55 شهید خمینیشهری در ذوالفقاریه آبادان
مقدمه
میگویند خمینیشهریها همیشه در صحنههای مهم و حیاتی، اثرگذار بودهاند؛ در تاریخ، در انقلاب، در جنگ، در توسعه و.... اما گفتیم جنگ! جنگ که نه! «دفاع» آن هم «دفاعمقدس». خمینیشهریها در آن هشت سال پرماجرا چه کردند؟ کجا نقشآفرینی کردند؟ حماسههایشان چه بود؟ اینها سؤالاتی است که نسل امروز مشتاق است، بداند. آنچه در پی میآید روایتی است از حضور جوانانشهرمان در یکی از عملیاتهای دفاعمقدس؛ «شکست حصر آبادان»:
باشگاه گلف
در روزهای اول آبان سال 1359 دومین گروه از طلایهداران جهاد و شهادت شهرستان خمینیشهر شامل 24 نفر از پاسداران و بسیجیان به فرماندهی شهید احمدرضا ابراهیمی عازم جبهه جنوب شدند. مأموریت آنها حفاظت و پاسداری از ستاد جنگ و مقر هماهنگی نیروهای مردمی استان خوزستان تعریف شده بود ولذا مسؤولیت حراست از باشگاه گلف اهواز یا ستاد جنگ خوزستان را بهعهده گرفتند.
باشگاه گلف در آن روزها پررفت و آمدترین روزهای خود را میگذراند. تمام نیروهایی که برای دفاع از اسلام و انقلاب از نقاط مختلف کشور به خوزستان میآمدند، به باشگاه گلف مراجعه میکردند. در آنجا اگر لازم بود آموزشهای تکمیلی نظامی را طی میکردند، سازماندهی و مسلح میشدند و برای مقابله با دشمن متجاوز به جبهههای مختلف اعزام میشدند.
به روایت شاهدان عینی مانند دوشنبهبازار که هر کسی بساطی پهن میکند و کالایی را برای فروش عرضه میکند و خریداران گرد او حلقه میزنند، در محوطه باز و بین چمن باشگاه گلف، بازار آموزشهای نظامی برقرار بود. افرادی از ارتش و ژاندارملی و برادران پاسدار، شیوه استفاده از سلاحهای نظامی و تاکتیکهای رزمی را به تازهواردان آموزش میدادند. داوطلبان و نیروهای مردمی نیز با اشتیاق از این آموزشها استقبال میکردند. گروه اعزامی ضمن انجام مأموریت و حراست از پایگاه آموزشهای تکمیلی را نیز طی میکنند.
یک هفته بعد عدهای دیگر از رزمندگان خمینیشهر به سرپرستی سردار شهید غلامرضا مؤذنی به گروه قبلی ملحق شدند. ستاد جنگ اهواز روزهای شلوغی را میگذراند. فرماندهان ارشد جنگ، مسؤولان بلندپایه مملکتی در آنجا رفت و آمد دارند. خبرهای نگرانکننده از خطوط مقدم جبهه قبل از هر جا به ستاد جنگ میرسد و در بین نیروها دهان به دهان منتقل میشود.
حصر آبادان
پنجشنبه هشتم آبان سال 1359: امروز آبادان ساعاتی بحرانی را پشت سر گذاشت. دشمن در ساعت 17:30 با پیشروی بهسوی آبادان راههای ارتباطی شهر را قطع کرد و امکان هرگونه پشتیبانی زمینی را از بین برد(1)
جمعه 9 آبان 1359: عراق همچنان به تصرف آبادان پافشاری میکند. پس از خرمشهر حرکت محسوری عراق تصرف آبادان است.... دشمن شب گذشته روی رودخانه بهمنشیر پل زد و اولین ستون از نیروهای خود را از منطقه ذوالفقاریه و خاکستان(2) وارد آبادان کرد....
بخش فارسی رادیو بغداد مکرراً برای مردم آبادان اطلاعیه پخش میکند که سلاحهای خود را زمین بگذارند...
