مطهري، انديشهاي در انزوا
اشاره: پس از تعطيلات نوروزي كه براي عرض تبريك سال نو خدمت آيتالله حاج شيخ ابراهيم اميني رسيدم، صحبت از استاد مطهري بميان آمد و ايشان به برخي از خاطرات خود از استاد شهيد اشاره كردند كه جالب و شنيدني بود. لذا پيشنهاد كردم كه در مصاحبهاي به تفصيل در اين باره صحبت كنند، با لطف معظم له، اين مصاحبه در دو جلسه و مجموعاٌ حدود سه ساعت انجام گرفت. اين جانب با اين كه تقريباٌ همه مطالب و مصاحبههاي مربوط به شهيد مطهري را خوانده ام، ولي در اين مصاحبه، نكات تازه و بديعي يافتم. در اين گفت وگو كسي درباره استاد سخن ميگويد كه از اوائل دوران طلبگي، از نزديك با استاد مأنوس بوده و علاوه بر همدرسي، سابقه هم حجرهاي و هم نشيني در جلسات با ايشان داشته است. در اين مصاحبه، براي من كاملاٌ ملموس و محسوس بود كه آيتالله اميني، كاملاٌ تحت تأثير شهيد مطهري قرار دارد و بعد از گذشت دهها سال وقتي از حالات معنوي استاد و شخصيت علمي وي بخصوص از حرّيت فكري و اعتدال او سخن ميگويد، كاملاٌ مجذوب اوست و همين جاذبه به "قرابت فكري" بين ايشان و استاد مطهري منتهي شده است.
اگرچه بخشي از مطالب آيتالله اميني درباره استاد، مباحثي است كه استاد سالها بعد در كتابهاي خود و از جمله در مقاله معروف "مشكل اساسي در سازمان روحانيت" آورده است، ولي اين بخش هم از اين جهت امتياز دارد كه آيتالله اميني همين مباحث را به شكل شفاهي از مطهري دريافت كرده و اينك گزارش ميكند كه استاد در جلسات دوستانهاي در قم داشت - و يكي از اعضاي آن آقاي اميني بوده است- اين مطالب را مطرح ميكرد. آيتالله اميني يادداشتهايي از آن جلسات كه در حدود سال 1330 تشكيل ميشده، در اختيار دارد، و علاوه بر تشريح انديشههاي اصلاحي استاد در آن دوره، به بازخورد آنها در حوزه و در ميان طلاب و علماء، اشاره ميكند.
در لابلاي اين گفت گو، به مناسبت از مسائل مرتبط با استاد مطهري هم سخن بميان آمده مثلاٌ مرحوم آقا ميرزا علي آقاي شيرازي كه استاد ارادت فراواني نسبت به وي داشته، معرفي شده است.
از مطالب خواندني اين مصاحبه مستطرفات آن است مثل درخواست جامعه مدرسين از امام خميني براي موافقت با استفاده حوزه از بودجه دولتي و پاسخ امام خميني، و يا صحنهاي كه آيتالله اميني هنوز تحت تأثير آن قرار دارد و در جلو چشم او مجسّم است كه آيتالله العظمي گلپايگاني، اشك در ديدگانش حلقه ميزند و بغض گلويش را ميفشارد و به ايشان ميگويد: نگذاريد استقلال حوزه از دست برود!
البته در قسمتي از مصاحبه، فراتر از بررسي شخصيت استاد مطهري، به طرح سؤالاتي پرداخته شد كه استاد مطهري را از نيم قرن قبل به عصر حاضر و به فضاي كنوني ميآورد، مثل اين كه اگر مطهري با آن انديشههاي بلند و عميق در جامعه امروز، - كه از تنگ نظريها و سطحي نگريها و كوتاه بينيها رنج ميبرد - حضور داشت، چه اتفاقي ميافتد و با او چه ميكردند؟ پاسخهاي آيتالله اميني در اين بخش، هر چند كوتاه و احتياط آميز است، ولي اشارات گويايي در بر دارد كه براي اهل دقت، راهگشا است.
به هر حال از حضرت آيتالله اميني كه با وجود تمايل به سكوت، به درخواست مصاحبه پاسخ مثبت دادند سپاسگزاريم و بخصوص از اين كه ان قلتهاي طلبگي را با متانت تحمّل نمودند و با صراحت بخشي از تاريخ نيم قرن اخير حوزه را براي نسل امروز حوزه تبيين نمودند، تشكر مضاعف داريم.
