نصرت معظمی

ارسال در کتاب و ادبیات

خبر آمدنت در این باغ
دور تنهایی شب بو پیچید
باغ تا آمدنت خواب نرفت
ابر هر لحظه تو را میپرسید
 
چتر وا میکنی و در راه است
تکه ابری که به دنبالت بود
ریشههایت تب باران دارند
ریشههایت گله دارند از رود
 
رود خشکیده و دستانش را
باز کرده است به سمت دریا
رود همسایه اقیانوسی است
که فراموش نکرده است تو را
 
درهها عطر نفسهایت را
هر شب از دامنهها میدزدند
برگها پای درختان بلند
دست در دست تو را میرقصند

خواب از خاطر شببوها رفت
باغ چه حس عجیبی دارد
یک قدم مانده به روئیدن تو
ابر جاری شده و میبارد
 
زیر لب زمزمه میکرد نسیم
باد بر پنجرهها میکوبید
باز هم پیچک نیلوفر آه
سایه انداخته بر سایه بید
 
 

نصرت معظمی سرودن شعر را از دوران دبیرستان و با شعر نیمایی شروع کرد و پنج سالی است که به صورت جدی به آن می پردازد. وی به جز شعر در عرصه دیگری از هنر یعنی موسیقی نیز کار می کند و سه تار می نوازد. او وجود یک حس و استعداد درونی را در خود عامل اصلی سرودن اشعارش می داند. معظمی در قالبهای چهار پاره، غزل، شعر سپید و در مضامین عاشقانه و آیینی طبعآزمایی می کند. او معتقد است شعری ماندگار خواهد بود که اکثر مردم آن را انتخاب کنند و بر دلشان بنشیند و مردم از شعری لذت می برند که با احساسات و عواطفشان مأنوس باشد.
چند شعر از نصرت معظمی در آلبوم شب آرزو خوانده شده است و از دیگر افتخارات وی شعرخوانی در جشنواره زلال زمزمه ها و خط خطی های انتظار و شعر پیشواز است. معظمی عاشقانه بودن، سرشار از عواطف و احساسات بودن و الهام گرفتن از طبیعت و دارا بودن عنصر خیال در شعرهایش را از ویژگیهای آن میداند.