از حوادث مهم این روز به اسارت گرفته شدن مهندس جواد تندگویان وزیر نفت و همراهانش بود...
در میان اخبار تلخ و نگرانکننده گاهی اخبار مسرتبخش و امیدوارکننده هم به گوش میرسد: عملیات پیروزمندانه کوی ذوالفقاریه و عقب راندن دشمن از جزیره آبادان.
در پی آگاهی از عبور دشمن از بهمنشیر تعدادی از رزمندگان بسیجی، سپاهی و ارتشی مستقر در آبادان به منطقه ذوالفقاریه آمده و به سه گروه 12 یا 13 نفری تقسیم شدند. دو گروه از وسط و یک گروه هم به سمت چپ (از حاشیه بهمنشیر) رفتند تا عراقیها را دور زده و به پل دست یابند. نیروهای دیگری از بسیج و مساجد آبادان به جمع بچهها پیوستند. برخی اسلحه نداشتند و هنگامی که رزمندهای شهید یا زخمی میشد، با اسلحه او میجنگیدند. رزمندگان آبادانی مهاجمان را که تا جاده خسروآباد آمده بودند، به داخل نخلستانها عقب راندند. نیروهای کناری چپ به نزدیکی پل عراقیها رسیدند و با انهدام تجهیزات درحال عبور از آن، پل را مسدود و عقبه دشمن را قطع کردند. عراقیها با مشاهده این وضع ناامیدانه به مقاومتهای پراکنده دست زدند. عدهای تسلیم شدند و یا به قصد فرار خود را به رودخانه بهمنشیر انداختند. به این ترتیب عملیات متوقف کردن پیشروی مهاجمان و عقب راندن آنها تا ساعت یک بامداد 10/9/1359 با موفقیت کامل به پایان رسید. پس از این عملیات عراقیها تا جاده قفاص عقبنشینی کردند. چند روز بعد عدهای از رزمندگان سپاهی و بسیجی با عبور از بهمنشیر به عراقیها حمله کردند و ضمن انهدام بخشی از نیروهای دشمن مستقر در کنار جاده قفاص، تعدادی از آنها را بهاسارت درآوردند. این عملیات باعث شد عراقیها تا میدان تیر آبادان عقبنشینی کنند.(4)
با وجود پیروزیهای محدود بهدست آمده، آبادان بهخاطر بنیه اندک نظامی همچنان مورد تهدید است. ستاد مشترک ارتش طی خبری مینویسد: نیروهای ایرانی مستقر در آبادان نیاز به کمک فوری دارند.(5)
استانداری خوزستان طی نامهای به مسؤولان موقعیت جنگ را چنین توصیه کرده است: وضع جبهههای نبرد در ناحیه آبادان بسیار وخیم است. دشمن با تمام قوا میکوشد به آبادان مسلط شود. به نظر میرسد اگر شرایط به همین شکل پیش برود، آبادان به سرنوشت خونینشهر دچار شود. انعکاس مسائل جنگی خوزستان در اذهان عمومی ملت ایران بسیار نارسا و غیرواقعی است. دشمن قصد دارد به محض سقوط آبادان تمام نیروهای خود برای به محاصره اهواز به کار برد.(6)
باید شکسته شود!
امام خمینی(ره) در سخنرانی روز 14 آبان 1359 فرمود: من منتظرم که این حصر آبادان از بین برود و هشدار میدهم به پاسداران، قوای انتظامی و فرمانداران قوای انتظامی که باید این حصر شکسته شود....(7)
بعد از شنیدن سخنرانی پرشور امام(ره) رزمندگان خمینیشهری مستقر در ستاد جنگ خوزستان دیگر ماندن در آنجا را جایز نمیدانند. در آن روز آیتا... شهید دکتر بهشتی و شهید دکتر مصطفی چمران و نواده امام حاج حسین خمینی و سردار رحیم صفوی به ستاد جنگ میآیند. بچههای خمینیشهر میگویند که ما چند روزی است برای دفاع از اسلام و رویارویی با دشمن به منطقه آمدهایم و ما را در اینجا نگه داشتهاند. درحالیکه آبادان در معرض تهدید جدی دشمن است.
