توصیف روزهای اسارت از زبان یک آزاده خمینی شهری +تصویر

ارسال در تاریخ

در روز 26 مرداد 1369 اولين گروه آزادگان ايراني پس از سال€Œ ها اسارت در زندان €Œهاي رژيم بعث عراق با ورود به کشور به جمع خانواده€Œهاي خود بازگشتند.اين رويداد دو هفته پس از اشغال نظامي کويت توسط ارتش صدام و 2 روز پس از آن صورت گرفت که صدام در نامه€Œاي به€Œهاشمي رفسنجاني رئيس جمهور وقت ايران بار ديگر عهدنامه 1975 الجزيره را پذيرفت و به شرايط ايران براي پايان جنگ تسليم شد و از جمله قول عقب€Œ نشيني از مرزهاي ايران و آزادسازي اسيران ايراني را داد.درجریان آزادی اسرا، 370 آزاده خمینی€Œشهری هم وارد میهن وشهرستان شده ومردم با شور وشعف زیادی استقبال شایانی از آنها کردند به نحوی که شهر شکل تعطیل به خود گرفت. به همین مناسبت توصیف یکی از آزادگان خمینی شهری را از دوران اسارت می خوانید:

kartesalibesoekh
انتقال به اردوگاه
پس از گذر از مراحل تیر خلاص،گورهای دسته جمعی،و ده ها جنایت دیگر در خط مقدم دشمن، زمان انتقال به پشت جبهه وسپس اردوگاه فرا می رسد.
در مسیر انتقال ابتدا اسرا را با همان حالت چشم و دست های بسته سوار بر ماشینهای نظامی به سمت شهرها واردوگاه های مورد نظر می برند.
اگر تعداد نفرات اندک باشد ابتدا به استخبارات و سپس به اردوگاه ولی در صورت زیاد بودن تعداد اسرا، به منظور تبلیغات ابتدا آنها را چند روزی درشهرها و خیابان ها می گردانند البته اینجا چشم ها باز است و فقط دستها را بسته اند و شعار ها و ناسزا هائی که از هر سو نثار اسیران می شود، وهرچه در دست دارند ازسنگ،چوب و .... پرتاب می کنند.

9v9l9da2h5oi69tougrl
وکسانی که در فاصله های نزدیکتر بودند حتی با مشت، وهنگامی که از زیرپلها عبور می دادند افرادی که بالای پل بودند با آب دهان و اشیائ دیگر،بگذریم............
وارد اردوگاه که می شوی پس از پذیرائی مفصل آن هم از نوع سخت (در حد زهر چشم گرفتن) یا به قول امروزی ها در حد تیم ملی، افراد را در ردیف های پنج نفره پشت سرهم می نشانند، آمار می گیرند وداخل آسایشگاه ها می برند.


یک دست لباس یک شکل و یک جفت کفش کتانی دو عدد پتوئیک بالش به هراسیر می دهند و همه ی لباس های نظامی را می گیرند، و اگر بخواهند بیشتر اذیت بکنند تعداد 160 الی 190 نفر را در آسایشگاهی که به سختی گنجایش 100 الی 120 نفررا دارد جا می دهند.


چند روز اول فقط درب را باز می کنند،آمار می گیرند،درب را می بندند و می روند، فقط یک دو نفری می توانند بروند وجیره ی نان و غذا ی مختصری برای بقیه بیاورند.
سفره، قاشق، بشقاب، لیوان و هیچ چیز درکار نیست،فقط یک ظرف 30 سانتیمر در 50 سانتیمترکه یک بیل برنج در یک سمت و یک ملاقه خورشت در سمت دیگرش برای 10 نفر.

lpbz4t9htgs3ho7fy7tp
جیره ی غذائی در سال های اولیه فقط یک وعده ناهار بود و یک و نیم عدد نان گرد، که باید صبح و شب می خوردی،و فقط لایه نازک روی آن قابل استفاده بود، برای اینکه رفع گرسنگی شود خمیر داخل نان را ریز ریز کرده درآفتاب خشک نموده و با برنج ناهار مخلوط می کردیم،مقداری را ظهر مصرف ،و اندکی را زیر لایه نان برای شب می گذاشتیم .صبحانه هم تنها یک قرص نان خالی بود.
ابتدا همه با دست در همان ظروف ذکر شده درگروه های 10 نفره ناهار می خوردیم و بعدها بعضی روی تکه ای نایلون ازگوشت منجمدی که می آوردند.