محمد سروش محلاتي
* تشكر ميكنيم از اين كه لطف كرده و اجازه فرموديد خدمت شما برسيم و سؤالات خودمان را راجع به شهيد مطهري مطرح كنيم. اميدوار هستيم حضرتعالي همانطور كه شيوه و رويه حضرتعالي است، با حوصله پرسشهاي ما را بشنويد و فرمايشات خودتان را بيان بفرماييد. اجازه بفرماييد اگر در ضمن بيانات شما نكتهاي به نظرمان رسيد، عرض كنيم. 32 سال از شهادت مرحوم استاد مطهري ميگذرد و طي اين سالها در مورد شخصيت ايشان صحبتهاي مختلفي صورت گرفته، اما خدمت حضرتعالي رسيديم تا به خصوص در مورد يك جهت، بيشتر از بيانات شما استفاده بكنيم و آن جنبه حوزوي استاد است كه امروز براي طلاب، حوزويان و نسل جوان ما بسيار قابل استفاده است. لذا مخاطب فرمايشات شما به خصوص نسل جوان حوزهاند كه نياز دارند اين تجربيات به آنها منتقل شود. خوب است كه از سابقه آشنايي خودتان با مرحوم شهيد مطهري بفرماييد.
حلقه درس امام، آغاز آشنائي:
آيتالله اميني: بسمالله الرحمن الرحيم با عرض تشكر از اظهار لطف شما كه درباره شهيد مطهري به من مراجعه فرموديد. سابقه آشنايي ما با شهيد مطهري تقريباً از سال 1328 ميباشد. البته ما يك مرتبه در اول عيد سال 1321، زماني كه متفقين ايران را اشغال كرده بودند به قم آمديم و پس از مدت 3 ماه - تابستان- به اصفهان برگشتيم. قرار بود دو باره به قم برگرديم ولي چون آن زمان مشكل ارزاق عمومي وجود داشت و همه مردم، مخصوصاً طلبهها در مضيقه بودند، بعضي از آقايان علماي اصفهان و نجف آباد صلاح دانستند كه اصفهان بمانيم تا نزديك نجف آباد باشد. از اين جهت، 6 سال يعني تا سال 1326 در اصفهان مانديم. و اواخر سال 26 دوباره به قم آمديم. چون اكثر دروس سطح را در اصفهان خوانده بودم، تتمه آن را در قم خواندم. جلد اول سطح كفايه را پيش آيتالله نجفي و جلد دوم آن را پيش آيتالله گلپايگاني خواندم. اين دوره 2 سال طول كشيد و پس از آن، در سال 1328 در درس خارج اصول امام شركت كردم كه در مدرسه فيضيه در حجره يكي از فضلاي نجف آبادي و نزديك حجره شهيد مطهري بر گزار ميشد. شاگردهاي آن زمان امام در حدود 10 نفر بودند كه اكثرشان هم نجف آبادي بودند. در اين درس آقايان منتظري، مطهري، آقا سيد جواد حسني، آقا شيخ اسدالله نوراللهي نجفآبادي، حاج آقا جواد حسني، آقا شيخ عباس ايزدي، آقاي رفيعي، آقا سيد عباس قزويني (ابوترابي)، آقاي خندق آبادي، آقا شيخ جعفر سبحاني و چند نفر ديگر، شركت ميكردند. تقريباً اول آشنايي ما با آقاي مطهري در اين درس بود. البته در همان سالها استاد مطهري سفر تبليغي هم به نجف آباد داشتند كه زمينه انس با ايشان را فراهم كرد. بعداً، به اعتبار اين كه ايشان با آقاي منتظري هم مباحثه بودند و رفت وآمد زيادي داشتند و ما هم با آقاي منتظري همشهري بوديم، طبعاً با ايشان بيشتر ارتباط پيدا كرديم و بيشتر مأنوس شديم. ضمن اين كه در آن زمان، برخي از فضلاء حوزه كه اهل فكر بودند، و اگرچه آن زمان به عنوان روشنفكر معرفي نميشدند ولي واقعاً روشنفكر و هم فكر بودند؛ گاهي به مناسبتهاي مختلف در منزل افراد يا در حجرات، جلساتي ترتيب ميدادند و ما هم شركت ميكرديم. اين جلسات نيز باعث آشنايي بيشتر ما با آقاي مطهري شد.
