باز گشت بوزينه از فضا

ارسال در سایرعناوین

روش هايي كه نگارنده كتاب كليله و دمنه براي فهم زبان حيوانات بكار برد بسيار ساده و ابتدائي بود و عبارت بود از:

فال گوش ايستادن و كار گذاشتن ني هاي بلند كه يك سر آن به لانه حيوانات و سر ديگر به كلبه نويسنده ختم مي شد، استخدام جاسوسان و خبر چينان كه در گوشه و كنار جنگل پنهان و به حرف هاي حيوانات گوش مي دادند و نيز استخدام افراد لب خوان و زاده جنگل كه مي توانستند از روي حركات پرندگان منظور آنها را بفهمند.

از روش هاي ديگر مورد استفاده پهن كردن دام براي حيوانات و به دام انداختن برخي از آنها بخصوص كساني كه ساده لوح بودند و سپس بكار گيري روش هايي كه آنها را سر عقل مي آورد و لب به سخن گشوده و اسرار زندگي خود و ديگران را فاش مي نمودند.

القصه روزي از روزها كه نويسنده مشغول نگارش داستان زندگي بوزينگان بود، اتفاق عجيبي افتاد و آن اينكه جسم دوّار و نوراني به بالاي درخت انبوه که محل زندگي آنها بود نزديك شد و يكي از بوزينگان را با خود برد.

كاتب متعجب و حيران صحنه بديد و مبهوت بماند و لحظاتي بعد با خود گفت از بس با اين جك و جانورها همدم شده ام وهم و خيالات مرا فرا گرفته، بهتر است كمي قدم بزنم و يك ماهي از بركه بگيرم و كباب كنم تا حالم سرجايش بيايد، مبادا از اين اتفاق با كسي صحبت كنم و يا آنرا كتاب كنم كه بيم كتابي شدن مي رود و اگر دشمنان و حسودان چنين مطلبي را بخوانند مرا جني خطاب كرده و آنگاه كتابم مجوز نخواهد گرفت و از دربار سلطان اخراج خواهم شد، ‌لذا از اين ماجرا نه خطي نوشت و نه دمي با كس برآورد و كاتب به كار خود ادامه داد و كليله و دمنه نگارش و به دربار تقديم و نويسنده پاداش خود بگرفت سالها بعد كساني از جمله ايرانيان رنج سفر بخود هموار و به هندوستان رفتند و آنرا به فارسي ترجمه و البته شاخ و برگي هم به آن افزودند.

اما چندی پیش بيش اتفاق جالبي افتاد و آن اينكه خبرنگاران زیرک و تیزبین و دوستان آنها يعني فرصت طلبان خبرنگار متوجه شيئي نوراني و دوار كه همان بشقاب پرنده باشد در آسمان همان منطقه كه زمان نگارش كليله و دمنه جنگل بود و امروز  برج هاي سر به فلك كشيده آنجا ساخته شده است گرديدند.

خبرنگاران آن شيئ را رصد كردند و البسه خبرنگاري برداشته و خود را به محل رسانيدند و مشاهده نمودند كه موجودي بر فراز يكي از اين برج ها از سفينه پياده شد و سفينه محل را ترك كرد، پس خود را به آن موجود رسانيدند، با كمال تعجب بوزينه اي را ديدند او را احاطه و سؤال پيچ كردند و بوزينه چنين گفت: چند روز پيش برفراز درختي مشغول امور جاريه بوديم كه سفينه به ما نزديك شد و مرا ربود و به كره خود برد و پس از چند روز وارسي و امتحانات مرا به اين مكان بازگردانيد اگر مي توانيد جنگل را به من نشان بدهيد، آنجا كاتبي بي كار هم مشغول كتابت می باشد، شايد تاكنون داستان مرا كتابت كرده و اكنون موضوع كتابي شده باشد و شما ماجرا را بدانيد.

خبرنگاران اظهار بي اطلاعي كرده و چيزي از حرفهاي بوزينه سر در نياوردند اما بوزينه كه به سرعت در حال پير شدن بود نشانه هايي داد كه وقتي ساعتي بعد مرد از روي گفته ها و نشانه های خبرنگاران متوجه شدند اين بوزينه در زمان كتابت كليله و دمنه از جنگل ربوده شده و به فضا برده شده و خبر آن جايي درز نكرده است.

بدين ترتيب خبري كه انعكاس نيافته بود بعد از هزاران سال فاش گرديد و يكبار ديگر معلوم شد كه هيچ چيز در اين جهان از ديد مردم پنهان نمي ماند و بالاخره روزي لو خواهد رفت.