سردار رحیم صفوی که رزمندگان خمینیشهری را از قبل میشناسد و در درگیریهای آزادسازی سنندج رشادت، فداکاری و جسارت آنها را از نزدیک دیده است، با اظهار خوشحالی از حضور رزمندگان خمینیشهری به آنها مأموریت میدهد که بلافاصله به جبهه آبادان اعزام شوند. در ضمن دستور میدهد که باید تعداد نیروها به صد نفر یا بیشتر برسد. اما تعداد نیروهای اعزامی از خمینیشهر بین 50 تا 60 نفر بود. لذا با پاسداران اعزامی از شهرهای خمین و اراک و بهبهان که در آنجا حضور دارند، صحبت میکنند و مجموعه این نیروها که یک صد نفر میشدند، با فرماندهی و مسؤلیت سردار شهید احمدرضا ابراهیمی صبح زود برای اعزام به آبادان راهی ماهشهر میشوند. همه راههای مواصلاتی زمینی به طرف آبادان توسط دشمن مسدود شده است. بنابراین نیروها باید از طریق دریا و یا از طریق هوایی بهوسیله بالگرد به آبادان منتقل شوند. سردار رحیم صفوی نامهای به فرماندهی هوانیروز مستقر در ماهشهر مینویسند که این نیروها فوراً بهوسیله بالگرد انتقال یابند.
فرمانده پایگاه در ابتدا قدری این عزیزان را معطل میکند و مشاجراتی بین آنها بهوجود میآید. اما سرانجام دو فروند بالگرد شنوک در اختیار آنها قرار میدهد که بلافاصله به جزیره آبادان بروند.
بعد از رسیدن این نیرو به آبادان با هماهنگی و راهنمایی سپاه آبادان در ساحل شمالی رودخانه بهمنشیر و در کنار جاده شنی قفاص، حدفاصل روستای آلبو عبادی تا ایستگاه7 آبادان که به جبهه ذوالفقاریه آبادان معروف است، در جبههای به طول حدود 5 کیلومتر مستقر میگردد. تا قبل از این خط دفاعی شخصی در مقابل جبهه عراقیها وجود ندارد. به عبارت دیگر نیرویی حضور نداشت که خط تشکیل دهد و رزمندگان آبادان با حالت جنگ و گریز جلوی پیش روی عراقیها را گرفته بودند.
جبهه هم جبهههای قدیم!
رزمندگان در این منطقه هیچ امکانات مهندسی دراختیار ندارند. هیچ خاکریزی احداث نشده است. گونی، الوار و... برای ساختن سنگر در اختیار ندارند. در داخل جوی آب کنار جاده قفاص گودالهای قبرمانندی حفر میکنند که حدود نیم متر عمق دارد. اگر پایینتر بروند به آب میرسند. این سنگرهای ابتدایی نه دیواری دارد و نه سقفی که آنها را از آب باران محافظت کند. چه رسد به ترکش خمپاره و توپ. بعدها قدری پلاستیک پیدا میکنند و سقف سنگرها را با شاخههای نخل خرما و پلاستیک میپوشانند تا از باران محفوظ بمانند. در این مرحله علاوه بر اینکه امکاناتی برای ساختن سنگر ندارند، انگیزهای برای ساختن سنگر مستحکم ندارند. زیرا تصور رزمندگان این است که امروز و فردا دستور حمله میرسد و ما به قلب عراقیها میزنیم و آنها را عقب میرانیم و آبادان را از محاصره آزاد میکنیم تا دستور امام(ره) را جامه عمل بپوشانیم! عراقیها هم سنگرهای دفاعی جدیای احداث نکرده بودند. آنها هم به فکر حمله مجدد و تصرف آبادان بودند.برخلاف بعدها که در دوران دفاعمقدس سنگرهای مستحکم و موانع دفاعی ایجاد میکردند.
