نيم قرن پيش در خميني شهر چه خبر بود؟

ارسال در سایرعناوین

 amini-shahrdar1«متولد 1308 هستم. تحصیلات ابتدایی را در خمینی شهر (سده) و تحصیلات متوسطه را در اصفهان طی کردم. سپس وارد حوزه علمیه شدم. مقدمات و سطح را اصفهان خواندم. در سال 1336 با توجه به برخی مشکلات و ناراحتیهای سطح شهر، علما و روحانیون اصرار کردند که برای کاندیدا شدن در انتخابات انجمن شهر به خمینی شهر بیاییم، البته من در کسوت روحانی نبودم.»

این بخشی از صحبتهای امیرحسین امینی شهردار نیم قرن پیش خمینی شهر است. همیشه دانستن تاریخچه موضوعات بویژه تاریخچه شهرها از مسائل جذاب و در عین حال مفید بوده است، مخصوصاً اینکه این مسائل را از زبان شهردار و عضو انجمن شهر آن زمان بشنویم. از همین جهت به سراغ وی رفتیم و با او در اصفهان در قسمتی از منزلش که بیشتر شبیه دفتر کار است به گفتگو نشستیم. وی که بجز مسئولیت شهرداری، سالها عضویت در انجمن شهر را در کارنامه خود دارد از وضعیت خمینی شهر در دهه 30 و 40 می گوید. این گفتگو را در ادامه بخوانيد.

 

* شما نیم قرن پیش شهردار خمینی شهر بودید. از آن زمان بگویید.
آن زمان انتخابات انجمن شهر برگزار می شد. سن قانونی برای کاندیدا شدن 30 سال بود. یادم می آید سن من کمتر از 30 سال بود لذا از لحاظ قانونی اجازه کاندیداشدن نداشتم. شناسنامه ای برای ما گرفتند و سن من را بالا بردند و به اصرار برخی از بزرگان از جمله حاج آقا جمال صهری، حاج آقا حسین میردامادی و ... کاندیدا شدم. آنها خیلی پیگیر موضوع بودند. مردم هم استقبال کردند و بنده حائز رتبه اول شدم. اعضای انجمن شهر، بنده را به عنوان ریاست انجمن انتخاب کردند. یکسال هم در سمت ریاست انجمن خدمت کردم که گفتند باید شهردار شوی. در مدت دو سالی که شهردار بودم، آنچه در توانم بود انجام دادم.

 

*انجمن شهر چی؟
یک دوره یکساله رئیس انجمن بودم، 2 سال شهرداری، دوباره 3 سال رئیس انجمن شهر شدم. در این دوره مرحوم علی مهرابی شهردار سابق اصفهان را به عنوان شهردار انتخاب کردیم. در دوره دوم ما را به عنوان عضو شورای داوری و رئیس آن انتخاب کردند. بنده در آن زمان مدال عدالت از وزیر دادگستری وقت گرفتم.

 

*انجمن شهر مثل شورای شهر امروز بود؟
تقریباً! انجمن شهر به وسیله رأی مردم انتخاب می شد، اول تعداد اعضایش 9 نفر بود تا تعادلی بین محلات باشد از هر محلی 3 نفر انتخاب می شد مجموعاً 9 نفر که یکی رئیس و دیگری را به عنوان معاون انتخاب می کرد. بعد هم 7 نفر شدند، ادارات آن زمان هم به نوبه خود کمک می کردند، به خصوص آموزش و پرورش که آن زمان فرهنگ می گفتند.

 

*ساختمان شهرداری و انجمن شهر کجا بود؟
شهرداری مرکزی همین شهرداری منطقه دو فعلی (خیابان شهید صدوقی) بود. اینجا ابتدا قبرستان بود که ساختمان شهرداری در آن ساخته شد. شهرداری و بخشداری و انجمن شهر هم همین جا قرار داشت.

 

* آقای امینی یادتان هست درآمد شهرداری در آن زمان از چه طریقی تأمین می شد؟
در آن زمان مثل امروز، عوارض نوسازی و شهری و خدماتی وجود نداشت. آن زمان عوارض به صورت دروازه ای گرفته می شد. به این صورت که از ورود و خروج هر مسافر یک ریال می گرفتند.

 

این دروازه کجا بود؟
خیابان امیرکبیر فعلی نزدیکی هرستان نرسیده به قرطمان یک ساختمانی داشتیم، دو تا تیر بود و یک زنجیر داشت و هر کس با ماشین و یا گاری بود، عوارض می گرفتیم ولی از مسافر نمی گرفتیم، عوارض کسب هم داشت، کمی هم دولت کمک می کرد.

