هنر عاشورایی و هنرمندان عاشورایی

ارسال در سایرعناوین

aashoora و سپس به خلق اثر می‌پرداختند. این مساله در دنیای هنر نشان می‌دهد که قرار است اثری متفاوت خلق شود تا از سوئی ریشه در اعتقادات مذهبی هنرمند خالقش داشته باشد و از سوئی با جانمایه‌های ذهنی و عاطفی مخاطب نیز ارتباط برقرار کند."

 

وقتی داشتم مقاله‌ی مهدی نور علیشاهی را از جام جم آنلاین می‌خواندم به این نکته‌ی مهم پی بردم که غیر از اینکه باید خیلی هنرمند باشی و خلاق، تا بتوانی شاید گوشه‌ای از هنرنمائی هنرمند صحنه‌‌ی عاشورا را در قالب کلمات یا تصاویر بریزی و بدهی دست مخاطب، باید سعادتش را هم قبلا کسب کرده باشی؛ همان سعادتی که ریشه‌اش عشق است و ارادت، همان سعادت و توفیقی که شاید خودت هم هنگام خلق اثر از آن بی‌خبری اما یک روزی که خیلی دیر نیست قطعا به وجودش پی خواهی برد. و همین انگیزه‌ای شد تا بروم سراغ هنرمندان همشهری‌مان و از حال و هوای هنر عاشورائی‌شان بپرسم:


12 سالش بود که اولین شعرش را سرود آن هم با موضوع "حضرت علی اصغر(س)" که اگر چه حالا حتی یک کلمه از آن هم در یادش نمانده اما محرم همان سال برادرش آن ‌را توی هیئت علی‌اصغر خواند و مردم سینه زدند. شعرش همیشه به دل‌ها نشسته است اما شعرهای آئینی‌اش چیز دیگري است، شعر عاشورائی‌اش یک وزن و قافیه‌ی غریبی دارد، یک کشش دلنشین، برای همین هم هست که وقتی از دبیر انجمن ادبی سروش خواستم تا یک شاعر عاشورائی بهم معرفی کند فورا گفت: ‌مطهره عباسیان.


شعر برای پیامبر اکرم (ص) هم دارد یا برای دیگر ائمه‌ی اطهار(ع) اما با امام حسین یک جور دیگر راحت است یک صمیمیت متفاوت، خودش می‌گوید شاید علتش این باشد که ما توی مجالس امام حسین بزرگ شده‌ایم و امام حسین همیشه توی خانه‌های ما بوده است، پدرش مداح اهل بیت است و خیلی وقت‌ها شده که بهش سفارش داده برای یکی از ائمه شعر بگوید اما خانم عباسیان می‌گوید: یک وقتهائی احساس می‌کنی یک چیزی کم است، یک چیزی که نمی‌گذارد راحت و صمیمی بسرائی یعنی باید یک اتفاق توی قلبت، توی قلمت رخ بدهد تا آنها را بسرائی. او اعتقاد دارد که شعر فقط یک بهانه است تا شاعر ارادتش را به امامش نشان بدهد.


می‌پرسم چقدر مطالعه لازم است یا چقدر باید توی فضاهای شاعرانه باشی تا یک شعر عاشورائی خوب ازکار درآوری؟
مي‌گويد: مطالعه و فضا که جای خود اما برای شعر عاشورائی به نظر من شرکت توی مجالس امام حسین خیلی زمینه‌ی خوبی به شاعر می‌دهد.
می‌گوید وقتی قرار باشد برای عاشورا بسرائی یعنی وقتی خودشان خواسته باشند تو می‌توانی سرِ 15-10 دقیقه 15-10 بیت پشت سر هم ردیف کنی مثل آخرین شعر عاشورائی خودش که در عرض یک ربع ساعت سرود آن هم توی سکوت نیمه شب و پای هر بیتش کلی اشک ریخت مخصوصا از آنجا که حضرت زهرا (س) قدم رنجه کرد توی غزلش:


هوا گرفت، زمین و زمان مکدر شد                         و عمق فاجعه با خاک و خون برابر شد