* چه كساني در آن جلسات شركت ميكردند؟ همان گروه، شاگردان امام بودند يا كساني ديگر هم شركت ميكردند؟
آيتالله اميني: اين جلسه اعم بود. بعضي از آنها شاگردان امام بودند بعضي هم نبودند. در اين جلسه، بحث فقهي كمتر مطرح ميشد، بيشتر بحث اجتماعي و سياسي مسائل حوزوي بود. بعد در درس علامه هم كه شبهاي پنج شنبه و جمعه برگزار ميشد، آقاي مطهري معمولاً شركت ميكردند و از اعضاي برجسته آن جلسه بودند و چون آن هم يك جلسه خصوصي بود، بيشتر ارتباط پيدا ميكرديم. در درس آيتالله بروجردي هم شركت ميكرديم اما درس آقاي بروجردي چون درس عمومي و جمعيتش هم زياد بود، كمتر افراد از جهت هم درسي، مأنوس ميشدند. در آن دوره ارتباط ما با آقاي مطهري به جايي رسيد كه گاهي عصرها با ايشان ميرفتيم بيرون شهر براي قدم زدن. يكي از خاطراتم در همان قدمزدنها اين است كه يك دفعه كه با ايشان در انتهاي صفائيه كه آن زمان باغ بود، از پل بالا ميرفتيم، آقاي مطهري به من گفت: من عقيدهام اين است كه ما بايد از حاج آقا روحالله ـامام خمينيـ كاملاً دفاع و ترويج كنيم، براي اين كه من آينده خوبي براي ايشان ميبينم، گرچه مخالفتها هست ولي آينده خوبي براي ايشان ميبينم، بعد اين جمله را هم اضافه كرد كه: "ما بايد از ايشان حمايت كنيم اما براي خدا، نه به منظور طمعهاي دنيوي، چون همانهايي كه اول آقاي بروجردي را آوردند قم، همانها، اول طرد شدند، لذا كار بايد براي خدا باشد."
* منظور ايشان از مخالفتها با امام، چه مخالفتهايي بود؟
آيتالله اميني: چون ايشان درس فلسفه ميگفت و معروف به فلسفه بود و يك مقداري هم عرفان. البته نشنيدم كه امام عرفان تدريس كرده باشد، ولي درس عرفان خوانده بود و به آن علاقه داشت. ولي فلسفه تدريس ميكرد و آقايان منتظري و مطهري و بعضي افراد ديگر مثل پسر آيتالله صدر (آقارضا صدر) و همينطور پسر آيتالله حاج شيخ عبد الكريم حائري(آقا مهدي حائري) پيش ايشان فلسفه ميخواندند. البته من درس فلسفه امام شركت نميكردم ولي آنها مفصل خوانده بودند، تقريباً چهار، پنج سال منظومه را خوانده بودند و بعداً هم مقدار زيادي از اسفار را مباحثه ميكردند. به هر حال ايشان به عنوان اين كه درس فلسفه ميگفت، از نظر مخالفان فلسفه و به اصطلاح مقدسها متهم به انحراف فكري بود. در آن وقت فلسفه سابقه خيلي خوبي در حوزه نداشت و از آن بد ميگفتند.
* به خاطرتان هست در آن جلسات كه با دوستان وهمفكرانتان داشتيد، چه موضوعاتي مطرح ميشد؟
آيتالله اميني: جلسات مختلفي داشتيم، برخي جلسات به پيشنهاد خود آقاي مطهري و آقاي منتظري و آقاي بهشتي شروع شده بود؛ آن وقت يك نقصي در حوزه وجود داشت كه فقط فقه ميخواندند و به مسائل ديگر خيلي عنايتي نداشتند، حتي فلسفه هم خيلي مورد توجه نبود. از اين جهت يك نقص شمرده ميشد و اين آقايان و مخصوصاً آقاي مطهري براي برطرف كردن اين نقص، تشكيل يك جلسه بحث گسترده عمومي و تخصصي را ارائه دادند. به اين صورت كه هر گروهي در يك قسمتي تحقيق و بحث كنند. از جمله خود آقاي مطهري و آقاي بهشتي راجع به ماترياليسم و عقايد آنها بحث ميكردند. آقاي منتظري، من و آقاسيد مهدي روحاني و يك نفر ديگر در مورد بهائيت كار ميكرديم. به همين صورت ديگران عناوين ديگر را قبول كرده بودند و به صورت كميسيوني بحث را ارائه ميدادند. در اين جلسات خيلي عميق مطالعه و بحث ميشد. مثلاً براي بحث بهائيت ما كتابهاي بهائيها را به دست آورديم كه هيچ به دست هم نميآيد و بحث ميكرديم. هفتهاي يك روز هم، يك جلسه عمومي تشكيل ميشد و در آن جلسه عمومي، از هر گروه يك نفر ميآمد نتيجه بحث را گزارش ميداد. در آنجا هم بحث ميشد، اشكال ميكردند، ردّ و ايراد ميشد و اين جلسات مدتي ادامه داشت. البته در اين جلسات طبعاً بحثهاي سياسي و اجتماعي و امثال آن به عنوان، مقدّمه و مؤخّره مطرح ميشد. علاوه بر اين، يك جلساتي هم به مناسبتهاي مختلف در حجرهها يا منازل برگزار ميشد.
