ربات هاي خبرنگار در خميني شهر

ارسال در سایرعناوین

nishkhandدر خبرها آمده بود که رباتهای روزنامه نگار و خبرنگار هم پا به عرصه وجود گذاشتند و وظیفه این آدم آهنی ها این است که در بین مردمان بگردند و با آنها مصاحبه کنند و از آنها فیلم تهیه کنند و به مرکز خود مخابره نمایند.

 

صبح اول وقت بود تو راهرو اداره رییس را دیدم که خندان و سرحال بود. به او نزدیک شدم و سلام کردم و گفتم: رییس می دانی که رباتهای خبرنگار هم طراحی شده و بکار گرفته شده اند و مصاحبه می کنند؟

گفت: دست بردار، صبح اول صبحی، به حق حرفهای نشنیده، ما با این خبرنگارای آدمیزاده آب مان تو یه جوی نمی ره و با اینکه هم زبانیم، نمی تونیم زبان همدیگه را بفهمیم، وای به حال وقتی که یه آدم آهنی خبرنگار بشه و بخواد ما را سین، جیم کنه.

گفتم: رییس جون، نکنه شما با خبرنگارا خدا ناکرده مشکلی و مسأله ای دارید و میانه شما شکر آبه که اینجور ازشون دلخورید؟

گفت: نه من با خبرنگارا و روزنومه چیا، مسأله ای ندارم، اونا قدر ناشناسند و یه چیزیشون می شه و با ما مسأله دارن.

گفتم: جناب رییس چیطور، مگه چه کار می کنن؟

گفت: اولاً اینکه مثل سایه آدما دنبال می کنن، دوم اینکه سؤال می کنن و پیله می کنن، سوم اینکه ذاتاً فضولند، چهارم اینکه سنگ مردم را به سینه می زنن، پنجم اینکه با آدم کنار نمی یاند، ششم اینکه نخود تو دهنشون نمی خیسه و جلدی هر چه می بینند و می شنوند پخش می کنن، هفتم اینکه هماهنگ نیسن، هشتم اینکه درست می شینن جلو آدم و زل می زنن تو چشمای آدم که حرفاش یادش بره، بیخود نیس از جلسه بیرونشون می کنن، ای کاش می تونسیم یه لب تاپ بهشون بدیم برند بازی کنن.

گفتم: رییس آخه اونا چه هیزم تری به شما فروختن که این جوری ازشون دلخورید، خبرنگارند دیگه وظیفه اوناس که همه چیز را زیر نظر داشته باشن و خبر تهیه کنن، خبر خب را خب گزارش کنند و بد را بد و پیگیر کارا هم باشن. تازه مگه نشنیدی چند روز پیش تو هیأت وزیران حقوق اونا تصویب شد و گفته شده که حق دسترسی آزاد به اخبار و اطلاعات را دارند و می تونن نقد کنن، انتقاد کنن، عملکردها را زیر نظر داشته باشند و از مسؤولین در مورد وظایف اونا سؤال کنن و هیچ کس هم حق برخورد با اونا را نداره.

گفت: بله، ولی این حرفها مال شهر ما نیس، این قرطی بازیا مال تهرونه، اینجا که درست نیست همه چیز را همه بدونند.

گفتم: چه فرقی می کنه، مردم اینجا و تهرون که نداره، دنیا، دنیای ارتباطات شده.

گفت: مثل اینکه مرض خبرنگارا به تو هم سرایت کرده و یا جایی خبریه، نکنه تو هم حقوق و مواجب از اونا می گیری، برو سرکارت من هم کار دارم و می خوام برم اضافه کارا را بنویسم.

گفتم: رییس جون، این حرفها چیه، هر چه باشه شما رییسید و ما مرئوس، فقط می خواسم با شما گپی زده باشم، آخه دیدم امروز صبح خدا را شکر حالتون خوبه و سرحالید ما هم سر ذوق آمدیم، وگرنه ما کجا و این فضولي ها کجا!

گفت: حالا راستی راستی خبرنگار آهنی هم وجود داره؟

گفتم: بله قربون، خودم امروز از رادیو شنیدم، حتماً کلیپ اون روی اینترنت هم هس.

گفت: راستی حالا با خبرنگار آهنی که زبون نفهمه چیطور رفتار کنیم؟ مکافات می شه!

گفتم: رییس غصه نخور! به برو بچه هاي محل می گم اول ترقه بارونش کنند تا گیج بشه و بعد هم با موتور بهش بزنن تا نرم افزارش قاطی بکنه.

نیش رییس باز شد و قاه قاه زد زیر خنده و زد به شانه من و گفت: برو سر کارت تا من هم برم اضافه کار را بنویسم و بی اراده نیش من هم باز شد، اما وقتی به اطاقم رسیدم ناخودآگاه افسرده شدم چون نگران شدم که نکنه به زودی یه روبوت و آدم آهنی به جای این رییس مهربون پشت صندلی ریاست جلوس کنه.