ننه جون من سمنو مي خواهم
سمنو از جمله غذاهاي سنتي ايرانيان است كه در شهر ما هم سابقه اي ديرينه دارد. و البته اين آش سنتي در ادبيات فولكلوريك (عامه) مردم خميني شهر همواره با شعر معروف " ننه جون من سمنو مي خواهم" همراه بوده است. اين شعر خواندني نسيم شمال را دوباره بخوانيم به ياد قديم ها...
ننه جون من سمنو میخواهم – یار شیرین دهنو میخواهم
عاشقم من به لقای سمنو – سر و جانم به فدای سمنو
سمنو خوب تر از جان من است – سمنو شیره دندان من است
من که در مطبخِ تو آشپزم – سمنو را به چه شکلی بپزم؟
ننه جون ارث به اولاد بده – سمنو را تو به من یاد بده
دختر ای ماه پسندیده من – ای رُخَت روشنی دیده من
سمنو کار تو تنها نبود- دیگ و اسباب در این جا نبود
اولا دیگ بزرگی باید – گندمِ سبزِ سترگی باید
جمع باید بکنی مردم را – آب باید بکشی گندم را
ذرهای خاک نریزد در دیگ – چشم ناباک نیفتد بر دیگ
جمع گردند ز نِسوان و بَنات – دور دیگ سمنو با صلوات
بنشینند همه، سُبحه به کف – پیش دیگ سمنو صف در صف
سمنو رخت به مینو بکشد – مَلَک از اوج فلک بو بکشد
تا که دیگ سمنو جوش کند – عَم قِزی، خاله قِزی، نوش کن
روزنامه فرصت از سال 13 کار خود را آغاز کرد و در حال حاضر خبر های خود را به صورت آنلاین نیز ارائه میکند