خاطرات ناگفته اي از آنها كه وارد تونل كهندژ شده اند

ارسال در تاریخ

 بی تردید کشف این اثر باستانی و جذابیت حرکت در تونلی باستانی باعث خواهد شد تا خمینی شهر به یکی از مقاصد جذاب و اصلی گردشگری در کشور تبدیل گردد. با امید به آنکه تا نوروز سال آینده این اثر بزرگ و باستانی کشف و جهت بازدید عموم آماده شده باشد به بیان گوشه ای خاطرات و توصیفهای این تونل از زبان کسانی که وارد آن شده اند می پردازیم.

***
حاج حسن از محله کهندژ در این باره می گوید: قبل از انقلاب در همسایگی ما یک تازه عروس و داماد در یک اتاق زندگی می کردند. یک بار مشغول بازی کردن در کوچه بودیم که یکباره فریاد زدند اتاق عروس و داماد رفت پایین. همه مردم سراسیمه جمع شدند. اتاق عروس و داماد پایین رفته بود و وسائل داخل یک حفره بزرگ افتاده بود. آن زمان برق نبود و چیزی شبیه مشعل درست کردند و یکی از بزرگان محل به همراه چند نفر دیگر رفتند داخل حفره. داخل حفره یک دالانی بود و آنها تا جایی که می توانستند جلو رفتند تا اینکه مشعل به دلیل کمبود اکسیژن خاموش شد. یک مشعل دیگر بهشان دادند و آنها چند بار دیگر داخل تونل حدود 50 متر جلو رفتند. فردای آن روز از ترس اینکه بچه ای داخل تونل بیفتد یا ماری جانوری از آن بیرون بیاید یک پالان بلند برداشتند و درب  تونل را بستند و رویش هم خاک ریختند.

***
یکی از مقنی های فتح آباد خوزان به نام حاج علی در این باره این گونه می گوید: حدود سال 73 بود. برادر زنم که مکانیک بود در خیابان کهندژ یک گاراژ ساخت و از من خواست چاه فاضلابش را بکنم. در گوشه گاراژ مشغول کندن بودم و دو سه متری نکنده بودم که یکدفعه همه چیز فرو ریخت و من داخل یک حفره بزرگ پرتاب شدم. آسیب چندانی ندیدم برای همین بلافاصله بلند شدم و یک چراغ جور کردم و مجددا پریدم داخل تونل. یک تونل بزرگ بود که به راحتی یک اسب با بارش می توانست از آن عبور کند. کمی که جلو رفتم تونل پیچ می خورد و من از زیر خیابان کهندژ عبور کردم. برخی جاها هم زمین شیب پیدا می کرد. مقداری که رفتم تنفس مشکل شد و احساس کردم دیگر نمی توانم ادامه بدهم. برای همین برگشتم. پدران ما تعریف می کردند در این تونل از  اسفریز به کوه آتشگاه می رفتند.

***
طاهری هم در این باره می گوید: این تونل خیلی حکایت دارد، از هر آدم قدیمی که بپرسی حتما برایت از آن حرف می زند. بعضیها می گویند چند صد سال پیش  برای بردن غذا به معبد کوه آتشگاه از این مسیراستفاده می شده است. یک بار هم وقتی کوچک بودیم خانه مادربزرگم رفت پایین. هرچی خاک می ریختند پر نشد. همیم حالا هم خیلی از خانه های محل که در مسیر دالانه کهندژ قرار دارد دیوارشان ترک برداشته است.

***
باقری از پیرمردهای محل هم در این باره می گوید: از پدران خود و سایر گذشتگان به دفعات مکرر شنیده بودم که مسیری در راستای دو کوه آتشگاه و امامزاده سید محمد است و پدران او هم از پدرانشان  و همینطور سینه به سینه این سخنان به ما رسیده است. در محله ما چند تا از خانه ها پایین رفت و جالب بود که همه بر رویی یک خط بودند. یکی از این خانه ها که پایین رفت من و چند  نفر از اهالی محل وارد آن شدیم. نم زیاد نمی گذاشت به راحتی جلو برویم و احساس خفگی هم به ما دست می داد. چیز بسیار عجیبی بود. ترس از جانوران باعث شد بر گردیم. جالب بود صاحب خانه ول کن نبود و دو هفته تمام از صبح تا شب به تنهایی داخل آنجا می رفت. چند تا از اشیایی را که بیرون آورده بود را من دیدم. بعد از مدتی هم وضع مالی آن فرد خیلی خوب شد.

