رفتم بخرم دوزاری گم شد

ارسال در سایرعناوین

zare-bin1در فرصت آمده بود که در جلسه مدیران شهر با یکی از مدیران ارشد استانداری عنوان شده که همه طرحهای عمرانی قفل شده است. نمیدانم چرا وقتی به رفتارها و اعمال و حوادثی که حاصل آنها قفل با اشکال و مدهای مختلف است برخورد میکنم به یاد داستان قديمي «ابولی» مي افتم.

اين داستان را قديمي ترهاي شهر به خوبي به ياد دارند. ماجراي داستان از اين قرار است كه فردي [شايد يك سده اي (!)] به فرزند يا نوكرش كه او را ابولي صدا مي زند دو ریال می دهد تا روغن بخرد ولی حوادثی اتفاق میافتد و نهایتاً دو ریالی ناپدید شده و روغني هم خریداري نمی شود و اين، همان قفل شدن امور است كه اين روزها در شهر ما رخ داده است.
به هر حال این تداعی معانی دستمایهای شد تا آنچه می خوانید پدید آید که اگر هيچ سودی نداشته باشد تکلیف دو ریالی «ابولی» که سالهاست چون معمایی در فضای ادبیات ایران حل نشده باقی مانده است روشن شود.


رفتم در باغ در شیکسته
دیدم «ابولی»اونجا نیشسته
گفتم «ابولی» روغنا چیطور شد
گفت رفتم بخرم «دوزاری» گم شد
***
رفتم در شهرداری ورشیکسته
دیدم حسابدار اونجا نیشسته
گفتم، سی و هشت میلیارد چیطور شد
گفت رفتیم بسونیم اسناد گم شد
***
رفتم در عمران طرح شیکسته
دیدم مجری، اونجا نیشسته
گفتم مجری، آسفالت چیطور شد
گفت رفتیم قیر بستونیم، قیر گرون شد
***
رفتم اون جاده با کلنگ و تیشه
دیدم مهندسي اونجا نیشسته
گفتم تعریض خیابون چیطور شد
گفت رفتیم متر کنیم، مترمون گم شد
***
رفتم چشمه لادر با موتور شیکسته
دیدم حجار طفلکی اونجا نیشسته
گفتم حجار طرح اینجا چیطور شد
گفت رفتند اجرا کنند، چشمه‌مون خشک شد
***
رفتم بالای شهر به کوه و چشمه
دیدم پیمانکار بیکار نشسته
گفتم مهندس کمربندی چیطور شد
گفت رفتیم بکشیم دعوا درست شد
***
رفتم در شهر و باغ و بیشه
دیدم شهردار بزرگ اونجا نیشسته
گفتم شهردار الحاق چیطور شد؟
گفت درخواست کردم تو راه ترور شد
***
رفتم جلسه‌ي «افراد پشت میز نشسته»
دیدم مدیرا همگی اونجا نیشسته
گفتم مدیرا طرحا چیطور شد؟
گفتند رفتیم اجرا کنیم همگی قفل شد
***
رفتم اداره برق بگم تیری شیکسته
دیدم یک یک اونجا نیشسته
گفتم تیر و روشنایی چیطور شد
گفتند رفتیم نصب کنیم بالابر چپو شد
***
رفتم اداره کار با پای شیکسته
دیدم یکی پش کامپیوتر نیشسته
گفتم درخواست کار من چیطور شد؟
گفت خواستم رد کنم اینترنت قطع شد
***
رفتم بیمه پشت در بسته
دیدم دربون اونجا نیشسته
گفتم نوبت میخوام نوبتا چیطور شد
گفت مریض نشو، همش تموم شد
***
رفتم در بانک و پشت گیشه
دیدم یه همشهری اونجا نیشسته
گفتم وام ازدواج چیطو شد
گفت رفتم اقدام کنم اعتبار تموم شد
***
رفتم سراغ همشهری دل شیکسته
دیدم دست رو دست اونجا نیشسته
گفتم مسکن مهر چیطور شد
گفت رفتم پول جور کنم دوباره گرون شد
***
رفتم سر ساختمون پی نقشه
دیدم اوسا بیکار نشسته
گفتم اوسا وام بیست میلیونی چیطو شد
گفت رفتم بسونم مشکل درست شد
***
رفتم مدرسه برا درس بچه
ديدم مدير دست به سر نشسته
گفتم آمدير رئيس چيطو شد؟
گفت رفتيم اعتراض، اما اون آقا غيب شد!
***
رفتم آشپزخونه، خسته و گشنه
دیدم خانومي اونجا نیشسته
گفتم خانم، غذا چیطور شد
گفت رفتم تلفون کنم، همه اش «غدو» شد
***
رفتم به زندان و پشت گیشه
دیدم «ابولی» هم اونجا نیشسته
گفتم «ابولی» دوزاری چیطور شد
گفت «یارو» خورد و گردن کلفت شد