رنگرزی
بهار که می شد، تازه اول باریدن باران های بهاری بود، رگبارهایی که به یک باره می گرفت و یک باره هم بند می آمد، خوب طبیعتا بعد از باران بهاری یک قوس قزح زیبا و رنگین از این سر تا آن سر آسمان را می پوشاند. تازه روی زمین هم پر می شد از گل های زیبا و رنگارنگ، همیشه فکر می کردم خدای قادر و بدیع عجب "هنرمندی" است که این همه رنگ های جذاب و خیره کننده را در کنار هم آفریده است و باید شاکر خدای حکیمی باشیم که از روح بزرگ خودش در وجود انسان ها دمید تا آدم را اشرف مخلوقات کند.
عبدالرضا سبحانی، 88 ساله، رنگرز (صبّاع)
چه شد رنگرز شدید؟
شغل آبا و اجدادیم بود و از بچگی کنار دست پدرم کار می کردم.
از کی مستقل شدید؟
بعد از این که از سربازی برگشتم شروع کردم برای خودم کار کنم.
نوع کار در آن زمان چگونه بود؟
زمان پدر از هله له و نشاسته استفاده می کردیم.
هله له چه بود؟
ماده ای بود که برای رنگ آمیزی قبای رعیت ها و چاچپ بانوان استفاده می شد.
غیر از قبا و چاچپ چه چیز های دیگری را رنگ می کردید؟
عدل نخ، ریسمان قالی، پارچه های ماه محرم، پرده آستری لحاف و ... بعد کم کم لباس های دیگر را.
از مراحل کارتان بگویید؟
سال های اول که دکان و پاتیل نداشتم، گوشه مطبخ خانه کلکی بسته و بشکه ای پر از آب رویش می گذاشتم و زیرش با چوب آتش روشن می کردم و در بشکه بستگی به رنگ مورد نظر، ماده رنگی را می ریختم، جوش که می آمد لباس مورد نظر را توی رنگ ها انداخته با چوب زیر و رویش می کردم و بعد از بیرون آوردن روی بند پهن می کردم تا خشک شود.
شاگرد هم داشته اید؟
بله چند نفری بودند ولی ادامه ندادند چون کار پر زحمتی بود و صرف نمی کرد.
تا کی در خانه کار می کردید؟
مدتی که گذشت و دست و بالم باز شد، دکانی کنار منزلم خریدم و چند پاتیل توی آن ساختم. اول با نفت و گازوییل کار می کرد و بعد که گازکشی کردم پاتیل ها را گازی کردم.
آن زمان که رنگ های شیمیایی وجود نداشت، انواع رنگ ها را چگونه به دست می آوردید؟
از مواد گیاهی، مثلا پوست انار را که می کوبیدیم و می جوشاندیم رنگ زرد می داد، زاغ (زاج) رنگ سیاه تولید می کرد، هله له، زرد و نیل هم برای ثابت شدن رنگ استفاده می شد.
در خانواده شما چه کسان دیگری رنگرز بودند؟
این شغل موروثی ماست. به غیر از پدرم، عموها و پسرعموهایم هم همین شغل را داشتند و البته پدربزرگم.
چرا فرزندان شما به این کار روی نیاوردند؟
کار سخت و کم در آمدی بود، هنگام کوبیدن مواد برای تهیه رنگ گرد مواد وارد ریه می شد، تمام حیاط خانه هم رنگی شده بود. فرزندانم بر خلاف خودم که نتوانستم درس بخوانم، ادامه تحصیل دادند و برای خودشان شغل مناسبی دارند، خودم هم نمی خواستم دنبال این کار پر زحمت و بی آتیه بیایند.
چند تا رنگرز در شهر فعال بودند؟
قبلا توی همین فروشان 17 رنگرز مشغول بودند. البته 2، 3 تایی هم در ورنوسفادران و همین تعداد در خوزان هم بودند ولی در حال حاضر تا آن جا که من می دانم فقط من مانده ام، همه فوت شده اند.
فکر نمی کنید بعد از شما این حرفه از یادها فراموش بشود؟
برای کسی اهمیت ندارد چون کسی دیگر لباس رنگ نمی کند. البسه کهنه را دور می اندازند.
این که می گویند "مگر خم رنگرزی است" یعنی چه؟
خوب هر پارچه ای را که توی خم رنگرزی بیندازید فورا رنگی می شود به خاطر همین به کار با عجله می گویند "مگر خم رنگرزی است"
خاطره ای از رنگرزیتان بگویید؟
یکبار چند کاپشن را می خواستم از خمره رنگرزی بیرون بکشم چون سنگین شده بود و من تا حدودی ناتوان شده ام، تعادلم را از دست دادم و توی خمره افتادم و دستم از مچ تا بازو سوخت، چند وقتی گرفتارش بودم.
ضرب المثل دیگری دارید؟
قبلا که شاگرد داشتم، وقتی جنسی را رنگ می کردیم تا خیس بود، من به شاگردم می گفتم ببین چه خوب رنگ شد. شاگردم می خندید و می گفت "رنگرز از این حسرت مرد"؛ آخر دست که خشک می شد دیگر رنگ اول را نداشت و رنگش می پرید و رنگرز از این موضوع ناراضی بود.
حرف آخر؟
شکر خدا با دستان پر از رنگ نان حلال در آوردم. صد هزار مرتبه شکر با مردم خوب رفتار کردم. بچه های خوبی دارم. نوه هایم را بسیار دوست دارم سال گذشته برایم جشن تولد گرفتند. قبلا که گوش هایم سنگین نبود پای منبر می رفتم، حالا دیگر چیزی نمی شنوم، همان قدر که از دین فهمیده ام را اگر عمل کنم، برایم کافی است. قربان خدا بروم که رنگرز واقعی هم اوست.
روزنامه فرصت از سال 13 کار خود را آغاز کرد و در حال حاضر خبر های خود را به صورت آنلاین نیز ارائه میکند