***
یکی از پیرزنان محل هم در این باره می گوید:  از پدربزرگم شنیده بودم  که جدشان  هر چند وقت یکبار داخل یک حفره بزرگ می شده و خشت و سایر مصالح ساختمانی را از آن خارج کرده و با آن خانه اش را تعمیر میکرد. آن زمان خشت خیلی ارزش داشت.

***
یکی از جوانان شهر هم در این زمینه می گوید: یکبار زمین نشست کرد و یک حفره بزرگ پیدا شد. من و چند تا ازدوستانم وارد آن شدیم و دیدیم یک راهرو مانند است که در ادامه ریزش کرده و پر شده بود. از آنجایی که از قدیمی ها شنیده بودیم اینجا بخشی از مسیر تونل است شروع کردیم به کندن مسیر. کمی که کندیم به یک جایی رسیدیم که یک عالمه کوزه شکسته آنجا بود. پس از دو روز کندن به یک دو راهی رسیدیم که شعبه تونل کوچک به دو قسمت منتهی می شد درست مانند دالان های تو در تو. کار که به اینجا رسید سر و کله میراث فرهنگی پیدا شد و آنها کار را متوقف کردند. کوزه های شکسته را به اهل فن نشان دادیم و آنها قدمت 900-800 ساله برای آن تخمین زدند.

***
یکی از اهالی خمینی شهر هم که مهندس ساختمان است در این باره می گوید: بچه که بودیم در کنج قدیمی خانه پدربزرگم یک دهنه ای بود که پله می خورد و به دالانه ای راه پیدا می کرد. من چند بار وارد آن شدم. ابتدای ورودی تنگ بود بعد وارد مسیر اصلی می شدی که یک ماشین پیکان به راحتی می توانست در آن رفت و آمد کند. کمی جلوتر که می رفتیم یک اتاقک بود که مشخص بود زمانی به عنوان انباری یا استراحتگاه از آن استفاده می شده است. برخی از جاها هم حفره ای به سمت بالا یا پایین داشت که ظاهرا حفره بالایی هواکش و حفره های پایینی محل ذخیره آب یا راهی به طبقات احتمالی زیرین داشت. داخل آن یکبار مجسمه یک اسب کوچک پیدا کردم که با سفال درست کرده بودند. چند تا سرنیزه هم آنجا بود که البته دست می زدی پودر می شد. بعد از مدتی پدربزرگم از ترس اینکه داخل آنجا برای ما اتفاقی بیفتد درب آن را مسدود کرد.

***
یکی از فعالان فرهنگی هم در این زمینه گفت: یک بار تعدادی از دوستان به من گفتند از درون یک خانه قدیمی به تونل راه وجود دارد. با دوستان هماهنگ کردم و به اتفاق داخل شدیم. محوطه ای در حدود 100 متر بود که انتهای آن به دلیل ریزش ها مسدود شده بود. در این محوطه که عرض آن بیش از 5 متر بود چند تا سرنیزه وجود داشت. در گوشه های دیوارهای آن هم چیزی شبیه به طاقچه دیده می شد که نشان می داد از آن به عنوان محل نصب روشنایی یا تاقچه ای برای گذاشتن وسایل خود از آن استفاده می کرده اند. برخی از نقاط هم حفاری شده بود که نشان می داد عده ای پیش از ما به اینجا وارد شده و برخی نقاط آن را حفاری کرده اند.

***
یکی از پیرمردهای محل هم در این باره می گوید: از داخل یکی از مراکز عمومی شهر راه پله ای وجود دارد که به صورت راه پله های مناره ها حالت مارپیچی دارد. من از این راه پله وارد تونل شدم. در یک جمله بگویم این تونل اولین متروی کره زمین است که البته به جای قطار، کالسکه ها از درون آن عبور می کرده اند. تا این اندازه دهانه مسیر بزرگ است. برخی از نقاطش به صورت دالان های تو در تو تعبیه شده که به نقاط مختلف می رود که احتمالا به برخی از خانه ها وارد می شده و به نوعی راههای ارتباطی فرعی به مسیر اصلی بوده است، شاید هم برای آن تعبیه شده که در برابر حملات دشمن به عنوان مسیر فرار از آن استفاده می شده و این مسیرهای فرعی موجب می شده مهاجمان غریبه در صورت ورود به آن دچار سر در گمی شوند.