 

شرایط فیزیکی اردوگاه ها
اردوگاه ها شرایط فیزیکی متفاوتی داشتند، معمولا شهر موصل چهار اردوگاه به نام های موصل 1و2و3و4 داشت، اردوگاه موصل 1 از همه بزرگتر بود،و البته این شماره ها پس از مدتی تغیر کرد،این اردوگاه ها یک درب ورودی و دیوارهائی حدودا 13 الی 15 متر یا بیشتراز بیرون، وحدودا 12 متراز داخل داشت،طول اردوگاه حدودا 200متر و عرض آن 100متردر دو طبقبه که طبقه دوم دست خودشان بود، هر اردوگاه 12 الی 15 آسایشگاه به طول 20 وعرض 10 متر داشت، فضای داخلی یا هواخوری حدودا به طول 170و عرض 70متربود.

mousel4 8
ساعت های هوا خوری از حداقل یک تا دو ساعت در روزهای اولیه اسارت تا حداکثر هفت ساعت در روز در شرایط عادی بود و در شرایط دیگر ممکن بود اصلا تا چند روز هم درب آسایشگاه را باز نکنند.


دراردوگاه هیچ چیز نبود وهمه چیز ممنوع بود،نه کتابی،نه دفتری و مدادی ویاخودکار،نه کاغذی و..... درست مانند مردمان نخستین باید از هیچ و کمترین امکانات استفاده می شد.


اگر صلیب سرخ موفق به بازدید از اردوگاه می شد وازاسرا ثبت نام می کرد به هر گروه غذائی ده نفره یک خودکار و تعدادی نامه با آرم صلیب سرخ برای نامه نوشتن می دادند و سپس همه ی خودکارها را دوباره تحویل می گرفتند ولی گاهی اوقات با ترفند هائی تعدادی خودکار برداشته می شد.


بعد از ثبت نام ماهی یک دینارونیم یا 1500 فلوس، ظاهرا طبق معاهده ی ژنو به هر اسیری می دادند که با آن مسواک و خمیردندان و صابون می توانستی خرید کنی، از مسواک هم بعنوان مسواک وهم مداد وهمچنین قلم خوشنویسی استفاده می شد.

8
هر چند ماهی یک بار یک بسته پودر لباسشوئی برای شستشوی لباس می دادند که از لایه های جعبه ی مقوای آن پس از طی مراحلی دفتر ساخته می شد،به این شکل که مقوا را در آب خیس می کردیم و تبدیل به چندین لایه نازکتر می شد، سپس لایه ها را خشک نموده و یک طرف آن را با نخ و سوزن می دوختیم ،و باید آن را در مکان هائی پنهان می کردیم که گاهی اوقات نیزلو می رفت، اما اگراین کاغذ ها را از کسی می گرفتند روزگارش سیاه می شد و سراز زندان با اعمال شاغه در می آورد.
نکته جالب توجه این است که در بین اسرا تقریبا از همه ی حرفه ها و مشاغل وجود داشت مانند :معلم،دانشجو،ورزشکار،آشپز،مهندس،پزشک،مداح و...... که هر کدام از این حرفه ها در آینده نزدیک منشاء خدمات بی شماری بین اسرا می شدند.


آموزش در اسارت
اولین و مهمترین دغدغه در اسارت آموزش و فراگیری علوم بود و پس از آن ورزش و سالم نگه داشتن جسم وروح،پس از چند ماه صلیب سرخ تعدادی کتاب انگلیسی که به بوک های 1و2و3 معروف بودند ونیزتعدادی کتاب عربی به اردوگاه آورد و بیشتر بصورت شفاهی تدریس می شد، چون امکانات نوشتاری هم ممنوع بود و هم وجود نداشت.
اما پس از مدت ها برای نوشتن شروع به استفاده کردن از خاک،نمک،پودر لباسشوئی، چوب ،دسته ی مسواک و عکس های رادیولوژی نمودیم.


اگر کسی دست یا پایش می شکست، وی را ناچارا به یک بیمارستان نظامی در شهر موصل می بردند و عکس می گرفتند وسپس گچ، اما در ابتدا این عکس رادیولوژی پس از بهبودی بیمار پایه اولیه نوشتن وآموختن شد،پودر لباسشوئی و یا خاک الک شده بوسیله ی پارچه ی زیرپوش ویا نمک هم پایه ی دیگر، و چوب نوک تیز و یا انتهای دسته ی مسواک قسمت سوم ابزار نوشتن به حساب می آمد.


انتهای دسته ی مسواک را با سائیدن روی زمین به شکل قلم نی در می آوردیم که برای تمرین خطاطی استفاده می شد، به این شکل که مواد الک شده ی پودر یا خاک یا نمک بسیار نرم را روی عکس رادیو لوژی ریخته و پهن می کردیم و سپس روی آن می نوشتیم،و در پایان آن مواد را برای استفاده ی مجدد داخل شیشه ی خالی دارو می ریختیم.


