عطا فیاض

ارسال در اخلاق و اندیشه

نام:   عطا فیاض

فرزند :آیت الله شیخ احمد فیاض،

متولد :خمینی شهر 

 

شرح  :

جنبه های ذوقی خود را مرهون ذوق سرشار و طبع روان و عرفانی پدر می داند تا آنجا که در وصف این تاثیرپذیری گفته است:

 

ز بوی مشک ختن شد نصیب من طبعی           روان چو دجله و در هر کلام من شکر است

«همه قبیله من عالمان دین بودند»                   مرا ز شعر اگر بهره ای است از پدر است

در همان ابتدای جوانی علاقه وافری به هنر گرافیک و شعر به خصوص اشعار حافظ داشت تا این که به تدریج این علاقه سبب شد به سرودن شعر بپردازد.

در سال های 52 تا 54 که دانش آموز دبیرستان هراتی بود با مرحوم منوچهر قدسی آشنا شد که در آن زمان در محافل ادبی اصفهان و شیراز جایگاه خاصی داشت و همین آشنایی سبب ورودش به انجمن های شعر اصفهان شد.

وی شعر را بیان احساس می داند. شاعر خوب از نظر فیاض کسی نیست که با قواعد و بحور و موازین شعری آشنا باشد و شعر خوب بسراید ولی شعرش فاقد روح باشد یعنی تنها حرفه ای شعر سرودن، شاعر را به موفقیت نمی رساند. اگر شعرش از روح تعهد برخوردار نباشد و محتوا و پیام نداشته باشد راهی به موفقیت نمی برد. چنانچه می گوید:

ای بسا شاعری گزیده سخن              که شود نامور ز حسن قضا

در مقابل نبُرد راه به جای                  شعر خالی ز رنگ و بوی خدا

وی معتقد است که شعر باید تصویری از درد جامعه باشد آنجا که می گوید:

نغز است و پر بها سخن اهل دل ولی

معراج شعر سینه ی هجران کشیده است

و نشان این مدعا نشستن شعر بر دل مخاطب است که "سخن کز دل برون آید لاجرم بر دل نشیند "؛ چرا که هر بیانی اگر از وجود بلند شود به وجود هم می نشیند. از دیگر ویژگی های بارز شعر خوب در نظر فیاض، صداقت و راستگویی شاعر است که اگر با ضمیر پاک و دل مصفا باشد شعرش جاودانه خواهد بود. شاعر باید خودساخته باشد. خودش را فریب ندهد و خالی از خودخواهی و خودمحوری باشد.

وی از اشعار حافظ و گه گاه صائب تضمین می کند. شعر حافظ را با مراتبی نازل تر مهبط وحی و فوق ادراک بشری می داند. غزلسراست و غزل های اجتماعی – عرفانی فراوان دارد.

آثار:

گزیده ای از غزلیات وی و نیز کتاب "شرح هجران" مجموعه ای از غزل های اجتماعی- عرفانی اش در دست چاپ است.

نمونه

غزلی ا ز فیاض (چاپ شده در ویژه نامه روزنامه جمهوری اسلامی خرداد 1390) :

آن که مفتون نگاهش دل ما بود کجاست                 آن که فارغ ز حدیث من و ما بود کجاست

آن که در شام سیه بانگ رهایی سر داد                     آن پر آوازه که آواز خدا بود کجاست

آن که با گوشه ی ابرو گره بسته  ما                         باز می کرد و سزاوار ثنا بود کجاست

آن که در کوی خرابات چو نامش ببری                     شهره کوچه و بازار وفا بود کجاست

آن که با باده زهدش دل بیمار مرا                        شستشو داد و طبیب دل ما بود کجاست

آن که صد جام بلا در ره جانان نوشید                       آن که از بندگی نفس رها بود کجاست

آن سفر کرده که در روز وداعش ایران                       یک صدا ناله و فریاد و عزا بود کجاست

گفت فیاض که دُردی کش ما روح الله                  آن که بر آن چه خدا خواست رضا بود کجاست