راز دوستي پيامبر(ص) با فاطمه(س)
راستي پيامبرخدا(ص) در آينه جان فاطمه(س) چه ميبيند و از آن به ما خبر ميدهد كه هر وقت ميخواهد از مدينه خارج شود آخرين كسي را كه ملاقات ميكند فاطمهزهرا(س) است و هر وقت به مدينه برميگردد، اوّلين كسي كه ملاقات ميفرمايد، فاطمهزهرا(س) است.
آيا بايد چشم دوستداران اين خاندان از راز و رمز اين نوع ارتباط بسته باشد، آيا با توجّه به معرفت به مقام اين خانواده هماكنون نميشود با اين ذوات قدسي ارتباط پيدا كرد و بهرهها گرفت؟!اويس قرني سخت مشتاق ملاقات با رسول خدا(ص) بود و مادرش چون ميدانست اگر اويس به محبوبش، يعني پيامبر خدا(ص) رسيد ديگر از او چشم برنميدارد، لذا با فرزندش شرط كرد بيش از يك روز در مدينه نماند و اويس با پذيرش اين شرط از يمن به سوي مدينه حركت كرد و يك روز در مدينه ماند، رسولخدا(ص) در مدينه نبودند، و موفق به ديدار پيامبرخدا(ص) نشد، و طبق قولي كه به مادرش داده بود برگشت. و چون پيامبرخدا(ص) وارد مدينه شدند، فرمودند: «اِنّي اَشْمَمْتُ رائِحَةَ الْجَنَّةَ مِنْ قِبَلِ الْيَمَن»؛ يعني من بوي بهشت را از طرف يمن استشمام ميكنم. عرض بنده اين است كه خيليها به مدينه ميآمدند و ميرفتند ولي وجودشان مظهر ظهور بهشت نبود ولي پيامبرخدا(ص) از آثار جناب اويسقرني در مدينه بوي بهشت ميشنود و حالا توجّه خاص پيامبرخدا(ص) به فاطمهزهرا(س) را در همين راستا بدانيد، به طوري كه پيامبر(ص) ميفرمايند: «هر وقت ميخواهم بوي بهشت را بشنوم از طريق فاطمه به دست ميآورم»1 در واقع علاوه بر اينكه پيامبرخدا(ص) از طريق فاطمهزهرا(س) با بهشت ارتباط دارند، عمل آن حضرت تذكري است براي ما، كه چگونه بر فاطمهزهرا(س) بنگريم و چگونه از او استفاده نماييم.
آيا ما از فاطمهاي كه پيامبر(ص) از او به بهشت منتقل ميشوند، حيف نيست به سادگي بگذريم و به جاي اينكه مقام متعالي او را درك كنيم و خود را بالا ببريم، آن حضرت را پايين بياوريم؟ در حاليكه اگر آن حضرت را پايين بياوريم ديگر فاطمهزهرا نيست و ديگر به آن مقام قدسي متعالي توسل پيدا نكردهايم. آنهايي كه مقامهاي بالا را ميبينند - يعني پيامبر و ائمه(ع)- از بالا بودن مقام آن حضرت خبر دادند و مسلّم براي ارتباط با آن مقام، بايد كمي همّت كرد و از حالت عادي قدمي بالاتر گذاشت. خود پيامبرخدا(ص) آنقدر فاطمهزهرا(س) را بزرگ ميبينند كه راضي نميشوند گردي از دنيا بر چهرة قدسي دخترشان بنشيند، بهطوري كه وقتي پيامبر(ص) از سفري برگشتند و سوي خانة فاطمهزهرا(س) رفتند و با پردهاي نقشدار بر در خانه روبهرو شدند كمي گرفته گشته و برگشتند. خبر به فاطمه زهرا(س) رسيد، پرده را جمع كردند و خدمت پيامبر(ص) فرستادند، و پيامبرخدا(ص) همين كه كار او را ملاحظه كردند فرمودند: «هماني كرد كه ميخواستم، پدرش فدايش باد، دنيا از محمّد و آلمحمّد نيست»؛2 آري آنقدر آينه فاطمهزهرا(س) در نشان دادن حق و حقيقت پرتلألؤ است كه پيامبرخدا(ص) حاضــر نيستـنـد حتـي چيــزهاي مباحي - همچون پردة گلدار- اين آينه پر رمز و راز را كدر نمايد. دنيا براي خانداني كه واسطه فيض حضرت پروردگارند نميتواند مطلوب باشد. خود پيامبر(ص) فرمودند: «اگر دنيا به مقدار بال مگسي ارزش داشت، هيچ كافري به مقدار يك جرعة آب از آن برخوردار نميشد»3 و پيامبرخدا(ص) پس از آن كه برخورد فاطمه(س) را ديدند، برخاستند و به سوي خانه فاطمه(س) حركت كردند.
