شروط مستکبر برای سخن گفتن

ارسال در سایرعناوین

nishkhandحکایاتی از اسرار الکبر فی حالات المستکبر(3)

 

شروط مستکبر برای سخن گفتن

روزی رئیس ما (المستکبر) به مجلسی حاضر بود، مردمان از او استدعای سخن کردند، اول تعارف ها نمود و اجابت نکرد ، مردمان اصرار کردند و اشتیاق نشان دادند ، پس چون  آن حال ها بدید، شرط ها کرد، که چه کس در مجلس باشد و چه کس نباشد، به ناچار شرط او به جای آوردند.

او پای پیش نهاد و رو در روی مردمان به کرسی نشست و سخن آغازید، اول اینکه ما قصد سخن نداشتیم و سخت به کار مردم مشغولیم ناچار شدیم و دعوت اجابت کردیم تا سخن گوییم، دوم اینکه ما چه هستیم و چه هنرها داریم و سوم اینکه ما چه کرده ایم و چه خواهیم کرد، که چون سخن به اینجا رسید، دل آزرده ای از میان جمع بر پا خاست که: اینها که تو می گویی مشتی ادعاست که به هم بافته ای و چون تنها به قاضی رفته ای خویشتن بر حق یافته ای، چون کار به اینجا رسید، المستکبر رئیس ما از کرسی فرو نشست و چهره برافروخت و به اطرافیان تندی کرد و فی الوقت مجلس به مجلسیان وانهاد، باشد که گستاخی آن مرد سنتی نشود تا اینکه رشته های او را دیگر کس جرأت پنبه کردن نیابد.