در سمت راست رزمندگان خمینیشهری و درست در مقابل رأس جبهه نعل اسبی عراقیها نیروهای فدائیان اسلام به فرماندهی سردار شهید هاشمیان مستقر شده بودند و در سمت چپ نیروهای ما و نیروهای سپاه آبادان و در بالادست نیروهای اصفهان به فرماندهی مرتضی قربانی و کنار رودخانه کارون-فیاضیه نیروهای سپاه نجفآباد به فرماندهی سرداران صفری و بعداً سردار شهید حاج احمد کاظمی.
در این جبهه تازه و جدید که همه چیزش برای رزمندگان تازگی دارد شهید بزرگوار محمدعلی فتوحی مسؤول تدارکات میشود و با آن همه کمبودهای طبیعی و گاهی مصنوعی که وجود دارد تلاش میکند که نیازهای جبهه را تأمین نماید.
×××
مهندس ابوالقاسم عسکری از اهالی خمینیشهر و کارمند شرکت نفت آبادان که در آن روزها مسؤولیت لجستیک و پشتیبانی ستاد عملیات آبادان را بهعهده داشته است، میگوید: « شهید محمدعلی فتوحی چقدر تلاش و چانهزنی میکرد تا بتواند از ستاد عملیات سپاه آبادان مایحتاج جبهه را تأمین کند. تأمین مهمات رزمندگان بهعهده نیروهای ارتش بود، زیرا نیروهای سپاه از نظر سازمانی فاقد آمار و پشتیبانی بودند. در سازمان ارتش هم نیروهای سپاه و داوطلب دیده نشده بود و اساساً فرماندهی عالی جنگ در آن دوران مخالف حضور نیروهای مردمی در جنگ بود. شهید فتوحی به فرماندهی آماد و مهمات ارتش مراجعه میکنند . میگویند که ما دستوری برای در اختیار قرار دادن مهمات نداریم. التماس و زاری فایدهای ندارد. سرانجام سرهنگ شکرریز که مرد باوجدان و متدینی بوده است، خود راهحلی پیش پای شهید فتوجی میگذارد. او میگوید که من اجازه ندارم رسماً به شما مهمات بدهم و میدانم که نیروی خط مقدم جبهه چقدر به مهمات نیاز دارند. بنابراین شما بهدور از چشم ما و بدون اطلاع ما مهمات مورد نیاز خود را از زاغه ما تأمین کنید. شهید فتوحی هم با یک دستگاه جیپ سیمرغ که در اختیار داشت، شبها از زاغه مهمات ارتش مهمات مورد نیاز سرتاسر جبهه را تأمین مینمود!
سلاحهای موجود در دست بچهها؛ سلاح سبک و انفرادی، ژ3 و ام یک بود و اساساً هیچ سلاح سنگینی در اختیار نداشتند. بعدها چند قبضه آرپیجی7 و یک قبضه خمپارهانداز و یک توپ106 و یک قبضه تیربار کالیبر50 از ارتش تحویل میگیرند.
ماندن در سنگرهای بدون سقف چند روزی ادامه مییابد و کمکم رزمندگان و فرماندهان آنها درمییابند که بایستی تا آماده شدن شرایط حمله، حداقل مدتی را در منطقه بمانند. جهادسازندگی فارس مسؤولیت پشتیبانی و مهندسی جبهههای آبادان را بهعهده دارد. با مراجعه به مسؤول جهاد فارس برادر جزایری یک دستگاه لودر برای احداث نخستین خاکریز تحویل میگیرند و شبانه یک خاکریز به فاصله یک کیلومتر جلوتر از جاده شنی که محل استقرار اولیه بود در حدفاصل ایستگاه7 تا ذوالفقاریه به طول 5/2 کیلومتر آماده میکنند و به تدریج سنگرهایی با استفاده از امکانات موجود در پشت این خاکریز ساخته و در آنجا مستقر میگردند.