البته این کار اندکی پر مشقت و سخت بود، ولی بعد از مدتی تابلو هائی ساخته شد که کار آموزش و فراگیری علوم راحت تر شد و رونق بشتری گرفت.
این تابلو ها از تکه ای مقوا به اندازه ی حدودا 30 سانیمتر در40 سانتیمتر ، نایلون، وپارچه ای سیاه یا سرمه ای ،اندکی روغن وصابون ساخته می شد.
مقوا از کارتن گوشت های منجمد که برای ناهار می آوردند تهیه می شدو پارچه نیز از لباس های مندرس و کهنه دوخته می شد، پس از آماده شدن پارچه مقوا را داخل آن می گذاشتیم و یک تکه نایلون به همان اندازه روی مقوا و پارچه گذاشته می شد و سپس از یک سمت همه را به یکدیگر می دوختیم ،سپس پارچه آغشته به اندکی روغن می شد و پس از آن با صابونی روی پارچه را صابون می زدیم،حال نایلون که به پارچه می چسبید، هرچه باچوب نوک تیز یا انتهای تیز شده ی دسته ی مسواک روی آن می نوشتی نمایان می شد وبا برداشتن نایلون همه چیز پاک می شد،این کار تحولی بزرگ در امر فراگیری علوم بود،زیرا مشکل نوشتار ی و تمرین را بدون نیاز به کاغذ و قلم به خوبی حل می کرد.


البته در سالهای پایانی اسارت یعنی سال 1366 به بعد با در خواست های مکرراز صلیب سرخ وپافشاری زیاد دفتر و خودکار در اختیار اسرا قرار گرفت.
اندک اندک با ساخته شدن تابلو وتدریس کتابهای زبان انگلیسی، فرانسوی،عربی ،کلاس های متنوعی از نهضت سواد آموزی گرفته برای افراد فاقد سواد، تا انواع دیگر مانند آموزش زبانهای گوناگون ،ترجمه قرآن و نهج البلاغه ،ترجمه قرآن به زبان انگلیسی تشکیل شدند.

mousel4 9
اندک اندک با ساخته شدن تابلوها و کتاب های زبان عربی و انگلیسی کسانی که توانائی تدریس داشتند شروع به آموزش دیگران کردند و افراد فاقد سواد نیز به فراگیری الفبای فارسی و خواندن و نوشتن ااقدام نمودند.و پس از سالیانی نه تنها زبان فارسی بلکه زبان انگلیسی و عربی را فرا گرفتند.
کلاسهای زبان انگلیسی فراگیر تر بود واز ابتدائی ترین سطح شامل بوک های 1و2و3 تا گرامرو مکالمه و حتی ترجمه قرآن به زبان انگلیسی می رسید.
لازم به ذکر است که به دلیل ممنوعیت قلم وکاغذ ،آزمون و امتحان و مدرکی در کار نبود و لی از شواهد و نتایج کار می توانستیم پی ببریم که اکثرا به نحو احسن دروس را فرا می گیرند،زیرا بسیاری از شاگردان اولین دوره ها ،به اساتید دوره ها و کلاسهای بعدی تبدیل می شدند.


در اوایل اسارت افرادی که می توانستند با نمایندگان صلیب سرخ به زبان انگلیسی و یا فرانسوی صحبت کنند در حد انگشتان یک دست بودند،ولی در سال های دوم یا سوم اسارت این تعداد به دهها نفر رسید.
بعضی از کلاسها در سطح اردوگاهی و با نگهبانی که هر روز نوبت یکی از شاگردان همان کلاس بود دراندازه های 40 الی 50 نفره وحتی بیشرتشکیل می شد،کلاسهائی مانند: ترجمه ی قرآن، شرح و ترجمه ی نهج البلاغه، صرف و نحو،منطق، اصول فقه.


