سيدحسين موسوي
سردارشهيد : سيد حسين موسوي
متولد: 1334
تاریخ شهادت: تیر 13 61
در خانواده مذهبي در خميني شهر متولد گرديد. در سن هفت سالگي به مدرسه رفت و تا پنجم ابتدايي تحصيل نمود ولي به علت مشكلات مالي ترك تحصيل كرد. ايشان جهت كمك به تأمين مخارج خانواده در كارخانه بافناز اصفهان مشغول به كار مي شود.
شهيد موسوي اگر چه از درس خواندن محروم مي شود ولي با شركت در مجالس مذهبي و ديني به كسب علوم اسلامي مي پردازد. در اين مجالس با مسائل و مشكلات اجتماعي و سياسي آشنا مي شود و با مطالعه كتب مختلف اطلاعات خود را در زمينه هاي گوناگون علمي افزايش مي دهد. خصوصيات اخلاقي و خونگرمي ايشان باعث مي شود كه جوانان محل به او علاقمند شوند. با تعدادي از همسالان خود تيم فوتبال دخانيات را تشكيل دهند كه در آن زمان در سطح شهرستان معروفيت خاص پيدا مي كند.
فعاليت هاي دوران انقلاب
با اوج گيري اعتراضات مردم عليه رژيم ستم شاهي شهيد موسوي از تيم ورزشي كنارگيري مي كند و فعالانه در مجالس و راهپيمايي هاي مردمي شركت مي كند. با توجه به اطلاعات ايشان در زمينه هاي مختلف و آشنايي با افكار و عقايد امام خميني (ره) در مجالس مختلف مردمي شركت و با سخنراني به نشر اهداف انقلاب اسلامي مي پردازد.
يكي از دوستان ايشان در خاطرات خود بيان مي كند: يك روز كه از سخنراني مسجد حكيم اصفهان در دوران انقلاب به اتفاق چند نفر از دوستانش باز مي گشتند توسط نيروهاي نظامي دستگير مي شوند و برای بازجويي به زندان شهرباني انتقال مي دهند. در مسير آنان را مورد ضرب و شتم قرار مي دهند و با كلت به صورت شهيد موسوي مي زنند كه باعث پاره شدن لب ايشان مي شود. در زندان هنگام غروب شهيد موسوي براي خواندن نماز از مأموران درخواست مهر مي كند. به او مي گويند ما مهر نداريم. شهيد خطاب به نيروها با اعتراض مي گويد پس شما چه مسلماني هستيد كه نماز نمي خوانيد. پس از اين اتفاق فرمانده پاسگاه به نيروهايش مي گويد ببينيد ما با چه كساني روبرو هستيم.
فعاليتهاي پس از پيروزي انقلاب اسلامي
با پيروزي انقلاب فعاليت شهيد در زمينه هاي مختلف ادامه داشت. با شروع توطئه هاي دشمنان عليه انقلاب اسلامي ايشان با نيرويي جديد و بدون احساس خستگي به دفاع از آرمانهاي انقلاب پرداخت. با شروع فتنه سيستان و بلوچستان داوطلبانه به آن منطقه اعزام شد. بعد از چند ماه كه به خميني شهر بازگشت در تاريخ 20/3/1359 به عضويت رسمي سپاه درآمد و در واحد عمليات مشغول به خدمت شد. با آغاز توطئه دشمنان و ضدانقلابيون در كردستان با تعدادي از برادران بوسيله هواپيما به سنندج اعزام گرديد و به عنوان مسئول نيروهاي محافظ فرودگاه چند ماه در آنجا خدمت نمود. با شروع جنگ تحميلي رژيم بعثي عليه ايران ايشان بعد از بازگشت از كردستان بعد از چند روز استراحت همراه تعدادي از نيروها به آبادان اعزام مي شوند. با توجه به تجربيات و روحيه عالي به عنوان معاون محور خط پدافند ذوالفقاريه به دفاع از كيان ايران اسلامي مي پردازند. در