خميني شهري ها چه كتابهايي مي خوانند؟

ارسال در کتاب و ادبیات

ketabكتاب ها چه زياد و كتاب خوان ها چه كم!

فكر نكنيد كه اگر گوشه اي از شهر، نمايشگاهي را مي بينيد همينطور بي هيچ زحمتي سر پا شده است. چيزي مثل هفت خوان بايد طي شود تا نمايشگاهي برپا گردد.

 

نمي خواهم بگويم اين هفت خوان كجاهاست و چه پول هايي بايد به جيب چه كساني برود كه نمايشگاه دار، داربست فرهنگي اش را علم كند. نمي خواهم حرف و حديث درست شود. نمي خواهم بناي گله و شكايت بگذارم و خودم و شما را خسته كنم يا آبي در هاون بكوبم اما ...

كفش آهنين پوشيدم و راه افتادم. مي دانستم با چه كساني بايد مصاحبه كنم و مي دانستم كه اگر سر درددل هايشان باز شود، ممكن است كم بياورم اما راهي شدم. همين كه آنها حس كردند گوشي براي شنيدن حرف هايشان هست؛ براي ما كافيست. خيلي دوست داشتم كامل تر از اين ها بنويسم؛ با خيلي هاي ديگر صحبت كنم و خيلي جاهاي ديگر بروم تا كارم خوب چكش كاري شود ولي حيف كه خيلي ها تمايلي به گفتگو نشان ندادند و بعضي ها هم خيلي حرف ها را نزدند چون نخواستند يا نتوانستند... و بعضي ها هم از سر درددل؛ حرف هايي زدند اما در آخر مصاحبه تقاضا كردند كه چاپ نشود و ما هم رسم امانت داري را حفظ خواهيم كرد.

درد بزرگي ست كه خميني شهر با اين قدمت، كتابفروشي و كتابخانه كم دارد / حتي يك نفر هم براي خريدن كتاب علاقه نشان نمي دهد

تقريبا در يك سال گذشته در خميني شهر بوده ام. بر اساس مدت زماني كه اينجا بوده ام و نوع كتاب هايي كه فروش داشته ام و همچنين در مقايسه با شهرهاي ديگر، وضعيت كتاب در شهر را خيلي ضعيف و در حد صفر مي دانم. به صِرف اين كه سينماي اينجا وضعيت مطلوبي ندارد ما هم بالاجبار بيكاريم. در اكثر قريب به اتفاق سانس ها، كسي داخل اين سينما نمي آيد. دليلش هم كاملا مشخص است. تنها سينماي شهر در محلي كه تردد عابر پياده كم است واقع شده است و هم اين كه براي اين سينما تبليغاتي در سطح شهر صورت نمي گيرد چون اصلاً سينما دست خود خميني شهر نيست؛ كسي هم نيست كه به فكر باشد. يك وقت هايي هم شلوغ است مثل زماني كه جشن هاي دانش آموزي و دانشجويي اينجا مي گيرند يا اين شب ها كه تئاتر خاله خانم برپاست اما متاسفانه خيلي كم براي خريد كتاب از پله ها پايين مي آيند و اين جاي تاسف دارد كه از جمع 700 الي 800 نفري كه در سالن انتظار سينما مي چرخند، حتي يك نفر هم براي ديدن و خريدن كتاب علاقه نشان نمي دهد. من حدود 100 ميليون كتاب دارم كه 15 كارتن آن را كه مي بينيد بسته بندي كرده ام كه به تهران برگردانم...

اين حرف هاي تأسف آور و نااميدكننده را آقاي حافظي صاحب نمايشگاه كتاب واقع در زيرزمين سينما فرهنگ  بر زبان آورد و بعد، ادامه داد: متاسفانه روزهاي عادي 70 تا 120 هزار تومان نوسان فروش داشته ام. در صورتي كه اگر روزي 300 هزار تومان كار نكنيم، جزو فروش به حساب نمي آيد. با كرايه مكان و ميز و... بدهكار هم مي شويم. گرچه اداره ارشاد با من خيلي راه آمده است اما شرايط اصلاً مناسب نيست. علي رغم تاكيدات رهبر و دولت براي ترويج فرهنگ كتابخواني، در اكثر قريب به اتفاق شهرها، شهرداري ها با ما همكاري نمي كنند. فضاي سبز مال مردم است و ما هم براي مردم كار مي كنيم اگر قسمتي از آن را براي كار فرهنگي بدهند و سنگ اندازي نكنند ضرر كه ندارد، سود هم دارد. اگر اين طور شود ما كار فرهنگي خود را كرده ايم.

از نكات ديگري كه آقاي حافظي به آن اشاره داشت اين بود: در خميني شهر با اين همه قدمتي كه دارد 2 كتابخانه و تعداد اندكي كتابفروشي وجود دارد و اين درد بزرگي است. (ناگفته نماند که به گزارش اداره کتابخانه های عمومی شهرستان، در خمینی شهر از تعداد 18 کتابخانه فعال برخوردار هستیم) نكته ناراحت كننده ديگر اين است كه مردم وقتي مي خواهند كتاب بخرند اول دنبال قيمتند نه مطلب؛ كتاب را بايد بشناسي و تا نشناسي چطور مي خواهي آن را بخري؟!

