اوزون ولاتی 8

ارسال در تاریخ

 

   لغت

صدا

معنی

تا

فورا - به محض این که - تا رفتم آمد

تا

حرفی که بعد از عدد قبل از معدود می آید

تَ

ta

انتهای هر چیز - ته - تَ سفره - تَ پی

تاژه

tâže  

تازه تبدیل حرف (ز) به ژ - مثل خربزه -> ابی ژه -> زن. ژن

تاشیدن

tâšidan

شاشیدن - ادرار کردن

تاپو

tâpu

مخزنی گلی که در آن گندم و غلات ذخیره می کنند - شکل تنور گلی بزرگ

تاپوچی -> آرچی

tâpuči

وسیله ای گلی که بچه را در آن نگه دارند تا ایستادن را یاد گیرد - تاپوچی سازچی پسوند شغلی است = مثل آرچی

تاق

tâq

شش ساعت آب - و نیز سقف اتاق یا هر جایی دیگر

تاقی

tâqi

سقف (سقف بدون دیوار - شبیه بالکن) - تراس

تال

tâl

تلخ

تاموشه یا تامبوشه

tâmbuše /tâmuŠe

دریچه ای که از محل نهر بزرگ آب را به نهر کوچک می ریزد یا در محل ریزش آب دو قنات نصب کنند و معمولا نهر بزرگ بالاتر است.

تبله

tableh

بالا آمدن چیزی - ورم کردن بیشتر در مورد دیوار گفته می شود

تُتک یا دتک

totak/dotak

جوجه ماده قبل از تخم گذاری - قبل از سن بلوغ

تجیدن

teǰidan

معنی واژه مشخص نیست

تخ بونی - تخت بونی

Taxbuni

جایی که تسطیح کنند برای نشستن - غالبا کنار نهر می زنند - بونی پسوند مکان است

تخت

taxt

کف گیوه که با پارچه و چرم سازند تخت کشی - شغلی

تر تری کردن

tor tori kardan

نوعی بازی کودکان

تس

tas

ترس - وحشت

تِغار - تّغار - تغار چی

teqâr/ tâqâr /teqârči

قدح - کاسه - قدح کوچک

تُک

tok

نوک - منقار پرندگان

تل

tel

دل - قلب

تَلاش یا تِلاش

talâš / telâš

نوعی بیل که وزن سنگین دارد

ت لِ کِ

te le ke

گرفتن چیزی از کسی به غیر از حق شبیه باج و نیز به معنی مایه

تلکه پول = مایه پول

تُمون=تمبان

tomon

پاکش - شلوار - از چند قسمت تشکیل شده - (خشتک - پنیگی یا لیفه - بند - پاچه )

تِند

tend

تُند

تنگ

tang

تسمه ای چرمی که زیر شکم اسب و الاغ بندند

تُو

tu

تب

توره

ture

شغال

توف

tof

توپ

تنگ - تونگ - تونگی - تونگی چی

tong / tung / tongi / tongiči

کوزه از جنس سفال = کوزه کوچک

تووه

tuve

تابه: در قدیم ظرفی بوده بزرگتر از ماهی تابه که به وسیله آن نان می پختند.

تینی - تینی چی

tini   / tiniči

این قدر - یک کمی

تیه

tie

می دهی

مثال:
برای آشنایی با زبان ولاتی در بیت از شعر مرحوم خاسته تحت عنوان ژِنِ خِب (زن خوب) از کتاب نمکدون آورده می شود.
ژِنِ خِبو هم اُزونی میری بو
هِم دِلی مِهرِبونی میری بو
زن خوب است که هم زبان شوهرش باشد
هم دل و مهربان شوهرش باشد

هَر چی کُ خوشکِلی و نازا و ادا
دارو باید اَژونی میری بو
هر چی زیبایی و فریبایی دارد
باید نثار شوهرش کند

ژن: زن
خِب: خوب
اُزون: زبان
میری: شوهری
بَو: باشه
کُ : که
دارو: دارد
اژونی: ارزانی، نثار