مروری بر قحطی های ماربین و سده(1)

ارسال در تاریخ

اشاره: وابستگی رزق و روزی مردم به محصولات تولیدی خود که آن هم به آب و هوای منطقه وابسته است و دیکتاتوری های حاکم و نمایندگان ظالمشان در منطقه و حرص و طمع مال اندوزان و حضور قدرت های بیگانه و استعماری دست در دست هم داده تا در دو قرن گذشته بارها قحطی در این دیار دمار از روزگار ساکنان درآورد. در سه نوبت مروری بر بزرگترین این قحطی ها می شود.


قحطی سال 1249و 1250شمسی
در سال 1250 شمسی درست در چنین روزهایی در دیار ما یک فاجعه انسانی همزمان با بسیاری از نقاط کشور در جریان بود. مادران شاهد جان باختن کودکان دلبند خود بودند در حالی که نای گریه و شیون را نداشتند و پدران رمق به خاک سپردن مردگان خود را نداشتند. قهر طبیعت و بی کفایتی دیکتاتورهای حاکم و طمع ورزی و مال اندوزی عده ای ظاهر الصلاح دست به دست داده بودند تا چنین وقایع هولناکی گریبان مردمان بی پناه و در مانده را بگیرد. خشکسالی متهم اصلی حوادث پیشتر و بعد تر از این سال که زمینه ساز ظلم و ستم به انسان ها شده بود معرفی می شد.


در فصل بارش سال 1249 قطره ای باران بر زمین نبارید در نتیجه این خشکسالی که در مناطق وسیعی از کشور به ویژه در مناطق اصفهان، خراسان، یزد و فارس رخ داد در بسیاری از نواحی، دیم کاری حاصلی نداد و محصول زراعت آبی هم در نتیجه کمبود شدید آب های سطح و تحت الارضی بسیار اندک بود. حتی زاینده رود که معمولا پر آب بود، خشک شد. در قراء اطراف زاینده رود که سده و ماربین از جمله آنها بودند، محصولی حاصل نشد و ذخیره های مواد غذایی به ویژه در خانه های مردم عادی رو به اتمام گذاشت. قیمت نان که در اوایل سال منی شش تا هفت شاهی بود، ترقی کرده و به یک من یک قران رسید. در زمستان سال بعد در حالی که قیمت نان به یک من پنج قران یعنی پانزده تا شانزده برابر قیمت عادی رسیده بود، برف و باران بی حسابی آمد و همین بارندگی زیاد در پاره ای از جاها سبب راه بندان شد و تلفات را افزایش داد. با فرا رسیدن بهار بیماری های عفونی مانند حصبه و وبا شیوع یافت و سبب تلفات جانی وسیعی شد. ماندگان بی رمق لب به اعتراض گشودند. در اصفهان، سادات و زن€Œ ها تلگرافخانه را تصرف کردند و خواستار مخابره شکواییه ای به شاه شدند اما ناصرالدین شاه و حاکمان او بی توجه در سفر عتبات عالیات به سر می بردند و از همین رو مردم در سده و جاهای دیگر شعار می دادند: «شاه کج €Œکلا رفته کربلا / گشته بی€Œ بلا نان شده گران/ یک من یک قران / یک من یک قران / ما شدیم اسیر از دست وزیر»

در این شرایط رقت بار اندک افراد متمول، شخصا با امکانات محدود خود به کمک قحطی زدگان شتافتند. در تهران در کنار منفعت طلبی عده €Œای از ملاکان و سوداگران نمونه €Œای از کمک €Œهای های مردمی نیز مشاهده می €Œشود. چنانچه میرزا حسین خان مشیرالدوله صدر اعظم ناصرالدین شاه انبارهای غله شخصی خود را به روی مردم گشود و تمام تلاش خود را معطوف متقاعد نمودن مقامات حکومت برای تنزل قیمت€Œ ها از طریق پرداخت یارانه به نان نمود. وی فقرای تهران و نواحی اطراف که از گرسنگی به تهران مهاجرت کرده بودند را در قلعه نصرت آباد اسکان داد و برای ایشان قوت روزانه معین کرد و عده زیادی را از مرگ حتمی نجات داد. آقا محمد قمشه €Œای تمام آن چه را که به ارث برده بود فروخت و صرف نیازهای مردم به ویژه طلاب نمود. در سده وضعیت مشابهی حاکم بود. ابوالحسن خان مجیر، گندم از شهرهای دیگر خرید و در هر نوبت کف دست نانی به گرسنگان داد در حالی که در همان زمان عده ای که مباشران و کارگزاران ظل سلطان از جمله آنها بودند نان را به بهای گزاف و در ازای تملک دارایی دیگران در اختیارشان می گذاشتند تا بر ثروت خود بیفزایند حتی کمک ها و بارهای غله را که به سمت اصفهان میآمد تصاحب می کردند تا در انبارهای خود احتکار وبه قیمت گزاف به بینوایان بفروشند. قحطی سبب مهاجرت€Œ برخی از ساکنین به نقاط دیگر کشور مانند گیلان که احتمال دسترسی به مواد غذایی بیشتر بود شد. حتی عده ای به روسیه مهاجرت کردند.


گرسنگی بی اندازه سبب شد تا بینوایان هر چه در دسترسشان بود بخورند. سگ و گربه و موش و مردار و علف از جمله آنها بود. این وضع در موارد زیادی موجب آدمخواری گردید.


منابع:
1-مقاله تحقیقی پرفسور شوکو اوکازاکی استاد دانشگاه مطالعات خارجی اوساکا
ترجمه: هاشم رجب زاده
2-مصاحبه با نوادگان محمد حسین خان مجیر
3- سده در گذر زمان رسول صرامی صفحات526 و527