روش گزارش کارهای فرهنگی

ارسال در سایرعناوین

روزی بود و روزگاری، شهری بود و شهری نبود، آن شهرهایی که بودند اسامی مختلفی داشتند، تجارت شهر، فرهنگ شهر، ادب شهر، آرزو شهر، رفاه شهر، وامانده شهر، زیبا شهر، درمانده شهر، سیاسی شهر، تفرقه شهر، کوشا شهر، دغل شهر، آزاد شهر و غیره که البته هر کدام ماجراهای خود را داشته و دارند. پرده هایی از این ماجراها به صورت نمایشنامه از یکی از این شهرها یعنی وامانده شهر را در نوبت های مختلف بخوانیم.

 

گزارش کارهای فرهنگی
رییس دایره فرهنگی وامانده شهر بخش نامه ای را از روی میز خود بومی دارد و آن را مرور می کند و سپس مسؤول روابط عمومی خود را تلفنی احضار می کند و لحظاتی بعد او وارد اطاق رییس می شود.


مسؤول روابط عمومی: سلام عرض کردم جناب رییس، در خدمت هستم، تعطیلات خوش گذشت؟ وام درست شد؟ کیف کردید چطوری با جوابهای دوپهلو علاقمندان به کار های فرهنگی را دنبال نخود سیاه می فرستم؟!


رییس: بنشین، این حرفها را حالا ول کن، بخش نامه ای از مرکز آمده که خواسته گزارش مبسوطی از فعالیت های فرهنگی شش ماهه اخیر تهیه و ارسال کنیم، حالا به جا بلبل زبونی، اگر هنر داری، فکرت را روی تهیه این گزارش بگذار.


مسؤول روابط عمومی: چشم قربان، ولی مورچه چیه که کله پاچه اش باشه، خداییش ما تو این شش ماه، کار خاصی نکردیم که بخواهیم گزارش کنیم.


رییس: حیف اون اضافه کاریها که بهت دادم و اون زیارت مفتی که ترا فرستادم، آخه حیف نون بالاخره ما باید یه گزارش بنویسیم، گزارش با کار فرق می کنه، بی خود نبوده ده سال بود آبدارچی مونده بودی تا با سفارش این و اون، پست روابط عمومی را بهت دادم.
آبدارچی (ببخشید مسؤول روابط عمومی): ناراحت نشوید قربان، آخه من تا حالا گزارش ننوشته ام و باید حالا حالاها در محضر شما شاگردی کنم، لطف بفرمایید ارشاد کنید.


رییس: هان حالا شد، گزارش نوشتن فوت و فن داره، بگو ببینم یه چای درست کردن، چقدر کار داره؟


مسؤول روبط عمومی: وقت زیادی نمی خواد.


رییس: حالا اگر بخوای از چای دم کردن گزارش بدی و تعریف کنی چی می گی؟


مسؤول روابط عمومی: می گویم، صبح اول وقت که به اداره اومدم دربها را باز کردم لامپ های تمام راهروها و اطاق ها را روشن کردم اگر فصل سرده می گم دستگاه گرما ساز را روشن کردم و بعد همه پنجره ها را باز کردم و اگر فصل گرمه می گم تمام دستگاه های سرماساز را روشن کردم و بعد همه پنجره ها را باز کردم، بعد رفتم آبدارخانه کتری را تمیز شستم، داخل آن آب ریختم، گاز را روشن کردم، کتری را روی گاز گذاشتم.


رییس حرف مسؤول روابط عمومی را قطع می کند و می گوید: اگر ولت کنم تا ظهر گزارش یه چای که درست کردن آن بیست دقیقه هم طول نمی کشد می دی انگار که غنی سازی اورانیوم انجام می دی، می بینی یه کار به این سادگی را چطوری می شه گزارش کرد.


مسؤول روابط عمومی: گرفتم آقای رییس، یعنی باید الکی هی بادش کنم و آزک پازک کنم و یه کلاغ چل کلاغ؟


رییس: آفرین، همین، مهم نیست که کار کرده باشیم یا نه، مهم اینه که چطور گزارش تهیه کنیم، حالا برو مشغول شو تا ببینم چند مرده حلاجی؟
مسؤول روابط عمومی با کسب اجازه از اطاق رییس خارج می شود و به اطاق خود می رود و تصمیم می گیرد از فردا مشغول تهیه گزارش شود و گوشی همراه خود را بر می دارد مشغول پیامک بازی می شود، روز بعد پس از استقرار پشت میز خود، کاغذی را بر می دارد و چند کلمه ای روی آن می نویسد و دوباره آن را روی میز می اندازد و هر چه به فکرش فشار می آورد که کار باشد نمی یابد، پس شروع می کند به یادداشت کارهای معمولی و عادی و روزمره شش ماهه گذشته اداره و بالاخره یک کاغذ A4 را سیاه می کند و چون ظهر می شود، دیگر صرف نمی کند سراغ رییس برود، پس آن را به فردا موکول می کند و روز بعد اول وقت به دفتر رییس می رود.


مسؤول روابط عمومی: سلام جناب رییس، صبح به خیر، خوبید، خانواده خوبند، متعلقین خوبند، دیشب برنامه نود را تماشا فرمودید، ملاحظه فرمودید بازیکنان و مربیان ما الحمد لله همه فرهنگ بالایی دارند و این از صدقه سر شما مسؤولین فرهنگی حاصل شده.