ورزش در اسارت
ورزش در اسارت دو نوع بود،یکی ورزشهای آشکار و دیگری پنهان و ممنوع.
ورزشهای آشکار شامل فوتبال،والیبال، بسکتبال، پینگ پنگ، البته وقتی حرف از فوتبال ووالیبال زده می شود در حد ابتدائی ترین امکانات و در زمینی در انتهای اردوگاه به ابعاد 10 در 30 متر.
نکته ی بسیار جالب توجه در مورد ورزشهای آشکار این است که در قالب لیگ دسته1 ودسته2 ودسته3 با نظم و ترتیب خاصی در دوره های مختلف برگزار می شد.
ورزش های پنهان شامل ورزش های کونگ فو، تکواندو، کاراته، جودو و بوکس می شد که هر کدام یک استاد یا مربی اصلی داشت،استاد، تعدادی دیگر را در قالب مربیان در جه دوم در مکانی بیرون آسایشگاهی به نام سالن که فضائی بین دو آسایشگاه در انتهای اردوگاه بود، آموزش می داد و این افراد کلاس های درون آسایشگاهی را مربی گری می کردند . کلاس های درون آسایشگاهی معمولا در ساعت های صبح تا ظهر تشکیل می شد و کلاس های مربیان در بعداز ظهرها.


ورزش های رزمی در اردوگاه بصورت پنهانی و با سلسله مراتب و نظم خاصی برگزار می شد اما پس از مدتی با افزایش هواداران هر رشته، بیم تفرقه واختلاف بین رشته ها، مسئولین برای حفظ وحدت ویکپارچگی با ابتکاری جالب به فکر ادغام کلیه ورزشهای رزمی در یک سبک ورزشی افتاد و نام این سبک را ید واحده نامیدند،وشامل مراحل چند گانه ای می شد.


مرحله ی یک ید واحده شامل خط یک کونگ فو، فرم یک تکواندو وکاراته، چندین تکنیک دفاع شخصی جودو، و بوکس می شد. و مرحل های بعدی نیز پس از گذراندن مراحل اولیه آموزش داده می شد.


گروه های سرود و تئاتر
گروه ها ی سرود وتئاتر در دو سطح اردوگاهی و آسایشگاهی بود که در مناسبت های گوناگون مانند دهه ی فجر،نیمه شعبان،محرم وصفر وسالگرد دفاع مقدس وایام عید نوروز به ایفای نقش می پرداختند و با حد اقل امکانات تئاترها و سرودهای سنتی و حماسی در خور توجهی اجرا می کردند.

 bomvwfjcqag076vp92u 1

سلسله مراتب تشکیلات و مسوولیت ها
در اردوگاه هر کس بر حسب توان و تخصصی که داشت به کاری مشغول و مسئولیتی را یا در سطح اردوگاهی و یا در سطح آسایشگاهی بر عهده می گرفت.
سلسله مراتب مسولیت ها نیز در اردوگاه به دو شکل آشکار و پنهان تقسیم می شد، از نظر بعثی ها هر اردوگاه یک مسئول اردوگاه،یک مسئول بهداری، یک مسئول آشپز خانه و یک مسئول نظافت در سطح اردوگاه، وبه تعداد آسایشگاه های هر اردوگاه تعدادی مسئول آسایشگاه داشت ،که در مورد کارهای روزمره و سخت افزاری اردوگاه مانند: تعمیرات،نظافت،تغذیه و... با بعثی ها در ارتباط بودند.
اما تشکیلات اصلی و پنهان اردوگاه که بیشتر جنبه ی معنوی، فرهنگی و مذهبی وامور نرم اردوگاهی را شامل می شد، مانند: گروه های فرهنگی، ورزشی، سرود، تئاتر، که هر کدام از این گروه ها یک مسئول در سطح اردوگاه و مسوولینی در سطح هر آسایشگاه داشت.


نظافت در اسارت
نظافت نیز در دو سطح اردوگاهی و آسایشگاهی صورت می گرفت،در سطح اردوگاه یک نفر مسئول نظافت بود و هر روز نیز نوبت یک آسایشگاه بود که اردوگاه را نظافت کند و معمولا به "روز بیگاری " موسوم بود و گفته می شد که امروز بیگاری مثلا نوبت آسایشگاه 12 است.


نظافت در آسایشگاه ،وظیفه ی گروه ها بود،که هر آسایشگاه بستگی به شرایط 12 الی 14 گروه داشت،و هر روز نوبت یکی از این گروه ها بود تا آسایشگاه را نظافت کنند و در بین گروه های 10 نفره نیز هر روز نوبت یک نفر بود تا برای گروه غذا را از آشپز خانه ی اردوگاه تهیه کند.


در اصطلاح جبهه و اسارت به کسی که مسئول تهیه غذای آن روز بود شهردا ر می گفتند، بنابراین هر اسیری در دوران اسارت روزهای بسیار زیادی شهردار بوده است، به عبارت دیگر شهردار در اسارت وظیفه اش گرفتن غذا ونان وپهن کردن سفره و شستن ظرف غذا در آن روز بود.
در اسارت همه ی افراد در انجام امور به نحوی دخیل و شریک بودند.