عمليات تپه هاي مُدن (شهيد مؤذني) دوشادوش رزمندگان شجاعانه به دشمن بعثي هجوم برده و پيروز مي گردند. با استقرار نيروهاي خميني شهر در خط پدافندي شوش دانيال ايشان به عنوان فرمانده انتخاب مي شود. در اسفندماه 1360 كه نيروهاي ايران آماده حمله گسترده به دشمن مي شدند دشمن در يك اقدام عجولانه حمله گسترده اي در منطقه پدافندي شوش و دشت عباس آغاز مي كند. شهيد موسوي با فداكاري نيروهاي مستقر در منطقه در مقابل دشمن شجاعانه مقاومت مي كنند و با وارد آوردن خسارات و تلفات فراوان آنان را مجبور به عقب نشيني مي كنند. بعد از پايان عمليات بيت المقدس با تعدادي از نيروها به عنوان مسئول به منطقه عملياتي اعزام مي شود. در مرحله سوم عمليات بيت المقدس كه منجر به حماسه جاودانه آزادسازي خرمشهر گرديد شجاعانه شركت كرد. در اين عمليات تعدادي از نيروهاي خميني شهر به فيض شهادت نايل مي گردند و تعدادي از آنان مجروح مي شوند. شهيد موسوي پس از پايان عمليات به سپاه خميني شهر باز مي گردد.
جلوه اي از روحيه ايثارگرانه شهيد موسوي
جانباز قدير رضايي در خاطراتش مي گويد: من از آبادان با شهيد موسوي آشنا شدم. در عمليات بيت المقدس با هم بوديم كه من بر اثر اصابت تركش از ناحيه هر دو چشم نابينا شدم و براي درمان در يكي از بيمارستانهاي تهران بستري شدم. شهيد موسوي بعد از پايان عمليات به تهران آمد و چند روز به پرستاري من مشغول شد و براي درمان تلاش كرد. حتي ايشان نزد دكتر معالج من مي رود و با اصرار از او مي خواهد يكي از چشمانش را براي پيوند به من هديه كند كه جواب مي دهد كه اين كار امكان ندارد و اين گوشه اي از روحيه گذشت و فداكاري ايشان بود.
آخرين مأموريت
با شروع عمليات هاي رمضان در منطقه جنوب، شهيد موسوي در تاريخ 1/4/1361 به عنوان فرمانده گردان به منطقه عملياتي مي رود. چند شب قبل از شركت در عمليات شهيد موسوي خوابي مي بيند و آن را براي شهيد عبدالرحمان كرمي تعريف مي كند كه ايشان بعد از عمليات خواب را براي ديگران تعريف مي كند. شهيد موسوي در رؤيا چگونگي به شهادت رسيدن خود را مشاهده و براي آقاي كرمي تعريف مي كند.
شهيد كرمي در لحظه شهادت ايشان را اين گونه بيان مي كند: روز عمليات در منطقه تصرف شده از دشمن من به شهيد موسوي نزديك شدم و مي خواستم قمقمه آب را براي نوشيدن بدهم كه ناگهان يك گلوله خمپاره دشمن در نزديكي ما منفجر گرديد و برا اثر اصابت تركش به بدن آقاي موسوي ايشان به شهادت رسيد و من مجروح گرديدم. در آن هنگام به ياد خوابي كه شهيد موسوي ديده بود و براي من تعريف نمود افتادم.
قسمتی از وصیت نامه شهید
ملت عزیز و شهید پرور ایران، شما همه مسؤول خون این شهداء هستید. اینان جان خود را در راه خدا فدا کردند و از این دنیای ذلت بار دست کشیدند و رفتند و شما باید ادامه دهندگان راه آنان باشید. پدر و مادر عزیز هیچگاه نگران برای فرزندتان نباشید. فرزند شما هم مانند دیگر جوانان فدای اسلام شد.
کنگره سرداران و 2300 شهید شهرستان خمینی شهر