فضل الله صلواتی
نام: دکتر قضل الله صلواتی
تولد: 1317
تحصیلات: دکترای ادبیات عرب
اهم فعالیت ها:
پژوهشگر،نماینده دوره اول مجلس شورای اسلامی،استاد دانشگاه اصفهان، تحلیلگر مسائل سیاسی،انتشار هفته نامه نوید اصفهان از سال 1366(که در سال 1377 توقیف شد)، ریاست انجمن صنفی روزنامه نگاران ایران شاخه اصفهان از سال 1377
شرح حال:
فضل الله صلواتی فرزند آیت الله حاج شیخ حیدرعلی صلواتی، متولد ديماه سال 1317 در اصفهان، در سال 1339 از دانشسرای مقدماتی اصفهان فارغ التحصیل شد و در یکی از روستاهای شهرستان مبارکه اصفهان به معلمی پرداخت، سپس موفق به گرفتن دیپلم ادبی متفرقه شد و در سال 1342 به شهرستان همایونشهر (خمینی شهر) منتقل و در دانشگاه اصفهان قسمت شبانه در رشته زبان و ادبیات عربی، پذیرفته شد، (پيش از آن نيز مقدمات ادبیات عربی را در نزد پدر و در حوزه ي اصفهان فرا گرفته بود)، در سال 1344 به دانشکده الهیات دانشگاه تهران در رشته زبان و ادبیات عربی راه یافت و تا سال 1349 موفق به اخذ مدرک کارشناسی ارشد شد، چون مرتب نمی توانست از اصفهان به تهران برود و بازگردد، لذا مدت دوره کارشناسی ارشد طولانی شد، واحدهائی از دوره دکترای همین رشته را گذراند که چون منجر به زندان های طولانی در دوران شاه گردید نتوانست آن دوره را تمام کند، مدتی در همان سده ی ماربین (خمینی شهر) آموزگار و مدتی دبیر دبیرستان ها بود که در سال 50 با دستگیری طولانی مدت از خدمت تعلیق شد.
در سالهای 45 و 48 نیز ماه ها به خاطر بازداشت و رفت و آمد به دادسرای نظامی به اصطلاح از خدمت معلق بود.
روزگار زندانها تا سال 53 به طول انجامید که بیشترین آزارها و شکنجه ها را متحمل گردید، پس از آزادی مدتی در کارگاههای شن شوئی و ساختمانی کار حسابداری می کرد، در اواخر سال 1353 ابتدا به کاشمر سپس به یزد فرستاده شد و تا پیروزی انقلاب را در یزد بود، در سال 55 به مدت دوماه دستگیر و به زندانهای کمیته ضد خرابکاری و اوین منتقل گرديد.
در یزد در یک شرکت ساختمانی به نام شرکت تنگه به شغل حسابداری اشتغال ورزید و در ضمن در حوزه یزد از محضر آیات: حاج سید جواد مدرسی و حاج شیخ علی محمد انوری تفتی دروس حوزوی را ادامه داد.
وي مي گويد: در شهر یزد با آیات صدوقی، خاتمی و فاضل لنکرانی که تبعید بودند و حجت الاسلام عندلیب، تبعیدی دیگر و حجج اسلام آقایان: راشد یزدی، شرفی، دعائی، حاج شیخ محمد علی صدوقی و آقایان دکتر سید رضا پاکنژاد، دکتر رمضانخانی، دکتر حاج زرگر باشی و جوانان فعال آن زمان یزد آقایان: شعشعی، دستمالچی، ظریف، وحدت، مهرعلی، سفید، جوان، اولیائی، آراسته، ملک احمدی، ملک مدنی و... که در اثر مرور زمان و کبر سن نام اکثر آنها را فراموش کرده ام، (شاید نام بعضی را در ضمن كتاب خاطرات، آورده باشم) همگام با این آقایان و کلاسهای تفسیر قرآن و نهج البلاغه و... سهمی در انقلاب در شهر یزد داشتیم.
در جریان پیروزی در سال 57 در بسیاری از اجتماعات انقلابی مردم از من نیز خواسته می شد که مطالبی را بیان کنم، در یزد، میبد، اردکان، تفت و... که منهم سرباز انقلاب و مطیع فرمان جوانان انقلاب بودم.
پس از انقلاب از بيان ايشان:
پس از پیروزی انقلاب از من خواسته شد که در کارهای کمیته انقلاب مسئولیتی را بپذیرم که در آن مسیر استعدادی در خود سراغ نداشتم و دوست داشتم که مانند دهه چهل همچنان به معلمی بپردازم، بالاخره به دستور آیت الله صدوقی به مرکز تربیت معلم یزد رفتم و از روز 28 بهمن کلاسهایش را راه اندازی کردم، در یزد دیگر جائی برای دروس عالیه نبود.
یادآوری می نمایم که بعد از رفتن شاه، به دعوت مردم اصفهان به آن شهر رفتم و مورد استقبال فوق العاده مردم شهر قرار گرفتم، مردم قدرشناس آن شهر جبران دوران سختی هشت ساله ام را با استقبال بی نظیر التیام دادند، در شهرهای خمینی شهر و نجف آباد هم از من استقبال فوق العاده بود.
