«دفتین» به بازار آمد

ارسال در کتاب و ادبیات

 مجموعه غزل «دفتین» تازه ترین مجموعه شعر پانته آ صفائی منتشر شد. به گزارش خبرنگار فرصت آنلاین، مجموعه شعر دفتین تازه ترین مجموعه این شاعر توانا و فرهیخته است که در بهار سال جاری در 1100 نسخه توسط انتشارات فصل پنجم منتشر شد که شامل 47 غزل می باشد. پانته آ صفائی متولد 1359 از شهرستان بروجن چندین سال است که ساکن خمینی شهر است. وی شاعری متشخص و متمایز و از سرآمدان شعر معاصر ایران است.


از مجموعه شعرهای قبلی وی می توان به مجموعه «خوش به حال آهوها»  1386، برنده جایزه گام اول و نامزد جایزه کتاب سال شعر زنان( کتاب خورشید) همچنین نامزد جایزه کتاب سال دفتر شعر جوان و مجموعه « گریه های حوا » 1386، نامزد قلم زرین و مجموعه «دیشب کسی مزاحم خواب شما نبود» 1388 و مجموعه «از ماه تا ماهی» 1389 نامزد کتاب سال دفتر شعر جوان، مجموعه « روزهای آخر آبان» 1390و مجموعه «آویشن و اندوه» 1391 اشاره کرد.


از مهمترین رتبه های ادبی این شاعر توانا می توان رتبه دوم چهارمین دوره جشنواره بین المللی شعر فجر را نام برد.
پانته آ صفایی شاعریست که شعر را حاصل از تجربه های زندگی می داند و «تجربی بودن» از ویژگی های اصلی شعر وی می باشد. همچنین شعر صفائی از لحنی لطیف و زنانه برخوردار است، لحنی منحصر به فرد که وی را از دیگر شاعران متمایز می کند.


به نقل از پایگاه خبری قدس آنلاین ابراهیم اسماعیلی اراضی یکی از شاعران و منتقدین مطرح معاصر درباره بارزترین وجه شاعری صفائی می گوید: « بارزترین وجه شاعری صفائی که در شنیده شدن او جذابیتی ویژه محسوب می شد، لحن بود و چنین لحنی، می تواند « چشم اسفندیار » شعر هم باشد؛ کافی است شاعر اندکی به این خوشامد مخاطب دل خوش کند تا به دره سانتی مالیزم بغلتد و بی تعارف باید گفت که صفایی همیشه از این منظر، مورد نقد بوده است. (و البته یادآور شویم که بسیاری از این منتقدان، بسیاری از کارهای او را نخوانده اند یا خوب نخوانده اند.) » وی در ادامه می افزاید: « زن بالغی که در «دفتین» با او روبرییم، ضمنا خیلی بیشتر از قبل متوجه «من اجتماعی» خودش هم شده و حتی گاهی خودش را در وضعیتی بینابینی روایت می کند. در غزل3 با چنین زنی مواجهیم که در یک مطالبه ظاهرا شخصی به خیلی از بی انصافی های تاریخی- اجتماعی هم اشاره دارد.»


در پایان سومین غزل این مجموعه را با هم می خوانیم:
حتی اگر گاهی، گداری دلبری کردم

من مادرت بودم، برایت مادری کردم

من سال ها با اخم هایت مردم و یک عمر

با بوسه ام جان دادمت جادوگری کردم!

در چشم من حق با کسی که با تو باشد، بود

قانون من این بود!... هر جا داوری کردم

هر وقت هم پای زنی دیگر میان آمد

پا پس کشیدم، چشم بستم، خواهری کردم

موهای بی تاب رهایی روی دوشت را

زندانی حبس ابد در روسری کردم

تلخی نکردم، لج نکردم، رنج هایم را

با شعرهای زیر لب یادآوری کردم

دنبال آهوهای کولی، ببر بازیگوش!

هی رفتی و هی ماندم و هی خودخوری کردم

وقتی که برگشتی ولی زخم غرورت را

لای پتوی بوسه هایم بستری کردم

مثل زنان دیگرم آیا؟!... نه بی انصاف!

من مادرت بودم! ... برایت مادری کردم! ...