملیات قبل از حرکت به سوی خطوط مقدم جبهه ها برای شروع حمله در چادرها نشسته بودیم که یکی از مسؤولین وارد شد و گفت آقا محسن صوت قرآنش خوب است و  در جلسات قرآن شرکت می کرده است فقط باید یک حرف دیگر گوش کند آقا محسن گفت بگو گوش می دهم فرمانده گفت شما نباید امشب در عملیات شرکت کنید و باید در اینجا بمانید ایشان ناراحت شد و در گوشه ای نشست و مشغول قرائت قرآن گردید. صوت قرآن او ما را تحت تاثیر قرار داد و فرمانده اجازه داد که ایشان در عملیات شرکت کند. در همان عملیات محسن بر اثر اصابت گلوله های دشمن به شهادت رسید ولی به علت شدت درگیری و عقب نشینی نیروها جسدش در منطقه عملیات والفجر مقدماتی باقی ماند و روح ملکوتی او به سوی معشوق خویش پرواز کرد و جسم خاکیش در کدام نقطه از این زمین خاکی دفن شده است، خدا می داند.

 

سفارشات شهید
شهید میرکاظمی چند روز قبل از آخرین اعزامش به جبهه خطاب به مادرش می گوید: مادرجان این راه که انتخاب کرده ام رفتن است و باید بروم و اسلام عزیز و امام بزرگوارمان را یاری کنم باید مثل جدمان حسین(ع) با دشمنان اسلام و میهن مبارزه کنیم. اگر قرار است که در راه خدا شهید شویم پس چه بهتر که زودتر برویم. گیرم که ده الی بیست سال دیگر عمر کردیم، اما آخرش چه؟ پس بهتر که با عزت و افتخار به خاک سپرده شویم.
ذره ذره کاندرین ارض و سما      جنس خود را همچو کاه و کهربا
محسن من نور چشم طائفه    شد فدای حق ، در این معرکه
افتخاری بر پدر فقدان تو    شد فدای دین قرآن جان تو
ذره ای بودی تو جذب حق شدی     تو به یاران حسین ملحق شدی