گردش آسایشگاه ها
دراردوگاه دوآسایشگاه بودکه دورتا دورآن کاملا محصور بودیعنی آسایشگاه 2و 14،بقیه آسایشگاه ها از یک طرف پنجره هائی داست که نور وارد آنها می شد ولی این دو هیچ نوری به داخل آنها وارد نمی شد و افرادی که در این دو آسایشگاه زندگی می کردند با انواع بیماری های ریوی و استخوانی و مفاصل مواجه می شدند بنابراین پس از مذاکراتی با عراقی ها قرار شد هر سه یا چهار ماه یک بار بصورت گردشی بقیه آسایشگاه ها نیزبه نوبت مدتی را در یکی از این آسایشگاه ها سپری کنند.
بعد ها نیز آسایشگاه 15 ساخته شد که در زمستان از شدت سرما و در تابستان از شدت گرما قابل تحمل نبود و به جمع اسایشگاه های گردشی افزوده شد.


مناسبت های ملی و مذهبی
مناسبت های ملی و مذهبی از جمله مناسبت هائی بودکه در دوران اسارت با شکوه و عظمت خاصی برگزار می شد وکلیه اسرا هر آنچه در توان داشتند برای برگزاری این مراسم در طبق اخلاص می گذاشتند.
اسارت دوران سختی بود که نرمی ها و ظرافت های بسیار زیادی در خود داشت،ایام محرم و صفر،با وجود ممنوع بودن عزاداری، این ایام با برگزاری مراسم نوحه خوانی وسینه زنی و نیز سرودها و تئاتر های مرتبط با آن ایام با شکوه و جلوه ی خاصی صورت می گرفت.
دهه ی فجر نیز همراه با سرودها ی انقلابی و حماسی و تئاتر هائی در قالب های طنز وسیاسی و نیز نمایش هنر های رزمی و همچنین مسابقات فوتبال و ....برگزار می شد.

mousel4 9
نگهبانی و تدارکات
شرط لازم وکافی برای انجام هر گونه فعالیتی در اردوگاه نگهبانی هوشیارانه و هوشمندانه بود،زیرا بدون داشتن یک نگهبانی خوب و زیرکانه انجام هیچ فعالیتی حتی برگزاری کلاس های معمولی آموزشی و ورزشی نیز مقدور نبود.


بنابراین برگزاری کلیه ی مراسم مانند: سرود، تئاتر ،کلاس، دعاو عزاداری ها، همگی مخفیانه و همراه با نگهبانی بود و رمز و رموز و اصطلاحات خاص خود را داشت.
معمولا نگهبان چندین متر جلوتر از محل برگزاری مراسم می ایستاد و در صورت نزدیک شدن سرباز دشمن اعلان وضعیت می کرد، مثلا می گفت: قرمز است یا وضعیت قرمز است و یا دنبه دارد ویا اصطلاحاتی دیگر،در صورت قرمز شدن وضعیت بایستی ظرف چندین ثانیه کلیه فعالیتها مختل می شد و همه چیز به حالت عادی بر می گشت.
گفتن و نوشتن این حالت ها آسان است ولی در اجرا و عمل بسیار سخت و دشوار وگاهی اوقات همراه با ریسک و خطرات احتمالی بود، مثلا در وقت دعا و عزاداری، دراوج دعا و سینه زنی وگریه ناگهان وضعیت قرمز می شد، فورا باید اشک ها را پاک می کردی و آرام و عادی می نشستی و مشغول به کاری می شدی تا دشمن شک نکند.
معمولا برگزاری مراسم در سطح اردوگاه مشکلات و پیچیدگی های خاص خود را داشت، زیرا از یک طرف در وقت آزاد باش و هوا خوری بود و از طرف دیگر ظرفیت مکانی محدود و ازدحام جمعیت، هنگام وضعیت قرمز متفرق کردن چنین جمعیتی و دوباره جمع شدن کاری سخت بود مخصوصا هنگام برگزاری سرود و تئاتر که ادوات و دکور های بسیاری به همراه داشت.


آذین بندی، نور پردازی و دکوراسیون محل اجرای سرود و تئاتر وظیفه ی گروه تدارکات بود، پتو هائی که به اسرا می دادند حاشیه هائی به رنگ سبز و قرمز داشت که برای نور پردازی حاشیه ها را از پتو جدا می کردیم و روی لامپ های مهتابی می کشیدیم و دیوار ها نیز با پتو دکور بندی می شد و در صورت نیاز به شمشیر، تفنگ وادوات دیگر از کارتن های مقوای گوشت های منجمد ساخته می شدند.