نكته ديگر در مورد نوع كتاب هايي است كه خميني شهري ها مي خرند. پارسال غير از يكي دو درصد خريد كتب روانشناسي، يكي دو درصد مذهبي و حدود 5/1درصد رمان ،  95درصد مربوط به خريد كتاب هاي جوك، لطيفه، sms،  طالع بيني و تعبير خواب بود (طوري كه ما چند بار سفارش ارسال مجدد كتاب از تهران را داشتيم). اين براي يك شهر خيلي زشت است. اما امسال خريد مردم به سمت كتاب هاي روان شناسي و ادبي رفته و اين خيلي خوب است.

در شهر بايد كار فرهنگي شود

مي گويد: من معتقدم كه جامعه ما بايد جامعه اي فرهيخته باشد. بايد كار كرد. بايد براي بالا بردن سطح آگاهي مردم زحمت كشيد. گفتگوهايي هم با مسوولين شهر داشته ام و راهكارهايي داده ام كه اصلا نمي دانم چه نتيجه اي داشت! نمي دانم عليرغم موافقت اوليه مسوولين، به دست فراموشي سپرده شد يا دارند حركتي انجام مي دهند. نمي دانم اصلاً اقدامي صورت گرفت يا نه؟! ولو اينكه من دنبال كار را نگرفته باشم كسي كه مسوول است و مسووليتي دارد بايد كاري انجام دهد. مشكلات فرهنگي ما آنقدر زياد است كه اگر بخواهي راجع به آن بنويسي صد شاهنامه مي شود. از خانواده ها گرفته تا آموزش و پرورش. حرف آخر هم اين كه نه من و نه هيچ كس ديگري نمي تواند شهر را به صورت مقطعي بسازد؛ در شهر بايد كار فرهنگي شود.

 

فاجعه است كه كتاب از سبد خريد خانواده ها حذف شود / تا زنده ام در شهر خودم کار فرهنگی می کنم

چند روزي هست كه نمايشگاه كتاب شكرالله دباغي صاحب كتابفروشي فروغ در خيابان امام شمالي برپاست كه تا دهم آذر ماه هم ادامه دارد. آقاي دباغي 23 سال است كه فقط به دليل علاقه به اين حرفه روي آورده است. علاقه اي كه دلسوزانه و پُر از سوخت و سوز بوده است. او دوست دارد كه تا زنده است در شهر خودش كار فرهنگي بكند چون نياز به كار فرهنگي در خميني شهر را واجب مي داند و مي گويد: تا فرهنگ پايه ريزي نشود در اين شهر هيچ اتفاقي نمي افتد. و اين پايه ريزي بايد از جانب مسوولين باشد  وگرنه هيچ كس براي كار فرهنگي يك ريال هم خرج نمي كند. در حالي كه قديمي ها اينطور نبودند. خيلي سرمايه هاي خودشان را وقف كار فرهنگي مي كردند اما امروز مردم نمي آيند چنين كاري بكنند. مي گويد: به نسبت تجربه ي چندين ساله اي كه داشته ام خانم های بعضی محلات شهر نسبت به بقیه نقاط بیشتر کتاب می خرند.

در شهر ما حتي يك مجموعه فرهنگي وجود ندارد

و مي گويد: من 15 سال پيش كتاب هاي تاريخي و پزشكي را به اين شهر آوردم كه استقبال عجيبي شد و راغب شدم به نمايشگاه زدن. جمعه بازار كتاب راه انداختيم كه داشت كم كم جا مي افتاد ولي به دليل مكان نامناسب و سختي هايي كه كشيدم تعطيل شد. متاسفانه در شهر ما حتي يك مجموعه فرهنگي وجود ندارد و اين در حالي است كه خود من براي سرمايه گذاري زمين و شخصش را سراغ دارم ولي از بس سنگ اندازي مي شود از خيرش گذشته ام. جامعه هم به سمت و سويي رفته است كه نمي دانم چرا دارد از دانش و معرفت تهي مي شود. به سمت گرايش هاي پوچ و تجمل و ... رفته است. چرا جامعه به سراغ اصالت هاي خودش نمي رود؟

پرسيدم به نظر شما چه كار كنيم كه مردم به خودشان بيايند. و شكرالله دباغي گفت: مثل كودكي كه بايد دوره هاي مختلف را طي بكند كه بفهمد، جامعه هم بايد مراحلي را طي كند. زيربناها توسط مسوولين ريخته شود. خانواده ها راغب به خريد كتاب براي بچه ها باشند، حوصله خواندنش را هم داشته باشند و علاقه مند به گفتن قصه شب براي بچه هايشان بشوند. همين روزنامه فرصت مي تواند كمك به حل معضلات شهر كند و آگاهي مردم را بالا ببرد.

