مرتضی رفیعی

ارسال در ایثار و شهادت

شهید :           مفقود الجسد مرتضی رفیعی

 

 

تولد:               سال 1342

 

شرح حال:

در شهر آبادان در خانواده ای مذهبی متولد گردید. دوران کودکی خویش را همراه با دیگر کودکان کارگران مهاجر که در شرکت نفت به کار مشغول بودند گذراند. بعد از ورود به مدرسه متوجه  محیط ناسالم فرهنگی و عدم رعایت اصول اسلامی از سوی دست اندرکاران شد. وی دوران ابتدایی و راهنمایی را گذراند. وجود نیروهای بیگانه که در حساس ترین قسمت های شرکت نفت مشغول به کار بودند سئوالاتی را در ذهن شهید رفیعی ایجاد می کرد. اواخر تحصیل وی در سال سوم راهنمایی زمزمه های اعتراضات مردمی علیه رژیم ستم شاهی در حال افزایش بود. با آغاز سال تحصیلی 1357 شهید رفیعی که در کلاس اول دبیرستان دکتر شریعتی (فلاح) آبادان مشغول تحصیل بود همراه دیگر نوجوانان به صفوف مردم انقلابی پیوست. بعد از پیروزی انقلاب برای حفاظت از ارزش های انقلاب در سنگر مسجد مشغول فعالیت شد و سن کم مانع از شرکت او در فعالیت ها نگردید.

 

در سنگر دفاع  از ارزش های انقلاب
انقلاب اسلامی نهال تازه ای بود ولی دشمنان از گسترش آن وحشت داشتند و توطئه های زیادی برای براندازی آن از سوی دشمنان شروع شد. لزوم مقابله با دشمنان منجر به فرمان رهبر فقید انقلاب مبنی بر تشکیل ارتش مردمی در قالب سپاه پاسداران شد و شهید رفیعی با توجه به علاقه ای که داشت در اواخر سال 1358 به عضویت رسمی سپاه در آمد.

 

در سنگر نبرد با دشمنان
 با شروع تجاوز رژیم بعثی عراق برای براندازی انقلاب اسلامی، نیروهای مردمی همدوش نیروهای مسلح برای دفاع از ایران اسلامی در مناطق مرزی به خصوص خرمشهر با تمام توان به دفاع پرداختند. عدم وجود امکانات از هر نوع و مجهز بودن دشمن، کار دفاع را مشکل می کرد ولی نیروهای ایرانی بدون هراس از مرگ شجاعانه، در مقابل دشمن تا بن دندان مسلح مقاومت کردند و دشمن روزهای زیادی را به خاطر این مقاومت برای تصرف خرمشهر متوقف گردید. در این راه تعداد زیادی از مردم شهید و مجروح گردیدند. شهید رفیعی بعد از روزها مبارزه با دشمن بعثی همدوش دیگر رزمندگان در منطقه ام الرصاص خرمشهر مفقود گردید. اخبار مختلفی از وضعیت او نقل شده است ولی تاکنون هیچ گونه خبر موثقی از سرنوشت ایشان به دست نیامده است.

 

خصوصیات اخلاقی
مادر شهید در بیان خاطرات خویش می گوید: "ایشان فردی با محبت و خونگرم بود. در انجام کارهای خانه به من کمک می کرد. رفتارش با دیگر اعضای خانواده و همسایه ها رضایت بخش بود. در انجام فرایض دینی مقید بود. پسر بزرگم می گوید دوستانش دیده اند که عراقی ها او و چند نفر دیگر را به اسارت گرفته اند ولی تاکنون خبر دقیقی از وضعیت ایشان به ما نرسیده است. خواهر شهید بیان می کند هنگامی که دشمن به خرمشهر حمله کرد گفت من باید بروم و برگشتنم با خداست. همان روز خبر شهادتش را دادند. توسط نیروهای دشمن در عراق به شهادت رسیده بود ولی جسد او را تحویل ندادند. پدر و مادرم این موضوع را نمی دانند. یک شب خواب او را دیدم که آمده است و با مادرم دست و روبوسی می کرد و می گفت مادر را ناراحت نکنید. همیشه قرآن می خواند. ما باید راهش را ادامه بدهیم و حرف خدا، پیامبر، رهبرمان را گوش کنیم. ملت باید راه شهدا را ادامه بدهند. حجاب را رعایت کنند. ناراحت می شویم مردم بی حجابی راه انداخته اند. هر که شهید شده به خاطر همین ها رفته. با این کار خون شهدا پایمال می شود. مردم جوان داده اند. هر کس بچه اش برایش عزیز بوده است..."
کنگره سرداران و 2300 شهید شهرستان خمینی شهر