بازنشستگي ات مبارك جناب سرهنگ!

ارسال در کتاب و ادبیات

sherghazafiروزهايت چگونه مي گذرند

جناب سرهنگ!؟

گلوله ها خيمه ات را سوراخ سوراخ كرده اند 

 

تا دور و برت را بهتر ببيني؛

خودت را به كوري نزن!

اين صحنه ها برايت ديدنيست

شك نكن!

ديدنيتر هم ميشود

سقفِ خيمه و خرگاهت را كوتاهتر بگير

تا گلوله ها

راحت رد شوند

ديگركسي نيست پا بچسباند

و ديگر «هيچكس براي سرهنگ، نامه نخواهد نوشت»

سربازهايت به مرخصي استعلاجي رفته اند

سخت نگير!

اين يك دوره آموزشيست

در مخفيگاهت

كلاغپر برو!

شايد براي روزهاي سخت، آماده تر شوي!

روزهاي علافي، زود ميگذرد

آقاي قذافي!

همين روزها بايد سينهخيز بروي

تا پاي ميز

آفتابي كه نميشوي

اما كلاهت را قاضي كن،

بِنغازي قشنگتر نشده؟

از بِنعلي بپرس؛

هرچه باشد پيرهنش پارهتر از توست

سرهنگها هم روزي

_ يا شبي_

بازنشست مي شوند

بازنشستگيات مبارك!

سرِ كيسه آلخليفه را شل كن و كنار اهرام،

براي خودت حضرموتي دست و پا كن

از فرعون بپرس؛

هزينه موميايي شدن را

شايد به تو تخفيف بدهد!

از اين به بعد

اهرام اربعه

براي توريست ها

يادآور سرهنگهاي بيستارهايست

كه در آسمان سقوط

ميدرخشند

سد مأرب شكست

تا رود نيل

گهواره اي را

پس از سي و سه سال

به ساحل برساند

...و سرانجام

اژدهايي شد و تو را بلعيد

عصاي امام موسي صدر