 

* چند کارگر و کارمند داشتید؟
ما حدود 40 رفتگر داشتیم. یک نفر را هم به عنوان سررفتگر گذاشته بودیم. حدود 10 الی 12 کارمند هم داشتیم. بجز این مأموران وصول و اداری هم بودند. آن زمان ماشین به این عنوان نبود و بیشتر کارهایمان را با گاری و اسب انجام می دادیم.

 

اسامیشان یادتان هست؟
حسابدار سجادی و فاتحی، کار پردازی نکویی مهر، مسؤول درآمد سبزعلی مصیبی، ماشیننویس مختاری، راننده رضا میرعنایت بود.

 

برنامه رفتگرها چی بود؟
رفتگران شهرداری نوعاً صبح و عصر آب می پاشیدند و واقعاً شهر ییلاقی قشنگی بود.

 

سده در دهه 30 چندتا خیابان داشت؟
آن زمان چهار تا خیابان وجود داشت که خیابان امام فعلی (شمالی و جنوبی) بود و یکی هم خیابان فردوسی (بوعلی) و دیگری هم خیابان ولی عصر.

 

آن زمان برنامه شهرداری چی بود؟ چه طرحهایی انجام شد؟
خیابان شهرداری را -که به شهرداری ختم می شد- پس از تلاشهای بسیار ادامه داده و به اصغرآباد رساندیم. تا کوه کوچک را با بولدوزر خراب کردیم و پیشروی کردیم و خیابان را ساختیم. آخرین خیابانی که ما احداث کردیم بلوار توحید بود که آمد خیابان شهرداری را قطع و به طرف ورنوسفادران رفت. ما آخر خیابان امام شمالی یک فلکهای احداث کردیم. اینجا بن بست بود. باکمک و همکاری آقایان صهری و صدر شریعه احداث کردیم. فلکه چاه حوض و فواره و برق داشت که آب آن در انهار اطراف جاری بود. كارهاي ديگري هم كرديم مثل احداث کشتارگاه و استخدام مأمور گوشت جهت آزمایش لاشه ها و رعایت بهداشت، توزیع لاشه ها توسط گاری قفسه بندی شده به قصابیهای شهر، ساختن پلها بر روی انهار جاری در شهر و ریگ ریزی معابر و کوچه ها، اختصاص مبلغی از بودجه شهرداری جهت کمک به مستمندان شهر به صورت توزیع کوپن نان و ذغال در زمستان.

 

*اسم این فلکه آخر خيابان امام شمالي الان آزادی است. ظاهراً قدیم به آن فلکه کلثوم می گفتند.
یادم آمد. بله! فلکه کلثوم می گفتند. علتش این بود که وقتی میخواستیم فلکه را بزنیم همه زمینها آزاد شد مگر یک خانه که وسط این فلکه قرار داشت. صاحب این خانه پیرزنی به نام کلثوم بود. به هیچ وجه هم حاضر نبود خانه را بفروشد. بعد از بحثهای زیاد، با قاطعیت مرحوم صدرالشریعه این موضوع حل شد.

 

میدان امام چه وضعیتی داشت؟
میدان امام یک چهارراه کوچک بود. ما در این مدت سه تا میدان احداث کردیم.

 

دیگر چی؟
برای آسفالت کردن خیابانها، با استاندار وقت صحبت شد و به شرایط اینکه نهرها و درختها سر جایشان باشند، در مراسمی توسط استاندارد نزدیک فلکه امام، کلنگ آسفالت خیابانها زده شد. مرحوم حاج سیدجمال الدین صهری در مورد اسفالت خیابانها این شعر را سرود:
فصل فروردین هما افراشت پرّ پرنیان         شد همایونشهر ما شهر همایون در جهان
راه آسایش به روی عابرین کرد افتتاح          نقشهی آسفالت تامین کرد راه رهروان
تا کلنگ راهسازی بوسه زد بر دست او            کند خار راه و گل آمد به طرف بوستان
خیرمقدم از زبان جملگی صهری سرود         از فروشان و دگر خوزان و ورنسفادران
ما آنجا فلکه و چاههایی حفر کرده، موتور آبکشی گازوئیلی نصب کردیم. در نهرهای آنجا آب جاری بود. برای تأمین برق، کارخانه برق داشتیم. ژنراتوری روی یک آسیاب نصب کرده بودیم و شب چراغ ها نور ملایمی داشت.

