رهاتر از پرواز منتشر شد

ارسال در کتاب و ادبیات

مجموعه اشعار منتخب ارسالی به اولین فراخوان سراسری شعر کنگره ملی 2300 شهید شهرستان خمینی شهر با عنوان « رهاتر از پرواز» منتشر شد.
به گزارش خبرنگار فرصت، این مجموعه به کوشش معاونت فرهنگی هنری کنگره ملی 2300 شهید شهرستان خمینی شهر در آبان ماه 1395 توسط نشر ستارگان درخشان اصفهان منتشر شد.
این مجموعه در سه فصلِ برگزیدگان کنگره، آثار منتخب برای چاپ و با شاعران خمینی شهر به صورت ترتیب حروف الفبا تهیه و تنظیم شده است که در فصل برگزیدگان علاوه بر اشعار برگزیده معرفی اجمالی نیز از صاحب اثر به همراه عکس شاعر قید شده است.
در مقدمه این مجموعه می خوانیم: «کنگره شهدای شهرستان در راستای منویات ارزشمند مقام عظمای ولایت (دام ظله العالی) و با هدف زنده و جاوید نگه داشتن یاد و خاطره 2300 شهید عظیم الشان این شهر، از سال 1384 با حضور مجاهدانه جمعی از دلدادگان اسلام، انقلاب و امام بزرگوار، تشکیل و شروع به فعالیت، گردآوری، ضبط وثبت آثار و خاطرات شهدا، رزمندگان و ایثارگران این خطه نمود؛ اکنون پس از گذشت یازده سال از آن طلوع مبارک، تلاش جهادی و ارزشی این عزیزان به گل نشست و نوبت به نقش آفرینی هنرمندان متعهد در به تصویر کشیدن حماسه های ماندگار و رشادت های همواره جاوید راست قامتان این نقطه از سرزمین اسلامی ما رسید.
بنابراین در راستای اهداف بلند کنگره و همچنین حفظ ارزش ها و خلق و تولید آثاری فاخر و ماندگار مبتنی بر اصول ارزشی نظام مقدس وسیره ی علمی و عملی شهدای بزرگوار، طرح برگزاری اولین جشنواره سراسری شعر «رهاتر از پرواز » در معاونت هنری کنگره ملی بزرگداشت 2300 شهید شهرستان خمینی شهر مطرح و به فضل الهی به تصویب رسید.
پس از تصویب نهایی طرح و بررسی ابعاد و زوایای اجرایی، فراخوان آن از طریق مکاتبه، پست الکترونیک، پایگاه های خبری سراسر کشور، اطلاع رسانی شد و با ندای شوق و شور، شعرای علاقمند به فرهنگ جهاد و شهادت را به حضوری سبز و آسمانی به این جشنواره فراخواند.دبیرخانه کنگره تعداد 1016 اثر ارسالی از 354 شاعر داخل و خارج از کشور با موضوعات پنج گانه جشنواره را دریافت نمود که پس از دو دوره داوری فنی و تخصصی، تعداد 15 اثر را به عنوان برتر و برگزیده و تعداد 57 اثر از 54 شاعر فرهیخته را نیز جهت انتشار در این دفتر انتخاب کردند.»
در ادامه یکی از اشعار برگزیده این جشنواره را با هم می خوانیم:
من خواب بودم، خواب دیدم ناگهان رفتی
بار سفر را بستی و با کاروان رفتی
در خواب دیدم سوره والفجر می خوانی
یک دست قرآن داشتی یک دست جان، رفتی...
از دور دیدم مادرم روی زمین افتاد
اما تو را دیدم که سمت آسمان رفتی
گفتم پدر من کودک؛ اما جوابم را
تا آمدت نام « رقیه» بر زبان... رفتی
گفتند ناموس علی و خون تو جوشید
تا این که باشی دخترش را پاسبان رفتی
وقتی که مقصد عشق باشد هیچ مرزی نیست
یک عده در این سو، تو آن سوی جهان رفتی
تو بی خبر بار سفر بستی و دل کندی
مثل هزاران نامدار بی نشان رفتی
بیداری ام با جیغ مادر بود و فهمیدم
در راه عشقت سربلند و جاودان رفتی
...
اما دلم می سوزد از نیش زبانی که :
یک عده می گویند تو دنبال نان رفتی