در راهپیمائیها و اعتراضات مردم اصفهان شرکت و سخنرانیها داشتم، پس از مدتی چون در اصفهان خانه و زندگی و شغلی نداشتم به یزد بازگشتم و در جشنهای پیروزی با مردم یزد هم گام بودم، تصمیم داشتم در شهر یزد بمانم و در همان مرکز تربیت معلم کار کنم، تا یکسال هم همچنان برخی واحدهای درسی را اداره می کردم و در مسير اصفهان به يزد رفتم و آمد مي كردم .
آیات انقلابی اصفهان حضرات آیات: خادمی و طاهری مرا برای پذیرفتن استانداری و یا فرمانداری اصفهان دعوت نمودند، من رفتن به اصفهان را منوط به اجازه آیت الله صدوقی دانستم، چون در اصفهان به خاطر برخی مسائل پیش آمده احساس نیاز می شد فردی که سابقه انقلابی داشته باشد در راس امور شهر باشد و در قدمهای اولیه انقلاب امکان درگیری وجود داشت، آیت الله صدوقی هم فرمودند، بعد از چندین سال که در یزد بوده و با مردم آشنا شده اید و همه مردم شما را به خوبی می شناسند بهتر است در همین شهر استاندار و یا فرماندار باشید.
بالاخره به خاطر مشکلات پیش آمده در اصفهان اجازه موقت دادند که به آن شهر بروم، حتی فرمودند خانه، زندگی، همسر و فرزندانت در یزد بمانند. در اوایل اسفند 57 فرمانداری اصفهان را پذیرفتم و به یاری خدا و مردم، اوضاع شهر آرام و تمام مشکلات و ادعاها تمام شد.
تا یکسال به یزد می رفتم و کلاسهای خود را در روزهای جمعه در تالار شهر در خیابان نفت آن زمان، گذاشته بودم که علاوه بر دانشجویان، بسیاری از مردم شهر هم شرکت می کردند.
بالاخره پس از یکسال فرمانداری از طرف مردم اصفهان برای نمایندگی مجلس شورای اسلامی انتخاب شدم، همزمان از سوی شورای انقلاب، سرپرستی نهضت سوادآموزی کل کشور به من محول شد، تا سال 60 هم آن مسئولیت را عملی می کردم، چهار سال نیز در مجلس به وظیفه نمایندگی و حضور در کمیسیونهای مختلف پرداختم و با نهایت تلاش به پاکسازیهای نامنظم و بی رویه، سر و سامانی دادم و تا حد امکان خود را خدمتگزار مردم ایران و مستضعفان کشور به حساب می آوردم و نهایت سعی را داشتم که جلوی اختلافها و چند دستگی ها را بگیرم.
بعد از دوره ی اول مجلس، برای پستهائی در داخل و خارج پیشنهادهائی داشتم که فقط دوست داشتم معلم باشم، به دانشگاه اصفهان منتقل شدم، دوره دکترای ادبیات فارسی را به جائی رساندم و به تدریس علوم عربی، قرآنی، سیاسی، انقلابی، نهج البلاغه، متون اسلامی، متون عرفانی و... پرداختم.
در سال 74 به خاطر برخی انتقادها و مخالفتهای سیاسی بازنشسته اجباریم کردند که با شکایت به دیوان عدالت اداری بازگردانده شدم، در سال 82 به درخواست خود بازنشسته شدم، از آن پس به کارهای تحقیقاتی، مطالعاتی، سیاسی و پژوهشی می پردازم.
مدتی مشاور شهرداران اصفهان بودم که توانستم تا پنجاه باب کتابخانه با کمک شهرداران فرهنگی اصفهان در شهر اصفهان احداث نمایم و بیش از ده فرهنگسرا و سالن مطالعه، که در کمتر شهری، شهرداری موفق به چنین اقدامی بوده است، سرپا کردم البته با همت و حمایت و هزینه شهردارهای وقت اصفهان.
حدود یازده سال هم هفته نامه سیاسی، مذهبی «نوید اصفهان» را منتشر می کردم که آن را در سال 1376 به خاطر انتقاد از برخی مسئولان و حمایت از مظلومان به طور غيرقانوني تعطیل شد، در حال حاضر به تحقیق و نوشتن می پردازم و با برخی از مؤسسات خیریه همکاری می نمایم. از خدا توفیق و عنایت و محبت درخواست دارم.
در رابطه با علامه محمد تقی جعفری رحمت الله علیه سوال کرده بودید:
از سال 42 که معلم بودم و در دانشگاه هم درس می خواندم، داماد اول مرحوم علامه، روانشاد مهندس عبدالعلی مصحف در اصفهان کانونی را به نام «کانون علمی و تربیتی جهان اسلام» با دوستانش تاسیس کرده بود که استاد جعفری را برای سخنرانی دعوت می کردند، علمای دیگری نیز دعوت می شدند، از آنجا من با مرحوم استاد آشنا شدم، در دوران دانشجوئی کارشناسی ارشد به منزل ایشان و آیت الله طالقاني و آیت الله مطهری می رفتم و در رشته های مختلف کسب فیض می نمودم و سؤالات خود را با آن بزرگواران در ميان مي گذاشتم، که اوقات بسيار مغتنمي بود.