 

محل کارخانه کجا بود؟
کارخانه برق رو به روی بانک ملی مرکزی فعلی بود ولی کارهای اداریاش را در شهرداری انجام می دادیم. اتاق های داخل حیاط را برای کارهای اداری کارخانه برق ساختیم. برای تقویت برق با شرکت زیمنس آلمان قراردادی بستیم. این تیرهای برق سیمانی از آن زمان است. یک محوطهای در شهرداری بود که تیرهای برق را آنجا درست کردند و برقکشی را هم شرکت زیمنس انجام داد. شهر وضعیت زیبایی پیدا کرد و زیر درختها نور میتابید و منظره زیبایی به وجود آمد. الان از شهر دود بلند می شود که متأسفم.

 

آن زمان خمینی شهر بخشداری داشت؟
یک بخشداری داشت که ما دو تا اتاق به آنها داده بودیم. ماربین، رهنان، اصغرآباد، درچه، عاشقآباد،دهنو، محمودآباد، دستگرد، دروازه باغ نو (ماربین) وازیچه و ... همه تابع این بخشداری بود. کتابخانه هم در همان زمان در جوار شهرداری ساخته شد (کتابخانه الغدیر فعلی). ژاندارمری هم یک استوار و 12 تا ژاندارم داشت که یک حیاط خلوتی را اجاره کرده بودند. البته بعد از ما فرمانداری تاسیس شد.

 

سده در مجلس شورای ملی نماینده داشت؟
اول نماینده نداشتیم. تابع اصفهان بودیم و نماینده ما از اصفهان رأی می گرفت. کمکم جمعیت ما با اطراف حدود 150 هزار نفر شد و به حد نصاب رسید. بعد از به حدنصاب رسیدن جمعیت، ما توانستیم یک نماینده در مجلس داشته باشیم. در این جریان هم افرادی کاندیدا شدند.

 

اسامیشان یادتان هست؟
مهندس فروشانی، آقای اوحدی و ...

 

به عنوان شهردار و رئیس انجمن شهر، ارتباطتان با نمایندگان مجلس چطور بود؟
با بعضی از نظر فکری موافق و با بعضی مخالف بودم.

 

*دادگاه و دادگستری چی؟
دادگاه و شهربانی نداشتیم. فقط اداره دارایی و آموزش و پرورش و بهداری داشتیم. از طرف انجمن شهر فشار آوردیم تا سرانجام دادگاه راهاندازی شد.

 

*کجا؟
در خیابان بوعلی، خانه رحمان مصیبی را اجاره کردیم و دادگاه را بنده اینجا افتتاح کردم. رئیسش محسن نقوی بود. بعد دیدیم که این دادگاه با ژاندارمری با هم نمیخواند و شهربانی میخواهد. اصرار کردیم و جلسات گرفتیم، بالاخره موافقت شد که شهربانی داشته باشیم.

 

*اگر اشتباه نکنم شهربانی مسئول امنیت داخل شهرها بود و ژاندارمری مسئول بیرون از شهر که الان در قالب نیروی انتظامی با هم ادغام شده، همینطور است؟
درسته

 

* بیمارستان ساعی چطور؟
کلنگ بیمارستان ساعی هم در آن زمان زده شد.

 

زمینهای شمال شهر  چه وضعیتی داشت؟
راجع به آنجا می دانیدکه بیابانهای موات اراضی ملی است و مالک نداشت. یادم می آید از قبرستان پلارت به طرف فلکه انوشیروان بیابان بود. وقتی که برای تفریح به طرف چشمه منظر یا چشمه نبی -پشت سید محمد که حالا پالایشگاه قرار دارد- می رفتیم من خودم اینجا پلنگ هم دیدم. این امامزاده هم یک گنبد خشتی داشت.
اینجا بیابان سراسر ریگزار بود و ما تصمیم گرفتیم این بیابان را نگهداری کنیم و به ثبت شهرداری در آوریم تا منبع درآمد و تملکی برای شهرداری باشد. مبالغی هزینه شد و نقشهای کشیدیم. چند هزار متر را به ورزشگاه و یک مقداری را هم به آقای ساعی دادیم. نقشه آن را در شهرداری نصب کردیم و گفتیم هر کس میخواهد بیاید بهش زمین میدهیم. بعد از ما افرادی آمدند مقداری از زمینها را گرفتند.