سنگرسازی
در این مرحله تجاربی برای ساختن سنگر و نیز امکاناتی مانند گونی و الوار و پلیت در اختیار داشتند. سنگرها به این صورت آماده میشد که یک نیم متر زمین را گود میکردند و دو سه ردیف گونی روی هم قرار میدادند و روی آن را الوار یا پلیت قرار میدادند و قدری هم خاک روی آنها میریختند. این سنگرها دو یا سه نفره بود که باید به حالت نشسته وارد آن شوند. یکی دیگر از کارهایی که رزمندگان خمینیشهری انجام دادند، احداث یک کانال از خاکریز تازهاحداثشده خودی به طرف خاکریز عراقیها بود که این کانال امکان نزدیک شدن به عراقیها را در پناه کانال به نیروها میداد. طرح این بود که در ادامه حفر کانال بخشی از مسیر را هم تونل بزنند که بتوانند به خط عراقیها نزدیک شوند و عملیات انجام دهند و با اراده پولادین تمام حرکات دشمن متجاوز را زیر نظر داشته و آنها را در دستیابی و تصرف آبادان ناکام گذارند.
سردار شهید محسن رضایی آدریانی مسؤول اطلاعات عملیات و دیدهبانی جبهه، هر روز صبح زود با استفاده از تاریکی هوا با یک دستگاه بیسیم از جبهه خودی حرکت میکرد و تا نزدیکی خط مقدم عراقیها جلو میرفت و در یک تانک سوخته عراقی که مشرف بر خاکریز عراقیها بود، مستقر میشد و تا شب از همه تحرکات و جابجاییها و... جبهه دشمن خبر تهیه میکرد و گاهی هم با دیدهبانی دقیق، آتش خمپارهها را روی مواضع دشمن هدایت میکرد.
پس از تشکیل خطوط پدافندی تلاش برای سلب آرامش از دشمن ضرورت یافت تا از یک سو قدرت تمرکز و تدبیر از او سلب شود و از سوی دیگر با اتکا به حداقل توان موجود، قدرت دشمن فرسوده شود و با گامهای هر چند اندک، سرزمینهای اشغالی به تدریج آزاد گردد. با چنین اهدافی عملیات ایذایی و محدود آغاز شد.
×××
اولین عملیات
اولین عملیات ایذایی که رزمندگان خمینیشهری بهصورت فعال در آن شرکت داشتند، عملیات سهراهی آبادان بود. این طرح را ستاد فرماندهی عملیات اروند آماده کرده بود. در این عملیات قرار بود بعد از یک نفوذ غافلگیرانه در پشت خط دشمن سنگرهای آنها تسخیر شود و فردای آن روز آتش هوانیروز و توپخانه ارتش نیز به حمایت اجرا شود و منطقه تصرفی تثبیت گردد. استعداد نیروی شرکتکننده هفت گروهان 78 نفره پیشبینی شده بود که پنج گردان را نیروهاتی سپاه و بسیج مستقر در خطوط دفاعی و دو گروهان هم از نیروهای ارتش(8). در این عملیات یک گروهان از بچههای خمینیشهر شرکت کردند که از جناح راست عمل میکردند.
در ساعت 2 بامداد روز 19/9/1359 نیروها از سه جناح وارد عمل شدند. نیروهای جناح راست به میدان مین برخوردند و برای باز کردن معبر کمی معطل شدند و بعد از عبور از میدان مین به خط دشمن هجوم بردند و تعدادی از عراقیها را به هلاکت رساندند و تعدادی از آنها نیز شهید شدند. نیروهای جناح دیگر در 70 متری خط مقدم دشمن منتظر اعلام رمز شروع عملیات بودند که در ساعت 5/3 دستور عقبنشینی صادر شد(9).
سرانجام نیروها در این عملیات با 25 نفر شهید و 58 نفر مفقودالاثر و تعدادی مجروح به سنگرهای خود بازگشتند. از بچههای خمینیشهری شرکتکننده در عملیات، شهید محمدرضا محمدی و شهید مصطفی نصر به فیض شهادت نائل آمدند و برادران حاج احمد وطنخواه و سید احمد میرلوحی نیز مجروح شدند.
