گرگ میش در فرهنگ
محمد حسین فروردین از خوانندگان فرصت است که اخیراً مقاله ای درباره اوضاع فرهنگی کشور و شهر ارسال کرده است که در ادامه می خوانید
سحر نیست. تاریک و روشن است و صبح در انتظار طلوع فجر و منتظر سپیده دم است. و بالاخره نور خواهد آمد. گرگ و میش است. و این حالت تشبیه جالب و شاید مناسبی برای فرهنگ شهر ماست. فرهنگی که دوگانه است. سیاه و سفید. چند اصل جزیی و البته مهم است که به آنان کمتر توجه شده است، مواردی که در اینجا بر می شمریم:
کتابخانه ها و کتابفروشی ها: شاید بسیار شنیده باشید که یکی از عوامل مهم که با آن به پیشرفت اجتماعی کشوری یا شهری پی می برند، میزان استفاده مردم از کتاب ها و مطبوعات است. ولی آیا نباید مکانی برای فروش آنان وجود داشته باشد؟ و آیا حقیقتاً کتابخانه ها و کتابفروشی ها تأثیری بر فرهنگ جامعه ندارند؟ طبق تحقیقات و شاید تجربه هایم از سال ها زندگی در شهر به این نتیجه رسیده ام که تعداد کتابخانه ها و کتابفروشی ها از حداقل ممکن هم کمتر است! و یا مناسب نیست. البته یکی از اماکنی که می تواند پذیرای کتابخانه ها باشد، مسجد است. برخی مساجد امکانات و جا و مکان کتابخانه را دارا هستند ولی... . و این یک ضعف بزرگ است. کتابخانه ها بستر مطالعاتی را برای جوانان فراهم و در نتیجه فرهنگ کتابخوانی بیشتر می شود.
گروه های فرهنگی برای جوانان و نوجوانان: پایگاهی هستند که مجرایی برای اجتماعی شدن جوانانند و خصوصاً نوجوانانند. افکار و اعمال وی به شدت تحت تأثیر مستقیم این گروه هاست. که باز هم مساجد آغوشی برای پذیرفتن آنانند که مساجد متأسفانه کمتر بدان توجه می کنند. مسجد تنها نه برای برگزاری مراسم نماز جماعت است بلکه جایی تعیین کننده و حساس برای نوجوان است. در گروه های مختلف وظایف تقسیم می شوند و جوان جامعه پذیری می آموزد.
مدارس و اماکن فرهنگی: مکان هایی جهت رشد و ارتقاء سطح علمی افراد اند. اگر این اماکن برای جوانان وجود داشته باشد، شهر از حالت خوابگاهی بیرون می آید. یعنی افراد مجبور به رجوع به کلانشهر اطراف خود نیستند.
در کل نقاط روسنی وجود دارد که البته آنچه برشمردیم از ضعف ها بود. در هنگام نوشتن این شهر به یاد شعر زیبای ملک الشعرای بهار افتادم که گفت: ظلم و بیداد کند عمر جوانان کوتاه/ ای بزرگان وطن بهر خدا داد کنید.