که آن حقیقت تلخی که پیش از آمدنش                 در آسمان خداوند شد مقدر.....شد


نماز خواند و شن‌های بایر آن دشت                       به بوی "‌حی علی" تا ابد معطر شد


نماز خواند و با آن نماز خونینش                             پیام واقعه‌ی سرخ تف رساتر شد


چه ارباْ ارباْ تلخی که پاره پاره تنش                         در آن زمان که نه، ‌تا قرن‌ها مکرر شد


تمام شد؟ نه این تازه اول کار است                        زنی رسید و چشمان کربلا تر شد


زنی که دست به پهلو گرفته آمده است                 سلام مادر پهلو شکسته بهتر شد


که آمدی که مرا همره خودت ببری                         که با حضور تو این لحظه با صفاتر شد


صدا بزن: ولدی  یا بُنَیَّ  یا ولدی                            صدا بزن پسری را که ظهر بی سر شد


صدا بزن که جهان از خجالت آب شود                      که با لبان ترک خورده تشنه پر پر شد.



اکرم گلزاری   عکاس


نیم رخ یک پسربچه‌ی 9-8 ساله است که چوب علم را گرفته است توی دستهایش و چشمهایش بالا را نگاه می‌کند، خیره شده است به یک نقطه، اینجا باید دوشنبه بازار خودمان باشد .


پائین گوشه‌ی سمت چپ عکس نوشته است: عکس از اکرم گلزاری و عکس دقیقا نشسته است روی جلد ویژه نامه‌ی محرم (حدیث عشق) دوهفته‌نامه فرصت.


اکرم گلزاری اگرچه خیلی فرصت نمی‌کند فرصت را بخواند اما صفحات این یکی دو شماره‌ی اخیر فرصت مزین شده است به عکس‌های هنرمندانه‌ی عاشورائی‌اش.


عکاسی عاشورائی را از همان روزهای هنرستانش شروع کرد. گرافیک می‌خواند و اصلا عکاسی را از همان روزها شروع کرده بود تا رسید به مقطع کارشناسی و عکاسی دیجیتال. عکس‌هایش اینقدر خوب از آب در می‌آمد که مرزهای کشورمان را در نوردد و برود تا نمایشگاههای کنیا و تونس.


از نظر او عکسی تاثیرگذار است که بیننده را میخکوب کند، برایش سؤال‌برانگیز باشد، عکس باید حرف بزند و عکسی که حرفی برای گفتن ندارد قطعا عکس خوبی نیست.


برای همین است که به عکس هیئت زنجیر زنی‌اش که خیره می‌شوی دلت می‌خواهد ساعت‌ها بنشینی از این سرچشمه‌ی نوری که افتاده است وسط عکس نور بگیری حتی اگر خانم گلزاری توی این عکس از تکنیک ضد نور استفاده کرده باشد تا چهره‌ی عزادارها اصلا مشخص نباشد و تو فقط به آن هدف مقدس مشترکی بیندیشی که این آدم‌ها را از هر قشر و تیپ و طبقه‌ای یک جا دور هم جمع کرده است و به زنجیرهائی چشم بدوزی که رفته‌اند بالا، آنقدرکه رسیده‌اند به سرچشمه‌ی نور تا آنقدرانرژی بگیرند که وقتی فرود می‌آیند دوباره حماسه بیافرینند.


خانم گلزاری می‌گوید یک وقت است که تو می‌خواهی عکس از نوعی معماری بگیری یا گوشه‌ای از طبیعت را به بند قاب بکشی، این در مقایسه با کار عاشورائی چندان سخت نیست چرا كه تو می‌توانی ساعت‌ها بایستی و از زوایای مختلف این صحنه عکس بگیری اما سختی کار عاشورائی این است که یک مستند اجتماعی است و تو باید مثل یک عکاس خبری صحنه را شکار کنی چون یا حرکت توی صحنه‌ها زیاد است مثل دسته‌های زنجیرزنی و یا باید شور عزاداری یک جمعیت انبوه را در قالب عکس بریزی که تا فرز نباشی و دانش کافی نداشته باشی موفق نمی‌شوی و البته به این مجموعه باید یک لنز خوب و مناسب اضافه کنی تا موفقیت‌ات تضمین بشود.