 

همه ی اینها واقعا کاری بس طاقت فرسا بود ولی این کار را گروه تدارکات با استادی کامل و با صبر و حوصله ی بسیا ستودنی انجام می دادند، ضرب المثل شنیدن کی بود مانند دیدن اینجا معنی پیدا می کند و کسی تا این موضوعات را نبیند باور کردن آن سخت است، اما در دل همه ی این سختی ها شیرینی خاصی بود وصف ناشدنی و هنوز هم حلاوت آن را با تمام وجود حس می کنیم.


واقعا بعضی جاها قلم کم می آورد و از نوشتن و توصیف بعضی از وقایع باز می ماند ، فقط می دانم که دشمن با تمام ادوات سخت و نرم خویش در تلاش بود تا ما (اسرای ایرانی) را از لحاظ جسمی و روحی بشکند و خرد کند و بچه های اردوگاه با وحدت و همدلی و ایثار و تمام توان جسمی و روحی خود از چیز هائی که در دنیای آزاد بی ارزش ترین است با ارزش ترین چیز ها را ساختند و در برابر ابهت تو خالی دشمن مقاومت کردند و باعث رشد و بالندگی خود و دیگر هم بندی هایشان شدند.
حلب های گرد روغن نباتی را سر وته آن را می بریدیم وبا قرار دادن تیوب توپ های پاره شده ی فوتبال و والیبال در یک طرف آن برای اکو دادن به صدا و اجرای مارش های حماسی و نظامی استفاده می شد.


تمرین تئاتر در آسایشگاه ها و با صرف چندین ماه برای آماده سازی واجرا انجام می گرفت ولی تمرین سرودها اول به دلیل اینکه مزاحمت صوتی برای برگزاری کلاسها وافرا د مریض وکسانیکه مایل به استراحت بودند ایجاد نشود ودوم برای اکوی بهتر صدا در فضای حمام های بین دو آسایشگاه صورت می گرفت.

 qi0zoh92oy2rnbcybdl

حركت اسرا براي زيارت سالار شهيدان
پاييز سال 1367 بود. صدام كه بر اثر مقاومت و ايثار اسرا وجهه بين€Œالمللي خود را مخدوش و همچنين از جانب سازمان€Œهاي بين€Œالمللي به سبب رفتار ناجوانمردانه و عدم رعايت حقوق بين€Œالمللي عملا محكوميت را در كارنامه خود مي€Œديد دست به اقدامي غيرمنتظره براي فريب اذهان جهانيان زد.


صدام در گفتگوي مطبوعاتي و رسانه€Œاي خودش را ابوالاسرا (پدر اسيران) ناميد و وانمود كرد دلي رئوف نسبت به اسرا داشته و پايبند حقوق بشر است. لذا تصميم گرفت كه مقدمات زيارت اسرا را از نجف اشرف و كربلاي معلي فراهم آورد. او در واقع با اين اقدام ناشيانه خود تصميم داشت بزرگترين آمال اسرا را برآورده نمايد و از اين موضوع براي ترميم چهره خون آشام خود استفاده كند.


براي ما نيز كه سال€Œهاي اسارت را به سختي پشت سر گذاشته بوديم و از همان اوايل دفاع مقدس زيارت مولي و مقتدايمان علي (ع) و سالار شهيدان حضرت امام حسين (ع) و ابوالفضل العباس (ع) جزء تعلقات قلبي و دروني ما بود اين رخداد نقطه عطفي به حساب مي€Œ آمد.


گروه€Œهاي فرهنگي شامل روحانيون، مبلغين و افراد صاحب نظر در اسارت ساعت€Œها در جلسات پيرامون اين موضوع به بحث و گفتگو نشستند و سوال اصلي مطرح شده براي آنان اين بود كه آيا با اين پيشنهاد موافقت كنند يا اينكه از پذيرش زيارت امتناع نمايند؟ دراردوگاه موصل 4 تصميم بر این شد كه براي انجام برنامه زيارت شروطي براي آنها قايل شويم.


نماينده اردوگاه مامور شد تا شرايط ما را براي پذيرش مراسم زيارت به اطلاع مسئولان و افسران سياسي برساند. آنان كه در طي ساليان متمادي به عشق ذاتي ما به اهل بيت عصمت و طهارت پي برده بودند و مي€Œدانستند كه علاقه ديرينه به حضرت امام حسين (ع) و شهداي كربلا در خون تمامي شيعيان ايراني جاري و ساري است هرگز تصور چنين عكس€Œالعملي را نداشتند و به سختي در مقابل خواسته بچه€Œها مقاومت مي€Œ كردند.


