فرهنگ عمومی و نقشه راه

ارسال در اخلاق و اندیشه

فرهنگ عمومی، وجوهی از فرهنگ یک جامعه است که عامه مردم ضمن اینکه از آن اثر می پذیرند، بر آن تأثیر نیز می گذارند. مردم بی اختیار از فرهنگ جاری الهام می گیرند و با کنش و یا واکنش های خود در تقویت یا تغییر آن سهيمند. لذا شکل گیری و همچنین تغییر فرهنگ عمومی در فرآیندی تاریخی، تدریجی و نامحسوس میسر است. از همین روست که برای فرهنگ عمومی نمی توان مبدع، مخترع و سازنده ای جز همه آحاد مردم و کلیت جامعه معرفی کرد. همچنان که خرده فرهنگ هایی که مختص بخش های خاص جامعه است را نمی توان به عنوان فرهنگ عمومی تلقی کرد.
مقولاتی که در فرهنگ عمومی می گنجند، گاه موضوعاتی عینی، مشهود و چشم گیرند مانند : وضعیت معماری و شهرسازی، چگونگی و فرم پوشش مردم، نوع تردد در معابر، شیوه رانندگی و سبک زندگی مردم و €Â¦ که در یک نگاه گذرا و ظاهری هم می توان آنها را رصد کرد. اما فرهنگ یک جامعه به این مسائل محدود نمی شود. بخشی از فرهنگ نامحسوس و نامرئی است و تنها آثار و عوارض آن مشاهده می شود. لذا با نگاه مقطعی و ظاهربین شناخته نمی شوند. مانند : دامنه مهربانی و دلسوزی نسبت به یکدیگر، حس تعاون و معاضدت، میزان دقت در کار و وجدان کاری یک جامعه، حس مسئولیت پذیری ، درجه قانون گرایی و احترام به حقوق دیگران و €Â¦ که برای شناخت آنها باید در زوایای رفتار و مناسبت یک جامعه کنکاش کرد و ردپای آنها را جست.

فرهنگ و قانون
شاید برخی از این مسائل به حوزه قانون هم مربوط شود و در مواردی امور فرهنگی و قانونی با هم تداخل و تعامل داشته باشند، اما فرهنگ از جهاتی با قانون تفاوت ماهوی دارد. وقتی در اموری پای قانون به میان می آید، الزام و اطاعت و اجبار هم در پی خواهد آمد. در حالی که امور فرهنگی بر پذیرش و اقناع و انتخاب بنا شده اند. کسی را به انجام امری فرهنگی وادار نمی کنند. همچنان که به خاطر ترک عملی مثل یاری نکردن همسایه یا احترام نگذاشتن به دیگری تحت پیگرد قانونی و مؤاخذه قرار نمی دهند.
تفاوت دیگر قانون و فرهنگ در پیدایش آنهاست. قوانین راگروهی نخبه یا منتخب تهیه و تصویب می کنند و در عرصه عمومی به اجرا می گذارند. اما در شکل گیری و تغییر فرهنگ یک جامعه عوامل پیدا و پنهان زیادی مشارکت دارند و نمی توان به فرد یا گروه خاصی اشاره کرد.

فرهنگ و مردم
تجربه تاریخی نشان می دهد که هر جا گروهی خاص درصدد تغییر رفتار فرهنگی جامعه برآمده و از ابزارهای قانونی و الزام آور برای این کار بهره جسته اند چندان توفیقی نداشته اند. اما گاه رسانه هایی با تأثیرگذاری در افکار عمومی و فرهنگ سازی، در درازمدت رفتاری را تغییر داده و نهادینه کرده اند. لذا در حوزه فرهنگ، مشارکت عمومی و پذیرش آحاد یک جامعه امری ضروری و حیاتی است. پذیرش و باور عمومی شرط اصلی ماندگاری و گسترش امر فرهنگی است.
به عنوان مثال وقتی جامعه به اهمیت علم ودانش باور دارد، اگر دولت و حاکمیت امکان یا توان ساخت و راه اندازی مدرسه و دانشگاه را نداشته باشد، از میان مردم نهادها و تشکل هایی به وجود می آید که این نیاز را مرتفع کند. تجربه ای که درجامعه خودمان شاهد آن هستیم. سال های دفاع مقدس نمونه بارزی از تأثیر مشارکت مردم است که بدون آن پیروزی و موفقیت حاصل نمی شد.
بر همین اساس برای تقویت بنیان های فرهنگی جامعه باید بر انگیزه های درونی و باورها و نگرش های عمومی مردم و حامل و نگاهبان فرهنگ جامعه اند. بنابراین هر چه دست مردم را در حوزه فرهنگی باز بگذاریم و ازخود آنها مدد جوییم در پیشبرد امور فرهنگی موفق تریم. تاریخ هم نشان می دهد بدون مشارکت مردم ، هیچ اقدام ماندگار و تأثیرگذار نخواهد بود. تکیه بر تشکل های مردم نهاد و تقویت فرهنگ عمومی است. هر چند این مسیر نیاز به صبر، گشاده رویی و دریا دلی دست اندرکاران دارد. ناگفته نماند در همین راستاست که میان دولت و ملت همدلی و همزبانی به بهترین شکل محقق خواهد شد.