روباه و کلاغ
آورده اند که پارکی است اندر شهر که داعیه مهتری و سروری و پیش کسوتی و فراخی بر دیگر پارک های دیار خود دارد و در آن درختان سر به آسمان سوده و ستاره چینان چتر خود وانموده و مژه های زرین خورشید را شکار می کنند.
باری روزها هر خسته از قیل و قال شهر و تنگی خانه و دل و زیادت اصحاب را درختان موصوف بی منت سایه گستر شده و مسافران رهگذر را امکان سفره گستردن داده و زوج های دلداده معطل مانده اندر وام ازدواج و جهیزیه و ایضاً مسکن را خلوتگاه سر درگریبان بردن و همی از دلواپسی ها گفتن و راه به جایی نبردن گشته است.
نیز بازنشستگان را سنگ صبور و میدانگاهی برای نقل خاطرات که بسی رنج بردیم در این اداره و آن اداره و این کارخانه و آن کارخانه سالی سی، تا بدین طرفند هم از غر و لند عیالان مصون مانند و هم وقت بگذرد و ظهر شود و به خانه باز گردند.
در این پارک عصر هنگام آنگاه که تیغ های خورشید قصد به نیام رفتن دارند خانمهای محترمه به همراه فرزندان و گاه همسر اندک اندک با بارو بنه از راه می رسند تا پای درختی حریمی گزینند و به دور از آنفلوآنزای موتوری و ترقه دری و قال و قیل شهریان با قصد آرامش همچنین دیدار اقوام و دوستان و دریافت اخبار آنلاینی از سایت های وابسته و تبادل اطلاعات آشپزی و بازاری و غیره ساعاتی به سر برند که صد البته فایده جانبی آن مدیریت یارانه های نقدی یعنی صرفه جویی در مصرف آب و برق و گاز منزل می باشد. اما در این پارک مذکور دلداده بازنشسته و مسافر و شهروند مهاجر و بومی و پیر و جوان در غلظت امنیت و حسن همجواری با رعایت آداب و جبل شهروندی می آرامند گاه از شدت لطافت هوا و طراوت فضا و عطرهای آکنده در محیط و بشاشت ناشی از صحبت یاران و اقوام و دوستان کار به لمیدن هم کشیده و حال خوش دست می دهد.
گفته اند که این پارک پیروزمند منحصر به انسان ها نبوده و به لطف درختان و بوته های در هم تنیده و توجه ویژه شهرداری در نور پردازی هدفمند و ایجاد زوایا و حواشی و مناطق ویژه تاریک، حیوانات موذی و غیر موذی از چرندگان و پرندگان و خزندگان چون سمور و روباه و سگ و شغال و زاغ و گنجشک و فاخته هم در کمال آرامش در کنار هم میزیند به گونه ای که به لطف این امنیت و آرامش با استفاده از وسایل ورزشی نصب شده در گوشه و کنار پارک به ورزش مشغول بوده و و ورزش «پرورش اندام شکاری» رونق وافری یافته است و کلاغ نوک و گربه پنجه و روباه فکر حیله گر و دیگر حیوانات به فراخور اندام شکاری تقویت و پرورش می دهند.
کثرت آدمیان وموجودات در این پارک سبب وفور روایتی از این نزهتگاه و باغ ملی و پارک شده است که یکی را حکایت همی کنیم:
روباه به حیوان حیله گر معروف است و داستان هایی از حیله های آن ساخته شده است از جمله آن ها: داستان روباهی است که برای ربودن طعمه از زاغ از او تعریف و تمجید کرد و روباه داستان ما هم خواست آن حیله را در مقابل زاغی که تکه ای پیتزا بر منقار داشت و بر سر شاخه ای بالای لانه خود نشسته بود به کار برد. اما غافل از این که زاغ نیز آن داستان را خوانده و حتی کارتن آن را در کودکی دیده بود وقتی روباره زبان به تعریف از او گشود و گفت عجب بالهای قشنگی که بال توپولوف هم به پای آن نمی رسد. عجب پرهائی که با آشیانه و هیکلت سِت شده است، عجب خانه کلاس بالائی که حتی سقف آن هم اوپن است و عجب صدای روح انگیز که رو دست صداهای خواننده های آن طرف آب را می آورد، یک دهان برایم بخوان. زاغ آن تکه پیتزا را از منقار به زیر پنجه ها نهاد و محکم نگه داشت و گفت: آقا روباه آن روزها که تو ما را گول می زدی دو کلاس هم سواد نداشتیم حالا دیگر ما هم مثل انسان ها همه جا دانشگاه بازکردیم در هر قلمستانی یک دانشگاه هست و همه کلاغ ها لیسانسه هستند فرق ما با آدم ها آن است که هر چه را می خوانیم فراموش نمی کنیم و برای زندگی کردن است و موجوداتی محتاط و دور اندیش هستیم اما خیلی از آدم ها بیشتر آن چه را می خوانند فقط برای امتحان است و چند روز بعد فراموش می کنند، حالا تا همه کلاغ ها را خبر نکرده ام دمت را رو کولت بگذار برو دنبال کارت.