تپههای مدن
یکی از تجربیات عملیات سهراهی آبادان این بود که رزمندگان خمینیشهری متوجه حضور نیروهای عراقی در تپههای مدن شدند. تپههای مدن عبارت بود از دو عارضه به طول حدود صد متر و ارتفاع چند متر از سطح مناطق مجاور که بهصورت تپههایی در دشت هموار منطقه شمال بهمنشیر مشاهده میشد.
این دو تپه که تقریباً بهصورت عمود بر هم احداث شده بود، یکی از آنها نزدیک ایستگاه7 بود و اشراف کاملی بر روی جبهه ایستگاه7 داشت یکی هم نزدیک جبهه ذوالفقاریه بود و بر این منطقه اشراف کاملی داشت. عراقیها با استفاده از این تپهها علاوه بر اینکه جاده قفاص؛ تنها عقبه زمینی مرتبط با اسکله احداثشده در قفاص را کنترل میکردند، بر شهر آبادان نیز دید داشتند و آنها را زیر آتش دقیق قرار میدادند. به عبارتی این دو تا تپه به منزله دو تا چشم برای عراقیها بود از اینجا به بعد بازپسگیری این دو تپه از دست نیروهای عراقی در دستور کار رزمندگان خمینیشهری قرار گرفت. سردار شهید رضا مؤذنی که فردی باذکاوت و تیزهوش بود با همفکری دوستان و همرزمان، طرح عملیات بازپسگیری تپههای مدن را تهیه و به ستاد جنگ آبادان عرضه میداشت اما، با مخالفت فرماندهان ارتش مواجه شد. فرماندهان ارتش به نگاه کلاسیک به مقوله جنگ، اساساً طرحهایی و پارتیزانی را عملی نمیدانستند و از طرفی با انجام دو عملیات در سهراهی آبادان در 19/9/1359 و توکل در 20/10/1359. ستاد فرماندهی عملیات تمایلی به ریسک کردن نداشت. بارها بچههای خمینیشهری طرح عملیات برای آزادسازی تپهها را آماده کرد. به ستاد جنگ آبادان میبردند ولی این طرحها مورد توجه قرار نمیگرفت.
در این مرحله از جنگ رزمندگان با استقرار در منطقه ذوالفقاریه اشراف اطلاعاتی کاملی نسبت به منطقه پیدا کرده بودند و با تشکیل گروههای گشت و شناسایی و دیدهبانی تمام تحرکات و جابجاییهای دشمن را زیر نظر داشتند و اطلاعات جمعآوری شده را به ستاد جنگ آبادان ارسال میکردند.
فرماندهان نیروهای رزمنده خمینیشهری با اطلاع و اشرافی که به منطقه داشتند و آگاهی که از نقش تپههای مدن در اداره جبهه شمال آبادان برای نیروهای مهاجم عراقی داشتند و ضرباتی که از این ناحیه متوجه جبهه ذوالفقاریه بود، به این نتیجه رسیدند که قادرند با تکیه بر نیروها و امکانات موجود جبهه ذوالفقاریه، حداقل یکی از دو تپه را که مشرف بر این جبهه است، از متجاوزان بازپس بگیرند و درنتیجه عملیاتی را طراحی کردند. قرار شد که دو گروه از نیروها، گروهی به فرماندهی سردار شهید احمدرضا ابراهیمی و گروهی هم به فرماندهی اکبر زراعتکار از دو طرف به تپه جنوبی میدان حمله کنند. هدایت عملیات بهعهده سردار شهید رضا مؤذنی بود.
صبح روز 22/12/1359 دو گروه حرکت کردند و خود را به نزدیکی تپهها رساندند. پانصد متری تپه برآمدگی بهصورت گرده ماهی وجود داشت. وقتی نیروها از این گرده ماهی رد شدند و در دید تیر مستقیم عراقیها قرار گرفته از هر طرف زیر رگبار تیربارها قرار گرفتند. نیروهای عراقی کاملاً بیدار و هوا هم روشن شده و آفتاب طلوع کرده بود. اما نیروها همچنان در زیر رگبار دشمن به پیشروی ادامه میدادند. آنقدر به نیروهای عراقی نزدیک شده بودند که عراقیها را میدیدند و دشمن هم آنها را میدید و به سمت آنها تیراندازی میکرد.