راه محبت به فاطمه(س)
ببينيم پيامبر خدا(ص) چه نگاهي به فاطمهزهرا(س) دارند و در اين برخورد چه پيامي براي ما گذاشتهاند و توجّه خود را بهكار گيريم تا از اشارات پيامبر و ائمه(ع) متوجّه مقام فاطمهزهرا(س) بشويم و مطمئن باشيد اگر نظر خودمان را نسبت به آن حضرت درست كرديم، إنشاءالله آن محبتِ نابي كه نسبت به حضرت فاطمه زهرا(س) دنبال آن بوديم، در قلبمان ظاهر ميشود. محبت پيدا كردن دست شما نيست، درست نگاه كردن كه واقع شد، محبت خودبهخود ميآيد. همانگونه كه شما در ابتدا نميتوانيد اراده كنيد تا به خدا محبت بورزيد، بلكه بايد سعي كرد حضرت ربّالعالمين را درست شناخت و محبت دنيا را از قلب بيرون كرد، بعد به لطف الهي، محبت به حضرت پروردگار خودبهخود ميآيد. وقتي معني محبت پيامبر(ص) به فاطمه(س) روشن شد، و عنايت هم داريد قلب پيامبري كه در سلامت محض است و از هرگونه شركي خالي است، به فاطمه(س) محبت ميورزد، پس جهت هر قلب سالمي به سوي محبت به فاطمه(س) است و هر قلبي به اندازهاي كه از محبت دنيا فاصله بگيرد و به سوي خدا سير كند، به محبت فاطمه(س) نائل ميگردد و از آن طرف، هركس به واقع محبت فاطمهزهرا(س) را در خود شعلهور سازد، به محبت خدا و دوري از شرك مفتخر ميشود، به شرط آنكه با معرفت به مقام حضرت زهرا(س) خود را آماده كرده باشد كه نور فاطمه زهرا(س) بر قلبش بتابد. اگر نور فاطمهزهرا(س) بر قلبي افتاد، آن قلب وارد مقام عبوديت حضرت پروردگار ميشود، چون مقام فاطمه(س) ظهور بندگي است و او پيشتاز بندگان خداست و از آن طرف؛ بهشت مقصدِ اولياء خدا است و فاطمه(س) در رسيدن به آن مقصد پيشتاز همة بندگان است و چون كسي به سروسامان ميرسد كه به مقصد حقيقي خود برسد، پس فاطمهزهرا(س) باسروسامانترين انسانها است. گفت:
هركهبيسامان شود درراهعشق
در ديار دوست سامانش دهند
راز؛ خودش، خودش را نشان ميدهد
براي ديدن راز، روح رازبين ميخواهيم؛ اگر بفهميم فاطمه و پدر فاطمه و همسر و فرزندان فاطمه(س) راز هستند، خودشان، خودشان را به ما نشان ميدهند، مثل اينكه ديوار را شما با نور ميبيني، اما نور را با خودش ميبيني. شما خدا را با خودش مييابي، يعني خود خدا نور خودش را مينماياند، به همينجهت هم در دعاي ابوحمزه ميگويي:«بِكَ عَرَفْتُكَ»؛ يعني با خودت، خودت را شناختم، و اساساً خدايي که با چيز ديگري يافت شود، خدا نيست، آن ديگر فكر ما در مورد خدا است. به قول مولوي:
هر چه انديشي، پذيراي فناست
وانكه در انديشه نايد، آن خداست
خدا، خودش خودش را به ما نشان ميدهد، چون نور آسمانها و زمين است. کافي است ما بخواهيم دلِ خدابين داشته باشيم، خدا خودش را به ما نشانميدهد. شما ميگوييد: «اَللّهُمَّ عَرِّفْني نَفْسَکَ» يعني خدايا! خودت خودت را به من نشانبده. چون چيزي روشنتر و حاضرتر از خدا نيست كه آن چيز بتواند خدا را به ما نشان دهد، ولي براي نگاه به خدا بايد چشم و هوش ديگري به صحنه بياوريد. به گفته مولوي:
گوش را بگذار و آنگه گوشدار
هوش را بگذار و آنگه هوشدار
