الهام حاج هاشمی

ارسال در کتاب و ادبیات

نام:     الهام حاج هاشمي

شرح حال:

از جوانان سپيدسراي شهرمان است كه اگرچه ده سال است شعر گفتن را آاغاز كرده اما حدود سه سال مي شود كار شاعري را با شرکت در انجمن هاي باغبان، سروش، نسيم و انجمن تخصصي سپيد قلمستان جدي تر پيگيري مي كند.

برگزيده سه دوره شب هاي هشت بهشت، شعر سپيد را شعر واقعي و شعري دلچسب ترمي داند. مي گويد: من در شعر سپيد شاعرترم چون مي توانم خودم باشم و چيزي كه هست را همان جور كه هست به قلم بياورم بر خلاف شعر كلاسيك كه وزن و قافيه اش دست و پاي شاعر را مي بندد (و البته تاكيد دارد كه اين سخن را از قول اساتيد فن مي گويد). اگرچه با همه ي اين ها، مخاطب عادي با شعر كلاسيك بيشتر ارتباط برقرار مي كند و هنوز نمي تواند با «سپيد» راحت باشد. او بر اين باور است كه شعر، ارتباط برقرار كردن و بعد از ارتباط، درك محيط پيرامون است و اين محيط هر چيزي مي تواند باشد از انسان ها گرفته تا طبيعت حتي گياهي كه خودش قادر به حرف زدن نيست و من با شعرهايم زبان او مي شوم.

او خيلي دوست دارد كه در خميني شهر، انجمن تخصصي سپيد راه اندازي شود تا بچّه هاي فعال خميني شهر براي استفاده از كلاس هاي قلمستان اجبار به طي مسافتي طولاني نداشته باشند.

زنبور     پَر

گنجشك    پَر

ابر       

انگشتم را برنداشتم ...

گفتي ابرها پرنده ترند

نه فريب دانه را مي خورند

نه كسي مي تواند بالهايشان را بچيند تا پشت بامش آباد شود

ابرها در چاه هم كه بيفتند ، آسمان را دارند

مادر داشت پاره هاي زندگي مان را وصله مي زد

پدر، شب ها زير كرسي چايش را با اخبار تلخ تر مي خورْد

 

برق ها مي رفت...

مي ترسيدم

به هر اتاقي فرار مي كردم ، سايه اي كه بزرگتر از ديوار بود

دنبالم مي دويد

آژير قرمز مي شد

-اين صدا هميشه استخوانم را مي سوزاند-

تب داشتم

-هواپيماها به اتاق من پناه مي آوردند-

(هرچه چسب به شيشه ها مي چسبانديم خونشان بند نمي آمد)

راديو روز خوش نداشت

-سال هاي كودكي مان بي پناهگاه گذشت

شعر سپيدي كه خوانديد، در كنگره شعر پيشواز، شاعرش را براي دريافت جايزه، بالاي سِن بُرد.