نگاهی متفاوت به نه دی و پیش از آن

ارسال در سایرعناوین

sarmaghaleاولين سئوالي كه در پي هر نوشتار با موضوع تحليل زمان گذشته به ذهن ميرسد آنست كه هدف از پرداختن به گذشته چيست و چه اثري بر آن مترتب است؟ به بيان واضحتر، حادثهاي رخ داده و به تاريخ پيوسته است. اينك دليل واكاوي آن چيست؟ بر این اساس است که باید پرسید فایده و سودمندی تاریخ چیست و برای چه باید ما آن را بخوانیم و در موردش تدبر و اندیشه نماییم؟

مورخان و تاریخدانان برای تاریخ فوایدی چند ذکر نمودهاند. ابن خلدون میگوید: بدان که فن تاریخ را روشی است که هرکسي بدان دست نیابد، و آن را سودهای فراوان و هدفی شریف است، چه؛ این فن ما را به سرگذشتها و خویهای ملتها و سیرتهای پیامبران و دولتها و سیاستهای پادشاهان گذشته آگاه می کند. (مقدمه ابن خلدون، ج1، ترجمه محمد پروین گنابادی، ص12)
ابوالحسن بیهقی می گوید: تواریخ خزاین اسرار امور است... لاجرم هرکه در تاریخ تأمل کند بهنگام هر واقعه که او را پیش آید، نتیجه عقل جمله عقلای عالم  به وی رسیده باشد و دست غوغا و لشکر وقایع و حوادث از تاراج ذخایر فکرت او بسته باشد. (علم تاریخ در اسلام، صادق آیینه وند، ص19)
اميرمؤمنان علي (ع) در پيام نخستين روز خلافت خويش در اين باره چنين فرمود: «آن كس كه با ديده عبرت به سرنوشت گذشتگان بنگرد، پرهيزگار مى‏شود و هرگز در پى بدى و ناسازگارى نمى‏رود.» (نهج‏البلاغه، ترجمه محسن فارسى، ص24)
از اين منظر، بازخواني وقايعي كه امروز گرد زمان بر آنها نشسته است بسي مهم و حياتي است و در اين نوشتار و ويژهنامه، درصدد واكاوي بخشي از اين تاريخ هستيم كه البته چندان هم دور نيست.
اين واكاوي و تعمق، مي تواند چراغ راه ما باشد براي راه طولاني و بعيدي كه در پيش داريم. بيترديد وقايعي كه سال گذشته گذشت، مي تواند بار ديگر و در لباسي متفاوت رخ نمايد و باز هم جامعه را دچار تنش كند. بررسي گذشته، و يافتن دلايل و زيربناهاي رخدادها، يقيناً به تقويت نقاط قوت و ترميم نقاط ضعف و اصلاح ديدگاههاي ما ميا نجامد و اين خود راهنماي راه خواهد بود.
سال گذشته و در همين ايام، مردم سرانجام بر ماهها كشمكش پيرامون انتخابات رياست جمهوري مهر پايان زدند و با راهپيمايي گسترده در 9 دي، به واقع آتش را خاموش كردند.
اما كمي به عقب بازگرديم.
آتش از كجا روشن شده بود و چرا؟
آيا وقايعي كه در اطراف انتخابات رياست جمهوري رخ داد بطور دفعي و بر اساس اتفاقات آن ايام شكل گرفت يا ريشه هاي ديگري داشت؟
به نظر مي رسد انتساب آن رخدادها به حوادث محدود چند روز قبل و بعد از انتخابات، ساده انگاري است و بايد ريشه ها را در جاهاي ديگري جست؛ ريشه هايي كه در طول سالها آبياري شده و به ظاهر تنومند گرديده بودند.
از وقايع سال گذشته به فتنه تعبير گرديد. در منطق ديني ما، فتنه به معناي فريب، دروغ، بلا و امتحان، مصيبت و نفاق آمده و همه اين معاني، از بروز يك دگرگوني در ميان جامعه حكايت مي كند.
آن وقايع در نگاه اول اگر چه امري سياسي تلقي شد اما ريشه هاي فرهنگي و اجتماعي فراواني داشت و حاصل يك بسترسازي طولاني چندين ساله بود كه در مقطعي خاص، با جلوهاي خاص رخ عيان كرد. و اين همان است كه در ادبيات جديد سياسي اجتماعي جهان از آن به عنوان جنگ نرم ياد ميكنند.
جنگ نرم، دستكاري در اعتقادات و مباني انديشهاي بصورتي كاملاً غيرمحسوس و ناملموس و در طول مدت زمان طولاني است بگونهاي كه به تغيير ارزشها و نگرشهاي فرد و جامعه بينجامد. حاصل چنين تغيير و تحولي، تغيير انديشه ها و آرمانها، روشهاي زندگي، خواستها و آرزوها و بايدها و نبايدهاي فرد است.
در مورد وقايع سال گذشته، نميتوان از برخي اشتباهات فردي و سيستمي درون نظام كه به تشديد غائله انجاميد صرفنظر كرد اما اين اشتباهات، دلايل اساسي و ايدئولوژيك براي شورش عليه نظام سياسي نبودند.
