سگ را گشاده اند و سنگ را بسته

ارسال در کتاب و ادبیات

از جمله آثار ماندگار ادبیات ایران و جهان گلستان سعدی است که شامل حکایات متعدد می باشد و در چندین باب تنظیم شده است. دو حکایت از باب چهارم آن با عنوان در فوائد خاموشی نقل می کنیم:
یکی از شعرا پیش امیر دزدان رفت و ثنائی برخواند. فرمود تا جامه از آن برکنند، مسکین برهنه به سرما همی رفت، سگان در قفای وی افتادند؛ خواست تا سنگی بردارد و سگان دفع کند. در زمین یخ گرفته بود عاجز شده گفت: این چه حرام زاده مردمانند! سگ را گشاده اند و سنگ را بسته. امیر(امیر دزدان) از غرفه بدید و بشنید و بخندید. گفت: ای حکیم از من چیزی بخواه .گفت: جامه خود می خواهم اگر انعام فرمائی.
امیدوار بود آدمی به خیر کسان      مرا به خیر تو امید نیست شر مرسان
سالار دزدان را بر او رحمت آمد و جامه باز فرمود و قبا و پوستینی بر او مزید کرد و درمی چند.

حکایت دوم


ناخوش آوازی به بانگ بلند قرآن خواندی. صاحبدلی بر او بگذشت و گفت: تو را مشاهره  چند است؟

گفت: هیچ.
گفت: پس این زحمت چرا به خود می دهی؟ گفت: از بهر خدا می خوانم.
گفت: از بهر خدا مخوان.
گر تو قرآن بدین نمط خوانی       ببری رونق مسلمانی