تا اینکه در سال 1348 به پیشنهاد برخی دوستان از جمله مرحوم عبدالعلي مصحف که از دوستان دوران دانش آموزی من بود، افتخار دامادی استاد را پیدا کردم، دختر ایشان را که در محیطی معنوی، آرام، عرفانی و مثنوی، پرورش يافته بود به خانه پرآشوب و اضطراب سیاسی خود آوردم، با اینکه از اول روحیه و حالت مبارزاتی و چریکی خود را به اطلاع استاد جعفري رسانیده بودم و دخترشان را هم در جریان قرار داده بودم، با این حال موافقت کرده و حاضر به ازدواج با یک فرد انقلابی شده بودند.
این وصلت برای آنها سختی ها به بار آورد، دائما زندان، هجوم به خانه، از بام به خانه پریدن، زیر و رو کردن زندگی، تهدید به مرگ و اعدام شوهر، رساندن خبر اعدام و سوزاندن و شکنجه های من، سرپرستی از زن و فرزندان من و تامین زندگی آنها و... تا پیروزی انقلاب که چندان نتوانستم با ایشان باشم، زن و بچه هایم هم پشت در زندانها مورد اهانت قرار می گرفتند و...
وقتی در یزد بودم چون ایشان به ملاقات من می آمدند، مورد احترام آقایان صدوقی، خاتمی و دیگران قرار می گرفتند، سخنرانیها می کردند ولی دورانش کوتاه بود.
در زندان سال 52 که حدود 14 ماه در زندان انفرادی در پادگان فرح آباد اصفهان بودم، در اواخر آن اجازه مطالعه تفاسیر مثنوی ایشان به من داده شد، که 15 جلد، در حدود پانزده هزار صفحه مطالعه کردم، بعد از پیروزی به خاطر کارهای اجرائی و سیاسی کمتر حضورشان را درک می کردم، از سال 63 تا آبان 77 که بدرود زندگی گفتند، گاهی در تهران و گاهی در اصفهان از افاضات، کلام وسخنانشان بهره می بردم، گر چه بسیاری از آثارشان را مطالعه کرده بودم. خدایش غریق رحمت بی منتهای خود بفرماید.
کتب:
سخن عاشورا «سلام بر عاشورا»: 200 صفحه در سال 1350، دهها بار در اصفهان و تهران به چاپ رسید
زندگانی امام جواد (ع): چاپ در یزد توسط هیات جوادیه یزد
گامی به سوی آینده: چاپ در یزد توسط هیات جوادیه یزد
سلام بر غدیر: انتشار در یزد توسط هیات جوادیه یزد
سلام بر مهدي: چاپ در یزد توسط هیات جوادیه یزد
تحلیلی از زندگانی و دوران امام محمد تقی (ع): (600 صفحه) دو مرتبه به چاپ رسیده (انتشارات مؤسسه اطلاعات)
نوای آزادی: مجموعه شعر چاپ در اصفهان سال 1357 انتشارات بدر
بهار آزادی: مجموعه شهر چاپ در اصفهان سال 57 انتشارات بدر
برنامه ای برای اوقات فراغت رزمندگان: انتشار توسط دانشگاه صنعتی اصفهان سال 65
مقدمه ای بر راز و نیاز علی با خدا: (150 صفحه) چاپ اصفهان – انتشارات خرد
گذری به چین: (300 صفحه) چاپ اصفهان (فرهنگ و زندگی مردم)
مجموعه مقالات کنگره بزرگداشت اصفهان: (850 صفحه) انتشار موسسه اطلاعات 1385
آثار در دست انتشار:
سیاهکاری های بنی امیه: در مجله ي چشم انداز ایران به تناوب منتشر شده است
امامت و ولایت: در روزنامه اطلاعات به تناوب منتشر شده است
تفسیرها و مفسران شیعه: در حال بازخوانی ویرایش نهایی برای چاپ
خاطرات سیاسی: در حال بازخوانی ویرایش نهایی برای چاپ
علل سقوط شاه: در حال بازخوانی ویرایش نهایی برای چاپ
تحلیلی از زندگانی و دوران امام محمد باقر (ع): در حال بازخوانی و ویرایش نهایی برای انتشار
مجموعه مقالات منتشره در نشریه نوید اصفهان: در حال آماده شدن برای چاپ
مجموعه مقالات قرآنی: در دست انتشار
مجموعه مقالات در باره شخصیتها: در دست انتشار
روزنامه فرصت از سال 13 کار خود را آغاز کرد و در حال حاضر خبر های خود را به صورت آنلاین نیز ارائه میکند