اما همه ما بدون توجه به سوالات مطرح شده از طرف آنان به نيت پليد صدام پي برده بوديم كه وي بدين وسيله قصد تبليغات سودجويانه€Œاي دارد. نماينده بچه€Œها با صلابت در برابر مسئولين اردوگاه حاضر شد و خواسته اسرا را به اطلاع ايشان رسانيد و اعلام كرد كه براي پذيرش زيارت بچه€Œها سه شرط مهم دارند كه بايد فرمانده اردوگاه كتبا انجام آن را تعهد نمايد.


1-هيچ گونه پارچه يا پلاكارد به اتوبوس اسرا نصب نشود.
2-كسي از نيروهاي معاند نظام جمهوري اسلامي در جريان زيارت با اسرا برخورد نكند.
3-هيچ گونه كار تبليغي و فيلم€Œبرداري از كاروان اسرا صورت نگيرد.
در غير اين صورت هيچ كس از ما حاضر به رفتن زيارت نخواهيم بود. افسر عراقي كه ناچار به اجراي دستور صدام بود با اين خواسته€Œها موافقت كرد و علي€Œرغم ميل باطني خود با ترديد و ترس، به ارشد اردوگاه تعهد كتبي داد اما قول گرفت به خاطر حفظ موقعيت خود، ارشد اردوگاه تعهدنامه را پس از انجام زيارت به وي برگرداند.
متن تعهد وي اين چنين بود: اينجانب ستوان فضيل افسر توجيه سياسي اردوگاه موصل 4 تعهد مي€Œدهم كه هيچ گونه تبليغاتي بر عليه نظام جمهوري اسلامي و به نفع صدام نداشته باشم و گروهك مجاهدين (منافقين) در سفر زيارت كربلا و نجف دخالت نكند و مسئوليت هر كاري را به عهده خواهم گرفت.
وقتي متن اين تعهدنامه براي اسرا خوانده شد صداي تكبير و صلوات اسرا در فضاي آسايشگاه پيچيد اين موضوع در واقع كسب موفقيت و پيروزي بزرگ در دل دشمن بود كه لذت زيارت ما را دو چندان كرد. اصولا اخذ تعهد از عمال رژيمي كه هيچ تعهدي حتي نسبت به شهروندان كشورش ندارد بسيار جالب بود. افرادي كه جان هزاران نفر عراقي را در شهرهاي حلبچه و مناطق كردنشين در دم گرفته بودند و براي هيچ انساني ارزش قائل نمي€Œشدند و زندان€Œهايشان مملو از شهرونداني بود كه تنها خواسته آن€Œها برخورداري از انساني بود حال در مقابل عده€Œاي اسير كه خود فاقد هر گونه امكانات و پشتيباني هستند سر تعظيم فرود آوردند و تمامي خواسته€Œهاي آنها را بدون كم و كاست پذيرفتند. اين چيزي نبود مگر نظر لطف خداوند بزرگ و عنايت ويژه سالار شهيدان حضرت حسين بن علي (ع) ما باور داريم كه توفيق زيارت در صورتي نصيب حال جماعتي مي€Œشود كه اوليا و معصومين، خودشان فرد را دعوت نمايند و اگر دعوت€Œنامه آنان صادر گردد در صورتي كه تمام عوامل موجود در جهان هستي مانعي در رسيدن دوستان و زائرانشان باشند كاري از پيش نخواهند برد و اين اتفاق خواهد افتاد.
پيش بيني كرديم كه در بين راه با افراد زيادي از عامه مردم برخورد كنيم لذا بچه€Œهاي تيم فرهنگي با ذكاوتي خاص اقدام به تهيه دست نوشته€Œهايي كردند كه عموما حكايت ازآرمان€Œهاي رهبري و نظام مقدس جمهوري اسلامي داشت.
آنها را در داخل وسايل شخصي خود و خودكار جاي داديم تا به موقع بتوانيم از آن استفاده كنيم.
در بين راه كوفه و نجف پيش€Œبيني ما به حقيقت پيوست. مردم بسياري را ديديم كه علي€Œرغم تدابير شديد امنيتي مشتاق ديدار ما بودند از كوچك€Œترين فرصت استفاده كرده و مرقومه خود را به آنان عرضه مي€Œكرديم.
روزي كه ما را براي زيارت حركت دادند به سه گروه 400 نفري تقسيم شديم. خورشيد در حال غروب بود و حزن و اندوهي وصف€Œناشدني وجود همه را فرا گرفته بود. اصولا حركت قافله اسرا در مكتب تشيع مفهوم خاصي دارد كه بسياري از انديشمندان و اهل قلم به آن پرداخته€Œاند ولي من امروز آنچه مي€Œديدم و تمامي پاكي€Œها و مظلوميت در برابر ناپاكي€Œها و ناجوانمردي€Œها تجلي عيني يافته بود.
احساس مي€Œكردم كه ائمه نيز انتظار ما را مي€Œكشند. وقتي قافله اسرا به نجف اشرف رسيد مرقد مطهر اميرمومنان علي (ع) را براي اولين بار فرا روي خود ديدم. حال و هواي بچه€Œها مثال زدني بود. دست از پا نمي€Œشناختيم. سر تا وجودمان احساس بود به شكلي كه اكنون به يادآوردن آن خاطرات و بيان آن€Œها برايم امري غيرممكن است.
حياط صحن مطهر حضرت علي (ع) با خيابان اختلاف سطح داشت. وقتي بچه€Œها را پياده كردند همه در مقابل عظمت امام اول خود خاضعانه به خاك افتادند و آستان مقدس وي را بوسه باران كردند. حال خوش بچه€Œها مامورين عراقي و همراهان كاروان رانيز تحت تاثير قرار مي€Œ داد.


