بچه ها در مدرسه قیام

ارسال در خبر و گزارش

قطار اوقات فراغت دانش آموزان به ایستگاه آخر رسید. در این میان بعضی ها اوقاتشان را به شرکت در کلاس های ورزشی، هنری و... گذراندند، بعضی ها مشغول کار شدند، بعضی ها مشغول کارهای عقب مانده و برخی هم البته گرماگرم تابستان را گرم استراحت بودند اما در این میان عده ای از دانش آموزان به دعوت بسیج دانش آموزی دوباره راهی مدرسه شدند. اما اینبار پشت نیمکت ها ننشستند بلکه آمده بودند میز و نیمکت های شکسته و درب و داغان را بار وانت کنند و ببرند قلعه امیریه برای تعمیر. مدرسه قیامِ این روستا حالا دیگر تبدیل شده است به تعمیرگاه آموزش و پرورش. محوطه پر است از میز و نیمکت. دانش آموزها گوشه گوشه ایستاده اند و با نظارت استادکارها مشغول فرزکاری، رنگ آمیزی و جوشکاری هستند. در و دیوار مدارس را هم رنگ می زنند.

 IMG 0291
در طول چند ماه تعطیلات تابستانی صبح تا ظهر این بچه ها به کار طی شده است اگرچه گاهی به اقتضای سن و سالشان شیطنت را هم چاشنی کارشان کرده اند. اگرچه گاهی از زیر کار درفته و چند ساعت تحمل گرما زیر میز و نیکمت های شکسته را به کار ترجیح داده اند، اگرچه گاهی خرابکاری کرده و شلنگ رنگ را انداخته اند روی زمین و رنگ ها به هدر رفته است اما تابستان این بچه ها اینجا به هدر نرفته است. حالا این بچه ها که همگی در آستانه کلاس نهم و دهم هستند از دستگاه فرز سر درمی آورند، دست هایشان با دستگاه جوشکاری غریبه نیست و یاد می گیرند که اگر بُرس رنگ را در بنزین نگذارند فردا صبح که می آیند سرکار این برس پر از رنگ دیگر به کارشان نمی آید.


علیرضا که از دانش آموزان مدرسه تیزهوشان است از طریق پدرش که کارمند آموزش و پرورش است با این طرح آشنا شد و به اتفاق خانواده اش تصمیم گرفت که امسال تابستان به جای کار کردن در کارگاه آلومینیم در اردوی هجرت شرکت کند. علیرضا که امسال کار با دستگاه دِلِر را یاد گرفته است، می گوید: سال آینده هم در طرح هجرت شرکت می کنم.


این یکی که وقتی بچه ها خاطره تعریف می کنند از شدت خنده ولو می شود روی زمین امیرحسین است. امیرحسین دانش آموز مدرسه شاهد است و بشاش و با نشاط. هر روز صبح با موتور از کوشک می آید اینجا و ظهر برمی گردد. امیرحسین که تابستان های قبل می رفته است کلاس های ورزشی و زبان و... محافظ را می گیرد جلوی صورتش و دستگاه جوش را روشن می کند و می گوید: آن کلاس ها خیلی برایم جذابیتی نداشت.


محمدکریم که از همه ریزه میزه تر است به تشویق رفیق جون جونی اش رضا آمده است اینجا. سال های قبل همراه پدرش می رفته است گچکاری. حالا می گوید اگرچه پدرم از صبح تا عصر 10 هزار تومان دستمزدم می داد و اینجا نصف روز 4 هزار تومان می گیرم اما در عوض قاطی دوستانم هستم.
رضا هم دانش آموز مدرسه فرهیختگان است. وقتی می پرسم سال آینده هم در طرح هجرت شرکت می کنی یا نه؟ می گوید: آخه کی میتونه راجع به سال آینده ش حرفی بزنه؟ هزار اتفاق ممکن است بیفتد!

IMG 0325
محمدحسین و سجاد پسرعمو هستند. پسرعموها برای دومین بار است که در طرح هجرت شرکت می کنند. محمدحسین دانش آموز مدرسه فرهیختگان است و امسال می رود کلاس هشتم اما با همین سن و سال کمش چادردوزی و نجاری و تراشکاری بلد است. او این مهارت ها را تابستان ها فراگرفته است و امسال هم که در طرح هجرت شرکت کرده با مهارت های جدیدی آشنا شده است. سجاد هم مدرسه امام علی (ع) می رود و او هم از شرکت در این طرح ابراز رضایت می کند.


یکی از استادکاران می گوید: پسر من هم تابستان ها در این طرح شرکت می کند. نوجوان در چنین مکانی علاوه بر اینکه کار یاد می گیرد از امنیت کامل هم برخوردار است. وقتش به بطالت نمی گذرد و علاوه بر آن روحیه کار جمعی هم بین بچه ها تقویت می شود. شومالی می افزاید: با اجرای این طرح غیر از آنکه بچه ها در محیطی کار می کنند که فرصت بازی و شیطنت هم برایشان فراهم است، هزینه مدارس هم پایین می آید چون مدیر مجبور نیست برای رنگ آمیزی مدرسه دستمزد کارگر بدهد اگرچه گاهی شلنگ رنگ از حوضچه بیرون می افتد و همه رنگ ها پخش زمین می شود.


این خاطره را مسعود هم تعریف می کند، می گوید: سال پیش دبستان سرمست را رنگ آمیزی می کردیم که سطل مولتی کالر از دستم افتاد و همه رنگ ها به هدر رفت اما اوستا چیزی بهم نگفت برای اینکه کارم را خوب انجام می دادم. محمدکریم و رضا اما می گویند گاهی اوستاکارها گوشمالی شان می دهند.


حق هم دارند البته وقتی می آیند می بینند بچه ها جمع شده اند و پرچ را داخل پریز برق فرو می کنند تا جرقه بدهد یا دوشاخ دستگاه فرز را بدون اینکه خاموش کنند از پریز می کشند بیرون. آن وقت است که دیگر گوشمالی اوستا لازمه کار می شود.

IMG 0324
مسوول کارگاه می گوید: این بچه ها هم مثل بچه های خودمان هستند باید حواسمان باشد خطری تهدیدشان نکند در عین حال آنها که کار را خوب یاد می گیرند و خوب تحویل می دهند را سفارش می کنیم که نگهشان دارند. رضایی می گوید: یک روز می بینی 20 تا دانش آموز جمع می شوند اینجا برای کار و یک روز دیگر سرویس بسیج فقط دو نفر را می آورد.
محمدجواد اما از بار کردن صندلی ها و نیمکت های شکسته و خراب و خالی کردنش در کارگاه برای تعمیر به عنوان حمالی یاد می کند و می گوید: دفعه پیش که آمده بودم کار فنی یاد گرفتم. می گوید اگر سال دیگر هم قرار باشد کارم بار کردن و خالی کردن باشد نمی آیم چون دوست دارم کار یاد بگیرم.


یکی دیگر از مزایای شرکت دانش آموزان در طرح هجرت این است که بیش از پیش در حفظ صندلی ها و نیمکت ها می کوشند. این را امیرحسین هم تایید می کند: کلی آدامس جویده شده از زیر نیمکت ها کنده ایم. من یکی که دیگر روی نیمکت را خط خطی نمی کنم.