شومالی

ارسال در خبر و گزارش

خیلی دور نیست زمانی که دور تا دور شهرمان پر بود از مزرعه های پنبه و کلوزه هایش (قوزک های) با آن گل های سفید!

 چه خوب خودنمایی می کردند و این خودنمایی زمانی به اوج خودش می رسید که  پنبه کلوزه ها به مواد مصرفی و مایحتاج مختلفی که آن زمان مرسوم بود، تبدل می شد. یکی از صنایعی که در آن زمان با پنبه و یا بهتر بگویم نخ پنبه سر و کار داشت "شومالی" بود.
یدالله شومالی، 85 ساله، شومال

- از اولِ کار شومالی برایمان بگویید؟
کلوزه (قوزک) پنبه که می رسید، آن را می ریسیدند و به نخ تبدیل می کردند.

- پنبه چطور تبدیل به نخ می شد؟
کارخانم ها بود، آن زمان در بیشتر خانه ها چرخ نخ ریسی (چخلو) وجود داشت.
 
- و بعد؟
نخ ها ی پنبه را به صورت رشته هایی به تیرک هایی چوبی که در منزل بر پا بود، به طول چندین متر می بستیم، و "شو" می مالیدیم.

- لطفا درباره "شو" بیشتر توضیح بدهید؟
 پوست گاو و گوسفند را می پختیم و وقتی آبش غلیظ می شد روی نخ های کشیده شده به تیرک ریخته و بعد با آبخوره یا آبگیر روی نخ ها می کشیدیم تا "شولا" به خورد نخ برود.

- شولا و آبخوره چه بود؟
 به شو، شولا و یا لولا هم می گفتند. آبخوره یا آبگیر هم مثل شانه قالی بافی بود با این تفاوت که از جنس چوب بود.

- اصلا این شومالی کردن نخ برای چه بود؟
 نخ پنبه دوام چندانی نداشت و با کوچکترین کششی پاره می شد برای همین در حین بافت به آن شو می زدیم تا محکم تر شود.

- از این نخ چه پارچه هایی تهیه می شد؟
 پارچه های کاری (کتانی) بافته می شد که با آن قبا، تنبان، رختخواب و ... می دوختند.

- و بافنده این پارچه، چه کسی بود؟
در بعضی از خانه ها که نخ را شو می مالیدند همانجا هم نخ ها را به وسیله دستگاه پارچه بافی به پارچه تبدیل می کردند و البته این کار توسط خانم ها انجام می شد.

- و آن ها که دستگاه پارچه بافی نداشتند، نخ ها را چه می کردند؟
کار شو که تمام می شد، 3-2 ساعتی طول می کشید تا نخ ها خشک بشود، خشک که می شد آن ها را گلوله می کردند و به "کارباف" می فروختند.

- این کار باف ها بیشتر کجا بودند؟
بیشتر نخ ها به اصفهان برده و فروخته می شد، چون اکثرا کار باف ها آن جا بودند.

- شومال ها بیشتر در چه نقاطی از شهر فعال بودند؟
همه جای شهر بودند ولی در خوزان و فروشان بیشتر بود.

- شما از چند سالگی وارد این شغل شدید؟
8-7 ساله بودم که به توصیه مادرم پیش دایی ام رفتم و یاد گرفتم.

- مگر شغل موروثی تان نبود؟
چرا، پدر و پدربزرگ ها و عموهایم همه شومال بودند.

- پس چرا پیش دایی رفتید؟
راستش را بخواهید من این شغل را دوست نداشتم، از بوی آن بدم می آمد ولی حرف مادر را زمین نگذاشتم و نزد دایی یاد گرفتم ولی بعد ها که از رونق افتاد به پارچه بافی رو آوردم.

- چند سال طول کشید که از رونق افتاد و چرا؟
زیاد طول نکشید، شاید 12-10سال بعد از اینکه من آن را فرا گرفتم به علت ورود پارچه های صنعتی و همچنین عمل نیامدن پنبه به دلیل آلودگی هوا به واسطه پالایشگاه از رونق افتاد و برچیده شد.

- دوست دارید به زمان قبل برگردید؟
زمانه فرق کرده، یک چیزهایی آن زمان خوب و یک چیزهایی در این زمان خوب است مثلا سختی کار آن زمان زیاد بود و نان از بازو می خوردیم ولی صفا و صمیمیت در بین مردم زیاد بود اما امروزه کارها آسان تر شده اما دیگر کسی احوال کسی را نمی پرسد و به فکر آسایش مردم نیست و به قول معروف هر کی به فکر خویشه!