كمتر از يك ساعت فرصت زيارت داشتيم. سپس بچه€Œها را در ميان اشك و ناله سوار اتوبوس€Œها كردند و قافله به سمت كربلاي معلي حركت كرد. گنبد طلايي حضرت اباعبدالحسين (ع) نمايان شد. پرچم سرخي بر فراز آن در اهتراز بود. فضاي خيابان بين€Œالحرمين حال و هواي ديگري داشت. دقيقا در مقابل حرم مطهر امام حسين بقعه مبارك باب€Œالحوائج ابوالفضل العباس (ع) قرار داشت. برادر وفاداري كه حتي پيكر مباركش طاقت دوري از برادر را نداشت و در نزديك€Œترين موضع نسبت به حرم امام و مقتدايش قرار داشت. بچه€Œ ها بيشترين بهره معنوي و روحاني را از اين مكان متبرك بردند. همه اسرا مظلومانه ضجه مي€Œزدند و اشك سراسر صورتشان را فرا گرفته بود و آرام با هم مي€Œخواندند: سوي ديار عاشقان به كربلا مي€Œرويم... به نينوا مي€Œ رويم.


علي رغم فرصت كمي كه به ما دادند زيارت مفصلي به عمل آورديم. مردم عراق نيز در خيابان€Œهاي اطراف صف كشيده بودند و در همراهي و همه دردي با اسرا اشك مي€Œريختند. البته در شهرهاي نجف و كوفه مردم به كاروان اسرا نزديك€Œتر بودند و ارتباط موثري را برقرار مي€Œكردند. همان طور كه اشاره كرديم بسياري از دست نوشته€Œهاي خود را كه حاوي پيام €Œهاي متعددي بود به آنان رسانديم.

 

در بين راه متوجه شديم كه عكس صدام به يكي از اتوبوس €Œهاي حامل اسرا نصب شده است يكي از بچه €Œها به عنوان اعتراض به ستوان فضيل گفت: شما به ما وعده كرديد كه كار تبليغي انجام ندهيد. فضيل هم پاسخ داد عكس صدام در تمام كشور عراق نصب است و اين امري طبيعي است. البته حرف بي €Œربطي هم نمي€Œ زد زيرا در طول مسير راه و تمامي اماكن حتي حرم مطهر ائمه عكس صدام نصب شده بود. ولي اصرار دوستان باعث شد فضيل دستور دهد تا عكس او را بردارند. سرباز مامور اين كار، بي€Œ اختيار در برداشتن عكس موجب پاره شدن آن شد و همين موضوع عصبانيت مامورين استخباراتي را برانگيخت و براي افسر عراقي بسيار گران تمام شد و قضيه تعهد لو رفت.


فضيل با عصبانيت مي€Œگفت شما از من تعهد گرفتيد كه تبليغات نشود ولي قضيه را كاملا به نفع خود تغيير داده€Œايد و تبليغات وسيعي به راه انداخته€Œايد كه در اين بين يكي از آزادگان كه در انجام تبليغات بسيار موثر بود توسط مامورين شناسايي و دستگير شد و مورد شكنجه، اذيت و آزار قرار گرفت اما با ايثارگري، تمامي مسووليت كار را به عهده گرفت و براي اينكه اسيران ديگر آسيب نبينند نامي از كسي نبرد. اين بود كه وي را به بغداد منتقل كردند و مدتها پس از آزادي اسرا وي را آزاد كردند.
بسياري از آزادگان از اين زيارت معنوي بهره كافي را بردند و عده€Œاي نيز به مراد ديرينه خود رسيدند.