تو کجای زمان؟ تو کجای زمین؟

ارسال در کتاب و ادبیات

تو کجای زمان؟ تو کجای زمین؟
تو كه جان جهاني و زنده €Œترين، تو كه نبض زماني و روح زمين

قدمي ز حوالي من بگذر نفسي به كنار دلم بنشين

تو و لحظه به لحظه جوانه زدن، من و موي خيال تو شانه زدن

من و راه هر آنچه بهانه زدن كه بيا كه چنان، كه بيا كه چنين

نفسم تو كه باشي زنده شوم همه تن تن قلب تپنده شوم

كه پري بزنم كه پرنده شوم كه هوايي تو كه پرنده€Œ ترين

همه شب من و سايه€Œ دلهره €Œها، شب و شيون و ضجّه€Œ زنجره €Œها

تو بيا كه از آن سوي پنجره €Œها برهاني ام از شب چلّه نشين

تو كه عطر بهار€Œي و بوي خدا، منم عاشق و بيدل و بي سر و پا

تو بيا تو بيا تو بيا تو بيا به سراغ من اين منِ خسته ترين

همه شب من و باد گسسته عنان، به سراغ صداي تو دور جهان

بدويم و نيابيم از تو نشان، تو كجاي زمان؟ تو كجاي زمين؟

منم و دو سه شعر بريده زبان دو نگاه غريبه€Œ دل نگران

چه بگويم از اين همه درد نهان كه بيا و بخوان كه بيا و ببين


محمدحسین صفاریان

 

***

کوچه باغ ها


زمان آمدنت کوچه €Œباغ €Œها خنک €Œاند
هوای خانه ملایم، اتاق€Œ ها خنک €Œاند

و کوچه €Œهای چراغان€Œ شده در این فکرند

چه حکمتی€Œ است که با این چراغ€Œ ها خنک €Œاند

نسیم، رد شده از آفتاب و ایوان€Œ ها
فقط به خاطر این اتّفاق€Œ ها خنک €Œاند

در این زمانه که بس داغ€Œ ها جگرسوزند
در آن دلی که شمایید، داغ€Œ ها خنک €Œاند

به جمکران نگاهت، هوا کمی گرم است
ولی به محض ظهورت رواق€Œ ها خنک€Œ اند

مریم کرباسی