رضا ابراهیمی
در این شرایط سردار شهید رضا ابراهیمی و محمد مجیری مورد اصابت گلوله قرار میگیرند و به شهادت میرسند. از گروه اکبر زراعتکار سه نفر شهید میشوند و آقای زراعتکار هم مجروح میشود. دستور عقبنشینی صادر میشود. باقیمانده نیروها بهسختی خود را تا پشت برجستگی گرده ماهی عقب میکشند. از اینجا به بعد نیروهای کمکی میرسند و مجروحان را به خاکریز خودی منتقل میکنند، شهدا نیز دو شب بعد به پشت جبهه منتقل شدند.
پس از شهادت این عزیزان و انتقال پیکر پاکشان به خمینیشهر تشییع جنازه بسیار باشکوهی در شهر انجام شد که بسیاری از مردم در آن شرکت داشتند. بعد از این تشییع جنازه، شوری در شهر ایجاد شد و نیروهای زیادی از جوانان خمینیشهر برای گذراندن دوره آموزشی و اعزام به پشت به جبهه ثبتنام کردند. این نیروها از اواخر اسفند 59 تا آخر فروردین 1369 در پادگان آموزشی آموزش دیدند و در تاریخ 30/1/1360 با پنج دستگاه مینیبوس عازم جبهههای جنگ شدند.
شهید رضا مؤذنی پس از عمملیات ناموفق حمله به تپهها در اسفندماه دیگر خواب و قرار نداشت. در این فاصله یک مرخصی کوتاهمدت به خمینیشهر آمد. در آن زمان تنها دخترش تازه به دنیا آمده بود و در خانهای استیجاری زندگی میکردند. دختر کوچکش را به دست او میدهند. برای اولین و آخرین بار روی دخترش را میبوسد و میگوید بچه را از من بگیرید که پایبندش نشوم. مبادا زمینگیرم کند(10)
تپههای شهید مؤذنی
شهید مؤذنی به جبهه آبادان باز میگردد. در این زمان یک گردان از تیپ سه از لشگر92 زرهی اهواز که در سوسنگرد در مقابل دشمن جنگیده و تجربه کسب کرده بودند. به فرماندهی جناب سرگرد اسلوبی به منطقه آبادان آمده بودند. شهید مؤذنی در دیدار با این فرمانده موقعیت حساس این تپهها را برای او شرح میدهد. این فرمانده مجرب و بصیر از طرح آزادسازی تپهها استقبال میکند و این طرح بار دیگر در ستاد جنگ آبادان مطرح و به تصویب میرسد.
در طراحی عملیات پیشبینی شده بود که یک گروهان از نیروهای پاسدار و بسیجی مستقر در خط به دو گروه تقسیم میشوند. یک گروه به فرماندهی سردار شهید رضا مؤذنی از سمت راست تپهها از جبهه ذوالفقاریه و یک گروه به فرماندهی سردار مرتضی قربانی از جبهه ایستگاه7 بهعنوان نیروی خطشکن و یک گروهان از رزمندگان ارتش بهعنوان احتیاط وارد عمل شوند و با استفاده از تاریکی شب تپهها را دور بزنند و دشمن را در سنگرهای دفاعی خود منهدم نمایند.
نیروهای عملکننده از بین همه نیروهای مستقر در خط، ازجمله فدائیان اسلام، بچههای نجفآباد، اصفهان، کاشان، یزد و... با دقت انتخاب شدند و آماده اجرای عملیات.
شبی که قرار بود عملیات شود. باد و طوفان عجیبی منطقه را دربرگرفت و گرد و غبار غلیظی بر منطقه حاکم شد. بهطوری که نماز آیات خوانده شد و عملیات یک شب به تأخیر افتاد. در همین شب دو نفر از نیروهای عراقی مستقر در تپهها به سمت جبهه ذوالفقاریه آمده و خود را تسلیم کردند و گزارش و اطلاع کاملی از تعداد نفرات، تجهیزات و نحوه استقرار و آرایش نیروهای عراقی مستقر در تپهها دراختیار فرماندهی عملیات قرار دادند؛ اطلاعاتی که در تسخیر تپهها بسیار مؤثر بود.