رییس: بله اصولا باشگاه های ورزشی ما مانند خارجی ها نیستند که فقط وزشی و پولکی باشند، فرهنگ ورزشی هستند، خب از گزارش چه خبر، سه روز طول کشید.


مسؤول روابط عمومی: قربان یه چیزهایی نوشتم که اگر از نظر حضرت عالی مناسب باشد، کمی شرح و تفسیر بدهیم و به صورت گزارش ارسال کنیم.


رییس: بده ببینم.


مسؤول روابط عمومی: بفرمایید تو این برگه یادداشت کرده ام، ملاحظه بفرمایید.


رییس دایره فرهنگی برگه را می گیرد زیر لب شروع به خواندن آن می کند، دستور تهیه خورش نعنا، جعفری برای چهار نفر، مواد لازم، آلوچه شیرین نیم کیلو، نعنا یک دسته، جعفری یک دسته بزرگتر از دسته نعنا، گوشت به اندازه توان مالی، نمک و ادویه در حد تحمل و علاقه افراد.
مسؤول روابط عمومی دست پاچه می شود و می گوید: قربان ببخشید، اشتباه شده، کاغذ را عوضی دادم.


رییس: پس این کاغذ کجا بوده؟


مسؤول روابط عمومی: نمی دانم قربان حتما بر و بچه های اداره روی میز من گذاشتند.


رییس: راستش را بگو.


مسؤول روابط عمومی: قربان هفته قبل کمی خورش نعنا جعفری از منزل آوردم سر کار بخورم که معاون رسید و آن را چشید، خوشش آمد، و از من خواست تا دستور پخت آن را از همسرم بگیرم تا عیال مربوط معاون طبق آن بپزد.


رییس: ببینم خانم شما غیر از این خورش نعنا جعفری غذاها سنتی دیگه هم می پزه.


مسؤول روابط عمومی: بله آقای رییس


رییس: مثلا چه چیزهایی؟


مسؤول روابط عمومی: نخود آب، قرمزه، آبرمی، کباب شامی، چاریخنی، کالاجوش، اشکنه ...


رییس: به خانم بگو دستور پخت آن ها را بنویسد و بده خانم منشی هر کدام را روی یک کاغذ A4 تایپ کن، حاشیه هم برا اونا درست کن و از روی اونا به اندازه کارمندان اداره و مسؤولین روابط عمومی ادارات شهر تکثیر کن و یه نامه روی آنها بگذار و ارسال کن، یادت نره یکی یه نسخه هم برای الصاق به گزارش کار نگه دار.


مسؤول روابط عمومی: قربان دستور طبخ غذاهای سنتی چه ربطی داره به کارهای فرهنگی؟


رییس: خیلی ربط داره، من معتقدم از زمانی که پیتزا و اسنک خورد ما دادند، پایه های فرهنگ ما را متزلزل کردند، مگه میشه آدم پیتزا بخوره و تفکر شرقی داشته باشه؟ کدوم عارف، اندیشمند و شاعر شرقی را سراغ داری که حتی یک بار پیتزا خورده باشد، ما باید غذاهای سنتی خودمون را ترویج بدیم، دقیقا این یه کار فرهنگی اساسیه، تا این درست نشه نباید انتظار پرورش افرادی مثل ابوعلی سینا، حافظ و ابن عربی و غیره را داشته باشیم.
مسؤول روابط عمومی حرف های رییس را تایید می کند. و رییس به او می گوید نکاتی را که برای تهیه گزارش یادداشت کرده ای بخوان ببینم چیه و کارمند اطاعت می کند.


مسؤول روابط عمومی: گزارش باید از این موارد تهیه شود: تعداد بنرهای تبریک و تسلیت و مناسبتی، متراژ آن ها، طول و عرض هر کدام، کیفیت چاپ و تعداد رنگ های بکار رفته، تعداد موارد شرکت آقای رییس در مراسم مختلف از جمله تودیع و معارفه، موارد عدم صدور مجوز مراسم، تعداد و ساعات تماشای برنامه های تلویزیونی فرهنگی توسط رییس و کارمندان اداره، تعداد مراسم مناسبتی که مردم برگزار کرده اند، میزان کاهش تخلفات راهنمایی و رانندگی، ایجاد انحراف در مسیر عبور کاروان های مناسبتی با موانع بتونی.


رییس حرف مسؤول روابط عمومی را قطع می کند و می گوید: همه این موارد خوب است فقط گزارش شرکت من تو همایش نقش تغذیه مناسب در فعالیت های فرهنگی را هم اضافه کن اما میهمانیهای شام و نهار را حذف کن.


مسؤول روابط عمومی خنده ای می کند و می گوید: چشم ولی منظور شما از همایش همون همایشه که جنابعالی خوابتان برده بود و من یه مرتبه زدم روی شانه تان و گفتم بیدار شید رییس بزرگ داره می آید؟


رییس: صد بار گفتم من خواب نبودم، عادت دارم وقتی می خواهم تمرکز کنم، چشمام را می بندم، آره همان همایش را می گم، ضمنا من معمولا بنرهایی را که پیام فرهنگی داره و تو شهرهای اطراف نصب می شه می خونم، اونم گزارش کن.
مسؤول روابط عمومی چشمی می گوید و می رود تا گزارش را با مواد تایید شده توسط رییس بنویسد و دستور طبخ غذاهای سنتی را هم پس از نگارش شدن ضمیمه آن گزارش کند و بعد تا گزارش بعدی نفس راحتی بکشد، البته حالا دیگر کار بلد و استاد شده است.