خشکسالی آن چنان پژمرده ات کرده است که...
وارث پيشينه اي پرافتخاري شهر من
اي كه فرزندان خود را دوست داري ... شهر من!
مستحق بهترين هايي كه در آغوش تو
لاله ها روييده در هر نوبهاري شهر من
اي خميني شهر اي پابوس مردان بزرگ
از شكوه يادگاران يادگاري شهر من!
شهر باغات گلابي! بر سرت چي آمده ست
كاين چنين ديروزها را سوگواري شهر من!
خشكسالي آن چنان پژمرده ات كرده ست كه
روي هر برگ تو روييده غباري شهر من!
وقتي از دست همه دلگيري و ناراحتي
سر به روي شانه ي كي مي گذاري شهر من؟!
غصه ي تو شاخه هاي سرو را خم مي كند
دل ندارم تا ببينم بي قراري شهر من
از دَم مسموم كي در خاطرات اصفهان
مثل چوبي خشك افتادي كناري شهر من!
مطمئن باش اين همه نامهرباني رفتني ست
بايد اما باز هم طاقت بياري شهر من....
صبح فردا با طلوع آفتابي مهربان
مي شوي سرچشمه ي آيينه داري شهر من
كاش هركه دلسوزتر است فكري به حال باغات شهرمان بكند
د...
روزنامه فرصت از سال 13 کار خود را آغاز کرد و در حال حاضر خبر های خود را به صورت آنلاین نیز ارائه میکند