اين شورش كه در بخشي از جامعه – در مقطعي چند ماهه – رخ داد و البته برخي خواص را هم به پرتگاه كشاند، از ذهنيتهاي غلطي نشأت مي گرفت كه ريشههاي عميقي داشت. اين ذهنيتهاي غلط البته در قالب برخي حركات و شعارها خودنمايي هم كرد تا به مثابه بيرقي، در مقابل اين عده در اهتزاز باشد. شعارهايي مانند نه غزه نه لبنان، توپ تانك بسيجي و ... در كنار اغتشاشگري و حمله به مراكز حكومتي و از همه مهمتر، وقايع عاشورا تركيبي به دست مي داد از كساني كه جور ديگري مي انديشيدند، آرمانها و آرزوهاي متفاوتي داشتند و اساساً نقشه راه و طرح زندگيشان با مدل و قرائت حكومت جمهوري اسلامي فاصله بسيار داشت.
افق نگاه و زندگي مطلوب براي آنها – و افراد ديگري كه اگر چه در اغتشاشات شركت نكردند اما همانگونه مي ا نديشند – متفاوت بود از آنچه جمهوري اسلامي ميگفت و ميگويد و انتخابات بهانهاي بود براي ابراز اين تفاوت نگاه.
ريشه اين تفاوت نگاه به زندگي را اگر يافتيم ريشه وقايع سال گذشته را نيز خواهيم دانست و اين بنيان، جايي است حوالي غرب مدرن!
بعد از رنسانس و انقلاب صنعتي بود كه جهان غرب، نگاهش را به عالَم افقي كرد و خلقت را به طبيعت مبدل ساخت و به بهانه مبارزه با حاكميت تاريك كليسا، از چشم دوختن به آسمان و دل بستن به هر آنچه از آن سو مي آيد منصرف شد. از اين زمان بود كه غرب، مست از پيشرفتهاي خيره كنندهاش ارتباط خود را با ملكوت بريد و همه زندگي را در همين حوالي ديد. كم كم اين نوع نگاه، به ديگر ممالك هم سرايت كرد و دردي مزمن پديد آورد كه بزرگان، آن را غربزدگي خواندند. سرعت سرايت اين نگاه در ايران چنان بالا بود كه انديشمندان را به فرياد واداشت. مرحوم جلال آل احمد در کتاب غربزدگی ذیل بخش مستقلی که تحت عنوان [طرح یک بیماری] آورده، راجع به هجوم فرهنگی غرب به شرق اسلامی و تسلیم بیقید و شرط شرقیان در برابر آن چنین می نویسد: غربزدگی می گویم همچون وبازدگی واگر به مذاق خوشآیند نیست، بگوییم همچون گرمازدگی یا سرمازدگی. اما نه! دستکم چیزی است در حدود سنزدگی. دیدهاید که گندم را چطور میپوساند؟ از درون پوسته سالم برجاست اما فقط پوست است، عین همان پوستی که از پروانه بر درختی مانده. بر هر صورت، سخن از یک بیماری است، عارضه ای از بیرون آمده و در محیطی آماده برای بیماری رشد کرده. مشخصات این درد را بجوییم و علت یا علت هایش را، واگر دست داد راه علاجش را، و ... (غربزدگی، انتشارات رواق (تهران)، 1356).
و انقلاب اسلامي در حقيقت به ميدان آمد براي نفي اين نگاه افقي به عالم و بازگرداندن نگاه عمودي به آفرينش. انقلاب تردید علنی بود در مبانی نظری غرب مدرن و نفی عملی آنچه در خانهها و کف خیابان‌های بروکسل و تهران و پاریس مي گذشت.
در طول سالهاي بعد از انقلاب، آن نگاه افقي در لايههايي از جامعه تداوم يافت و مسائل كشور و جنگ و ناامنيها و دلمشغوليها و ... مجالي به دست نداد براي اصلاح اين نگاه، و البته سياستهاي فرهنگي و اجتماعي بخصوص در سالهاي بعد از جنگ نيز، در واقع تقويت اين نوع تلقي بود.
رهبر فرزانه انقلاب در همان سالهاي بعد از جنگ، از اين شرايط ابراز نگراني كرده و از شبيخون فرهنگي سخن گفتند. شبيخوني كه هدف اساسياش باورها و اعتقادات مردم بود.
در سالهاي بعد از جنگ، و با حاكميت نگاه تكنوكرات فرهنگي و اجتماعي بر بخشي از جامعه، مباني فرهنگي و اعتقادي همچون ايثار و ساده زيستي و جنگ فقر و غنا و ... جاي خود را به تجمل طلبي و مصرف و رفاه و آسودگي تن داد. و اينچنين بود كه جامعه از آرمانهاي انقلاب اسلامي فاصله مي گرفت.
در سالهاي گذشته، اين اميد پديد آمد كه شعارهاي اصيل انقلاب بار ديگر زنده شود و نگاه عمودي غلبه يابد و حداقل آنست كه زمينه براي اين امر فراهم گرديد.
وقايع بعد از انتخابات – از آنجا كه رنگ براندازي گرفت و از حالت يك اعتراض ساده خارج شد – نمادي بود از نگاه افقي به زندگي در بخشي از جامعه و تلاش براي بقاي حاكميت آن و بي ترديد در اين مسير، عاشورا و غير آن براي آنها تفاوتي نمي كرد.
بخشي از آن جمعيت، اكنون هستند اگر چه خاموشاند و اين خاموشي نبايد ما را به غلط بيندازد. ريشه هاي اعتقادي، فرهنگي و اجتماعي فتنه، عمري به درازاي دويست سال دارند و بايد دانست كه اصلاح آن به صبر و بصيرت و كار متراكم فرهنگي نيازمند است.