اين نور را شما نميتوانيد همانطوري که ديوار را ميبينيد، ببينيد؛ فقط بايد آماده بشويد، خودش پيداييِ خودش را دارد. بهقول فيلسوفان: «ظاهرٌ بِنَفْسِهِ، مُظْهِرٌ لِغَيرِه»؛ است يعني خودش به خودش پيداست، بقيه هم به آن پيدايند. حالا اين نورِ ضعيفِ موجود در اين دنيا، مثل نور خورشيد، اينقدر خودشْ خودش را نشان ميدهد! آنوقت انوار فاطمهزهرا و ائمه(س) نميتوانند خودشان، خودشان را نشان دهند؟ ائمه درجه نورانيتشان بيشتر است يا اين نور عالم مادّه؟! قرآن نورانيتر است يا نور موجود در عالم مادّه؟! خود قرآن ميفرمايد: قرآن نور است و اهلالبيت پيامبر(ع) هم كه قلبشان طبق آيه 79 سوره واقعه، قرآن است، نورند. پس ائمهشناسي و فاطمهشناسي، يعني نورشناسي، و براي نورشناسي بايد روح و قلب نورشناسي داشته باشيد، يعني به قول مولوي:
گوش را بگذار و آنگه گوشدار
هوش را بگذار و آنگه هوشدار
توجه فرموديد؛ وقتي ملتفت بشويد نور در اتاق است، ميگوييد: «بله! راست ميگويي؛ ما از آن وقت تا حالا نور ميديديم اما فکرميکرديم اين آقا را داريم ميبينيم!»، نور بود که به من ميخورد و شما من را ميديديد. پس اول نور بود، اما از بس روشن و همهجا بود، آدم فکرميکرد که نيست!
شرط تشيع
اگر اين قدم اوّل را كه عرض كردم با ما نياييد، ما نميتوانيم قدم دوم را برداريم؛ و قدم دوم اين است که متوجّه شويم روحِ رازبيني، شرطِ تشيّع است.
شما در زيارت ائمه كه در روزهاي هفته به تماشاي عظمت آنها مينشينيد، مثلاً در روز سهشنبه عرض ميكنيد:
«اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا اَوْلادَ رَسُولِاللهِ اَنَا عارِفٌ بِحَقِّكُم، مَسْتَبْصِرٌ بِشَأْنِكُم، مُعادٍ لِاَعْدائِكُم، مُوالٍ لِاَوْلِيائِكُم، بِأَبي اَنْتُمْ وَ اُمّي صَلَواتُاللهِ عَلَيْكُم، اَلّلهُمَّ اِنّي اَتَوالي آخِرَهُمْ كَما تَوالَيْتُ اَوَّلَهُمْ وَ اَبْرَءُ مِنْ كُلِّ وَليجَةٍ دُونَهُمْ...»؛ يعني سلام بر شما اي فرزندان رسول خدا! من متوجّة حقّانيت شما هستم، و به شأن و مقام شما آگاهي دارم، و با دشمنان شما دشمنم و با دوستان شما دوستم، پدر و مادرم فداي شما باد! سلام و صلوات خدا بر شما! بعد نظر ميكنيد به خداوند و عرض ميكنيد: خدايا! من با تمام وجود تمام اين خانواده را دوست دارم - از اوّل تا آخر- و از هر دلبر و محبوبي غير از اين خانواده، دل كندهام. منظور من اين جمله آخر است كه ميگويي از هر «وَليجَة» و از هر محبوبي دلكندهام و راه ارتباط با فاطمهزهرا و معصومين(ع) اين است كه جهت دل را به سوي آنها بيندازيم و در اين حالت ابعاد رازگونه آنها براي ما ظاهر ميشود. اين اصل حرف بنده بود در بارة اينكه چگونه فاطمهزهرا(س) را بايد ديد و با چنين ديدي سخنان و حركات آن حضرت را مدّنظر قرار داد، وگرنه ما هم مثل خيليها كه بهواقع آن حضرت را نديدند، او را نخواهيم ديد.
1 - «بحارالانوار»، ج43، ص5.
2 - «بحارالانوار»، ج43، ص30.
3 - قال رسولالله(ص): «يا اباذَرٍّ! وَالَّذي نَفْسُ مَحَمَّدٍ بِيَدِهِ، لَوْ اَنَّ الدُّنْيا كانَتْ تَعْدِلُ عِنْدَاللهِ جناحَ بَعُوضَةٍ اَوْ ذُبابٍ، ما سَقِيَ الْكافِرَ مِنْها شَرْبَةً مِنْ ماءٍ» (تنبيهالخواطر، مجموعه ورّام، ج2، ص56).
---------------
------------------------------------------------------------
---------------
------------------------------------------------------------