آقاي دباغي ضمن اين كه خريد كتاب هاي مذهبي، روان شناسي و كتبي مثل آشپزي، طالع بيني، تست، مفاتيح و ... را از علاقه مندي هاي مردم در خريد مي داند، مي گويد: فاجعه است كه كتاب از سبد خريد خانواده ها حذف شود. سبك جديد كتاب را من با كتاب 15 جلدي" الف ليل" به خميني شهر آوردم و مردم راغب به خواندن رمان و تاريخ شدند. اما ده سالي مي شود كه رو به عقب رفته ايم. من برای سود و منفعت به این کار رو نیاوردم. به خاطر وزين شدن شهرم و بالا رفتن فرهنگمان اين كار را كردم. حالا هم گلايه اي ندارم جز اين كه مردم فكر نكنند كتاب خريدن يك معامله است. چون آن چيزي كه از ذهن كسي برمي آيد و در ذهن و فكر ديگري اثر مي گذارد قابل معامله نيست.

تصورشان اين بود كه كار فرهنگي در خميني شهر فايده اي ندارد... / استقبال از كتاب را خيلي خوب مي بينم

تمام دوستاني كه در كار فرهنگي دستي دارند تصورشان اين بود كه كار فرهنگي در خميني شهر فايده اي ندارد و فقط هزينه بر است. اما من بعد از مدتي تصميم گرفتم كه حداقل اين كار را تجربه كنم. حالا هم درست است كه اين كار برايم درآمدي ندارد ولي هزينه بر هم نيست. من به قصد تجربه آمدم و ماندگار شدم و به نظرم آمد كه در حق اين شهر خيلي اجحاف مي شده است. من اغلب شهرها نمايشگاه كتاب داشته ام كه حداكثر يكي دوماه برپا بود ولي در اين شهر 8 ماه است كه فعاليت مي كنم و استقبال را خيلي خوب مي بينم و تنها جايي بوده كه كتاب را خوب مي شناسند و از نظر مضمون و محتوا خيلي خوب انتخاب مي كنند و  هم به طور نسبي خوب از آن استفاده مي كنند.

اين جملات اميدواركننده را آقاي هاشمي صاحب نمايشگاه كتاب روبروي بيمارستان آیه اله اشرفي گفت كه به مقدار زيادي بر خلاف نظرات مسئول نمايشگاه كتاب سينمافرهنگ بود.

اگر به استعدادها توجه نشود يكي يكي از شهر مي روند

وي افزود: خميني شهر ادبيات و سينما را خوب شناخته ولي عدم تخصيص امكانات مشكل بزرگيست. من مي توانم اسم هايي را نام ببرم كه در جاهاي ديگر خيلي موثرند ولي در اين شهر ... اين شهر با پتانسيل هاي بالايي كه دارد هنوز براي بروز استعدادها يك فرهنگسرا ندارد. خود ِمردم شهر از مسوولين پيشروترند. در شعر جزو شهرهاي پيشرو است. دو سينماگر ملّي دارد. 20-10 نفر شاعر ملّي دارد و اين با توجه به وسعت خميني شهر جاي خوشحالي دارد. اگر به استعدادها توجه نشود يكي يكي از شهر مي روند.

خانم ها در اين شهر  بيشتر از آقايان كتاب مي خرند

او مي گويد: مردم اينجا كتاب هاي تاريخ را خيلي خوب مي برند. تاريخ ايران باستان؛ ادبيات قديم و كتاب هاي مذهبي از ديگر علاقه مندي هايشان است. از زندگينامه ها گرايش به كارهاي آيت الله بهجت دارند. كتاب كودك هنوز به عنوان يك موضوع مهم جا نيفتاده است و از كنارش مي گذرند. خانم ها در اين شهر  بيشتر از آقايان كتاب مي خرند. گرچه شايد به قصد خريد كتاب از منزل بيرون نمي آيند ولي در اين مسير  ِپُر رفت و آمد! سري هم به نمايشگاه كتاب هم مي زنند.

حرف آخر

در هر مصاحبه اي از گله گذاري چيزي عايد نمي شود. جايي كه نمي دانم چرا متوليان فرهنگي مانور نمي دهند،  بخش هاي غيردولتي بايد آستين بالا بزنند كه چهره فرهنگي شهر پررنگ شود. راهكار خاصي هم نمي دهم. در شهري كه كنگره ميلاد آفتاب بزرگترين حادثه فرهنگي تعطيل مي شود و در جايي كه حتي هيچ كاري براي شناساندن فيض الاسلام اولين مترجم نهج البلاغه صورت نمي گيرد، چه كار مي شود كرد؟! در مجموع اين كه همه چيز گذراست و نبايد منتظر ماند كه دانه خودروي فرهنگ در زمين خوبي بيفتد و اتفاقي! برگ و بار دهد. شايد سرنوشتش به شوره زار ختم شود. و حالا؛ از آن كتابفروشي كه حين مصاحبه بغضش شكست تا آن كه حتي جواب سوال هايم را نداد، از من نويسنده تا شماي خواننده، از شماي مسوول تا شماي معلم، همه و همه دست به دست بدهيم كه روي فرهنگ شهر بيشتر از پيش سرمايه گذاري بكنيم.