عملیات آزادسازی تپههای مدن در ساعات اولیه روز 24/2/1360 شروع شد. در همان لحظات اول تپه جنوبی که سردار شهید رضا مؤذنی مأمور تصرف آن بود، آزاد شد. ساعاتی بعد تپه دوم نیز به تصرف نیروها درآمد. در پی آن عراقیها پاتک کرده و تپهها را بازپس گرفتند. این تپهها چند بار دست به دست شد و نهایتاً به تصرف رزمندگان اسلام درآمد. در این عملیات 20 نفر از رزمندگان خمینیشهری شهید شدند که ازجمله آنها شهید رضا مؤذنی طراح این عملیات و فرمانده یکی از گروهانهای عملکننده بود. به همین مناسبت این تپهها به نام فاتح آنها «تپههای شهید رضا مؤذنی» نامگذاری شد. با آزادسازی تپههای شهید رضا مؤذنی دید و تیر نیروهای عراقی روی جاده قفاص کاهش یافت و تردد از آن میسر گردید.
ارتش عراق که دید و کنترل خود را بر بخشی از منطقه از دست داده بود، حدود خود را در پنج کیلومتری جنوب جاده ماهشهر مورد تهدید میدید. بنابراین در 31/3/1360 منطقهای به وسعت 16 کیلومتر از اراضی شمال آبادان را تخلیه کرد و در یک کیلومتری جاده آبادان-ماهشهر مستقر گردید.(11)
بعد از عقبنشینی دشمن، خاکریز و خط جدیدی در نزدیکی خط عراقیها احداث گردید و نام آن را جبهه ولایت فقیه گذاشتند. فرماندهی این جبهه سردار شهید محمدعلی عسکریفرد بود.
استقرار در جبهه ولایتفقیه با استقرار در جبهه ذوالفقاریه تفاوتهای بسیاری داشت. در این مرحله ما وسایل مهندسی دراختیار داشتیم. بهسرعت خاکریز زدیم و با در اختیار داشتن گونیهای فراوان و الوارهای باقیمانده از سنگرهای نیروهای عراقی توانستیم سنگرهایی محکم بسازیم. بهعلاوه در جنگ تجربیات فراوانی کسب کرده بودیم. رزمندگان خمینیشهری در جبهه ولایتفقیه همچنان باصلابت و با قدرت ماندند و به حفظ و حراست از جزیره آبادان ادامه دادند تا 5/7/1360 و عملیات ثامنالائمه(ع).
در عملیات ثامنالائمه(ع) تمامی منطقه شرق کارون از لوث وجود متجاوزان بعثی آغاز شد و حصر آبادان شکسته شد. در این مدت 11 ماهه از رزمندگان خمینیشهری با تقدیم 55 شهید و دهها نفر مجروح و جانباز وظیفه خود را در پاسداری از اسلام و میهن اسلامی به انجام رساندند و برگ زرینی بر افتخارات خود در تاریخ اسلام و ایران افزودند.
پاورقیها:
1) روزشمار جنگ ایران و عراق، مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ، ص54
2) قبرستان کهنه
3) همان، ص66
4) آبادان در جنگ، مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ، ص 85-83
5) سند شماره 1484، مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ
6) سند شماره 1484، مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ، روزشمار جنگ ایران و عراق، کتاب پنجم، ص82
7) همان، ص125
8) روزشمار جنگ ایران و عراق، ص400
9) آبادان در جنگ، مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ، ص99
10) سند شماره 2890، مرکز اسناد کنگره شهدای خمینیشهر
11)آبادان در جنگ، مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ، ص104
روزنامه فرصت از سال 13 کار خود را آغاز کرد و در حال حاضر خبر های خود را به صورت آنلاین نیز ارائه میکند