سهم بادام امام حسین (ع) را جدا می کرد

ارسال در ایثار و شهادت

در این مانده بودم که آیا آنچه را می خوانید در مجموعه جلوه های عشق بنویسیم یا نه، با خود گفتم اگر مشاهداتی مربوط به سالها قبل از ایام تاسوعا و عاشورا در ذهنت باقی مانده است و دائم به یاد می آوری دلیلی دارد یاخوب بوده یا بد، به هر حال قابلیت برجسته ای داشته است، پس بد نیست داستان پیرمرد و بادام را که در گوشه ای از ذهن به جا مانده و در دسترس است و با مرور آن احساس خوبی به دست می آید با هم بخوانیم. شاید شما هم همان احساسات را تجربه کنید.

 

 روزی بود و روزگاری در همین شهر خودمان، در همین محلات و همین گذرها که برای عزاداری امام شهید بر پا می شد، از روزهای قبل شور شوقی بودف حتی در زمستان و با وجود بارش برف سنگین و نبودن شهرداری و امکانات  آنچنان خود مردم سطل سطل برفها را به شهر نزدیک می بردند و گذر را آماده می کردندف در همین گذرها و شور و حال که خبری از ناهار و بخور بخور آنچنان هم نبود و اگر هم بود برای تعذیه خوانها و دسته های عزاداری بود، آنهم ساده و مختصر، پیرمردی بود که روزهای عاشورا، با یک تنبان(شلوارهای پاچه گشاد قدیمی) مشکی و پا برهنه، اما با پاها و دسته های پینه بسته، که نشان از نان به عرق جبین خوردن می داد، او بین عزاداران حسینی راه می رفت و یا گوشه ای می ایستاد و از کیسه کوچکی که داشت، دو عدد مغز بادام به تو که تو دسته سینه زنی یا زنجیر زنی بودی می داد و همزمان اشک می ریخت و می گفت یا حسین شهید، یا ابوالفضل و چه حال و شوری داشت که به او برسی و دو بادام را از او بگیری گاه این این پیرمرد با صفا با دست خود بادام را در دهان عزاداران حسینی می گذاشت.

 

او پیرمردی بود که آفتاب نزده تا غروب تو زمین های کشاورزی خود کاری کرد و عرق می ریخت وقتی و از درختان گردو و بادام و سیب و انگور خود محصول برداشت می کرد، اول سهم بادام امام حسین(ع) را کنار می گذاشت و به عشق امام زنده می ماند، کار می کرد، به کسی ظلم نمی کرد و شب اول وقت در مسجد محل حاضر بودو با غم و شادی مردم می زیست و هر قدمی که در زندگی بر می داشت بیاد راه و مکتب امام خود بود چرا که خود را عزادار حسینی یعنی پیرو او می دانست و اعتقاد داشت کسی که خود را شیعه حسین (ع)می داند جز دستی و پاکی و کار برای رضای خدا و حرام حلا کردن و دروغ نگفتن، حاصل دسترنج خود خوردن، زندگی ساده و قانع بودن و تلاشگر بودن راه دیگری را نباید برود، او به شدت با تظاهر و ریا و دروغ و تقلب مخالف بود، او امام حسین (ع) را شهید راه انسانیت می دانست ومی گفت اگر واقعاً عزادار امام حسین(ع) هستیم باید راه او را بشناسیم و به آن عمل کنیم و راه او عمل به دستورات خدا، دوری از گناهان، رزق حلال و کار و تلاش انجام عبادات است و گر نه روز عاشورا مسلمان ظاهر می شوی، فایده ای ندارد.

 

دوستی می گفت هر وقت به باغ او می رفتی می گفت از هر پنج درخت یکی از آن از آقا امام حسین(ع) است و به واردین به باغ خود تعارف می کرد که از آن بخورند یا ببرند.

از این دست افراد در بین مردم ما کم نیستند که نیت ها و رفتارهای خالصانه و پاک دارند که ناشی از عشق است و آنها را می توان جلوه های از عشق و آنهم عشق به حق و حقیقت دانست و لذا ارزش بازگو کردن و الگو قرار گرفتن دارد.