 

* یکی از بحث هایی که امروزه مطرح  است بحث تصرف حجم زیادی از زمینهای خمینی شهر توسط دانشگاه صنعتی است. این قضیه در زمان رخ داد یا بعد؟
دانشگاه صنعتی در زمان بعد از ما افتتاح شد و محدوده آن در زمین های شهرداری نبود. در محدوده قبرستان پلارت بود.

 

* بزرگترین معضل آن زمان خمینی شهر چه بود؟
به صورت یک ده بود. آن زمان را با الان مقایسه نکنید. با روابطی که برقرار کرده بودیم سعی کردیم بیشتر از درآمد شهر استفاده کنیم.

 

* آقای امینی آن زمان رابطه شما با خبرنگاران چگونه بود؟
آن زمان هم خبرنگاران خوب بودند.

 

*ولی ظاهراً اصطکاکهایی هم بوده. جریان دعوای شما با خبرنگار کیهان آن زمان چی بود؟
یک چیزی نباید مینوشت که نوشت. بگذریم.

 

خاطره از آن زمان بگویید؟
بیشتر خاطرات من این بود که جامعه روحانیت مثل آقای ابوالبرکات، حاج آقا امام، حاج آقا نورا... امام جمعه، آقای دکتر صفوی، حاج آقا کریم، حاج آقا مصطفوی و ... به من کمک می کردند. از طرف دیگر یادم میآید استانداران وقت نوعاً به سده میآمدند و مرتب رفت و آمد داشتند.

 

* آن زمان چگونه مردم به اصفهان می رفتند؟
برای رفتن به اصفهان سه تا اتوبوس بود. بیشتر وسایل نقلیه دوچرخه بود. اواخر نیز ماشین های شورلت 54 و 55 داشت که دائی حیدر پیمانی متصدیش بود.

 

بعد از انقلاب چی شد؟
من در دوران مسؤولیتم اهل سیاست نبودم. بعد از انقلاب نیز حاجآقا جبلعاملی از من دعوت کردند تا به عنوان مشاور همکاری کنم. یک جلسه به احترام حاج آقا رفتم ولی بعد گفتم که از اصفهان به اینجا آمدن مشکل است و این مسؤولیتها را دیگر نمی خواهم.

 

* آقای امینی در ابتدای صحبت اشاره کردید خمینی شهر به خاطر اینکه نزدیک اصفهان است، پیشرفت نکرده است. به عنوان کسی که نیم قرن پیش شهردار خمینی شهر بوده اید در این مورد نظرتان چیست؟
متاسفانه خمینی شهر آنطور که باید پیشرفت نکرده است. به طور کلی عمران و آبادی -که زیر نظر شهرداری است- مستلزم درآمد است. اگر درآمد باشد و افراد واقعاً دلسوز و کاردان در رأس کار باشند موجب پیشرفت و آبادی هر شهری است. میخواهد قرب جوار با اصفهان داشته باشد می خواهد نداشته باشد. من متأسفم که علیرغم اینکه خمینی شهریهای کاردان دانشمند و فهیم بسیار هستند ولیکن شهر را رها کردند و رفتند. شما هر جای دنیا بروید می بینید که یک شخص دانشمندی از اینجا هست. افرادی که مهاجرت کرده اند دیگر برنمی گردند و این یکی از عواملی است که باعث عقب ماندگی خمینیشهر شده است. البته این هم یکی از دلایل قرب جوار است که می گویند می رویم اصفهان زندگی می کنیم چون امکانات فراهم و بیشتر است.

 

* نظرتان در مورد الحاق خمینی شهر به اصفهان چیست؟
مدت زیادی است که این صحبت در جریان است. تمام دهات ماربین، رهنان و ... جزو خمینی شهر بود که به اصفهان ملحق شده اند. به نظر من اگر خمینی شهر به عنوان ناحیهای از اصفهان شود می تواند برای مردم امکانات فراهم کند. در این موضوع شکی نیست. نمایندگانش هم 5، 6 نفر می شود. به نظر من خیلی خوب است که فرمانداری مستقلی داشته باشد. صددرصد موافق الحاق هستم.

 

سخن پایانی؟
و اما گله من از جراید و نشریات! میدانید که دیوانخانه مرحوم سرتیپ شرح مفصلی دارد. در روزنامهها از جمله روزنامه ایران مطالبی در مورد این دیوانخانه نوشته شده  بود، که من اعتراض کردم که اینها در تاریخ میماند که البته اصلاحیه ما را درج کردند.