سرهنگ فقط عنوانش ثابت ماند

ارسال در سایرعناوین

 

parseگاهي پرسه زدن توي كتابهاي  كتابخونه بدكي نيست، هر كدوم از اونا را كه از قفسه بيرون مياري خاطرات برات زنده مي شه، كجا خريدي، يا كي خريدي، تو چه شرايطي بودكه اونا معرفي كرد، خوندي يا نخوندي و غيره.

 

چند روز پيش داشتم توقفسه كتابهاي خونه پرسه مي زدم كه يه كتاب را بيرون كشيدم ببينم چه كتابيه، جالب بود اسم كتاب: كنفرانس پاريس، سرهنگ معمر قذافي. اولش گفتم اين كتاب آشنا نيست، چند ورق كه زدم متوجه شدم از كتابهاي دوران انقلابه كه تو نمايشگاه هاي كتاب اول دوره عرضه مي شد و دست به دست بين  بچه ها مي گشت،  آخه سرهنگ اون روز را به عنوان يه فرد انقلابي  كه حتي با تفكر اسلامي مي خواد حكومت بكنه مطرح بود وحداقل برخي فكر مي كردن مي شه الگو باشه. شايد جوانتر ها با ورشون نياد كه سرهنگ بعنوان يه انقلابي و طرفدار مردم روي كار اومد و با استكبار و استثمار و ديكتاتوري مخالف بود.  اصلاً مطالب اين كتاب مربوط مي شه به كنفرانس كه در سال 1379 در پاريس با حضور سرهنگ بعنوان رئيس شوراي رهبري انقلاب ليبي و جمع بسياري از رجال سياسي و نويسندگان و فلاسفه و اساتيد دانشگاه ها و ديگر بزرگان فرهنگي اروپا به ابتكار روزنامه معروف «لوموند » با همكاري « تايم» آمريكا و چند روزنامه ديگه برگزار شده بود.

اگه سخنان معمر رادر اين كنفرانس در مورد مسائل مختلف ومباحث زيربنايي بخونيد شك نمي كنيد كه سرهنگ يه فيلسوف و روشن فكر طرفدار مردم و اسلام انقلابي و جهان شمول هست.

سرهنگ مي گه : انقلاب اونا يك دگرگوني ارتش محض نبود بلكه انقلابي بود با سخناني تازه در زمينه  اجتماعي و سياسي كه مي خواستيم با آنها مجموعه ارزشهاي جديد براي اجتماعي جديد بوجود آوريم ... و يا باز مي فرمايند:  بنابر اين ما مجموعه اي از ارزشهاي انساني در دست داشتيم كه محققاً اين اراده خداوند بود كه مردم جامعه را در مسير آن بحركت درآورده.

بهر حال تنها چيزي كه در حرفاي سرهنگ نمي خوني حرف از ديكتاتوري و خودكامگي و به حساب نياوردن مردم اما معلوم نيست چه اتفاقي مي افته كه چنين فردي با چنين ايده هايي به يه ديكتاتور تمام عيار و سمج تبديل ميشه كه نه تنها مردم خود را فراموش مي كنه در بسياري موارد با اتخاذ مواضع ضد و نقيض حتي هم كاسه استكبار هم مي شه و آب به آسياب حكومت هاي ضد مردمي مي ريزه.

قدرت، پول، مقام، نبودن قوانين و مقررات درست، دخالت هاي پيچيده قدرتهاي بزرگ براي ساختن ديكتاتوري تا بتونند غارت كنند، نبود ابزارهاي نظارتهاي مردمي مثل مجلس مستقل، مطبوعات و انتخابات  و احزاب  و يا عوامل ديگر، بهر حال اين حرفا ظاهراً سياسيه و ربطي به يه سايت و نشريه فرهنگي اجتماعي نداره، اما خوب كه دقيق شي مي بيني مسئله ابعاد فرهنگي اجتماعي هم داره. چرا در بعضي كشورها پدر خانواده، مدير، رئيس و هر كي بتونه ديكتاتور مي شه و در برخي جوامع ديكتاتوري مجال رشد پيدا نمي كنه، اينكه ديگه يه بحث فرهنگي و اجتماعي و جامعه شناسيه .

اما جالبه كه معمر قذافي به يه چيز پايدار موند و اون درجه سرهنگي بود، حالا چرا درجات خود را بالا نبرد و تبديل به عناوين بالاتر نكرد نمي دونم .

پس بايد گفت سرهنگ فقط عنوانش ثابت موند، اما افكار و آرمانهاش صد و هشتاد درجه چرخش داشت و اونا تبديل به يه ديكتاتور ضد مردمي و خونريز و سفاك كرد اونم نزديك چهل سال .