* آن جلسات علمي تا كي ادامه پيدا كرد؟
آيتالله اميني: آن بحثهاي علمي در حدود يك سال طول كشيد. به قرار معلوم خيلي مطلوب واقع نشده بود، با اين كه جلسه، صرفاً جلسه علمي بود اما بعض اعضاي بيت آيتالله بروجردي تفتين كرده بودند و آن را به ناچار تعطيل كردند.
* اين قصه تفتين پيش آيتالله بروجردي كه در آن دوران خيلي ضميرها به آن برمي گردد، چيست؟
آيتالله اميني: آيتالله بروجردي خيلي به تحصيل طلبهها عنايت داشتند، ميخواستند حوزه منظم بماند و براي درس خواندن طلبهها آماده باشد. بعضيها كه يك چيزهائي را خلاف اين مصلحت عمومي ميديدند، ميرفتند خدمت آقاي بروجردي يك چيزي ميگفتند و ايشان هم طبعاً قبول ميكرد، چون نگران بودند كه مبادا حوزه از مسير اصلي فقاهت دور شود.
اصلاح حوزه
* از مباحثي كه مرحوم آقاي مطهري در آن جلسات مطرح ميكردند، مثل مسائل مربوط به روحانيت، چه مطالبي به خاطر شريف شما هست؟
آيتالله اميني: ايشان برخلاف بعضي كه معتقد به روحانيت نبودند و انتقادشان گاهي غيرعقلاني بود، واقعاً به روحانيت اعتقاد داشتند ولي مشكلاتي را هم در روحانيت احساس ميكرد. يكي از مسائلي كه ايشان درباره حوزه كمبود احساس ميكرد اين بود كه برنامه حوزه در همه جهات مطلوب نيست و بايد اصلاح شود. از جمله مسائلي كه يادم هست، ايشان ميگفتند كه يك طلبه كه ميآيد حوزه و ده، بيست سال درس ميخواند، در نهايت نه ميتواند عربي صحبت كند و نه ميتواند عربي بنويسد، اين نشان ميدهد، برنامه درسي ما در ادبيات، ناقص است لذا بايد برنامهها به گونهاي باشد كه طلبهها پس از درس خواندن بتوانند عربي تكلم كنند و بنويسند.
نقص ديگري كه ايشان در حوزه ميديدند؛ اين بود كه حوزه تمحض در فقه پيدا كرده و بقيه علوم كنار رفته است، در صورتي كه سابقاً حوزههاي علميه افراد زبدهاي را در همه جهات پرورش ميداد. بوعلي سينا تحصيل كرده همين حوزهها بود اما الآن حوزه خاص فقه شده است و حال اين كه بايد مثل سابق افراد زبدهاي در همه علوم اسلامي پرورش ميدادند. به تعبير ايشان حوزه با اين عظمت يك دانشكده فقه شده، در صورتي كه بايد يك دانشگاه عظيم علوم اسلامي باشد. در اينجا منظور تحقير يا تضعيف فقاهت نيست، آقاي مطهري هم نسبت به فقاهت كم عنايت نبودند. بلكه ايشان كاملاً به فقاهت و شخص آيتالله بروجردي احترام ميگذاشتند، شخص آقاي بروجردي را شخصيت فوقالعاده و وجودشان را براي اداره جهان تشيع ضروري ميدانستند و حتي هيچ وقت انتقادي از شخص آقاي بروجردي مطرح نميكردند، بلكه مقصودشان اين بود كه از علوم ديگر اسلامي دفاع كنند كه آنها هم در حوزه هم پايه فقاهت بالا برود. نه اين كه فقاهت آن علوم را كنار بزند. حق مطلب هم همين است. اگر همه علوم اسلامي تدريس ميشد ما الان خيلي از مشكلات را نداشتيم. چرا مثلاً بعد از سالهاي سال هنوز تكليفمان راجع به اقتصاد اسلامي معلوم نيست كه آيا اقتصاد اسلامي داريم يا نداريم؟ هرچند فعاليتهائي انجام ميشود، اما كافي نيست. بايد ما هم زمان با فقه، اقتصاد اسلامي داشتيم و اگر داشتيم الان در عمل مشكل نداشتيم. چرا ما الان روانشناسي اسلامي نداريم يا كسي كه متخصص در اين زمينه باشد نداريم. اصلاً معلوم نيست كه روانشناسي اسلامي داريم يا نداريم. اسلام در اين زمينه دخالت دارد يا ندارد؟ اگر دارد چرا روشن نيست؟ يا جامعه شناسي مثلاً از علوم اسلامي هست يا نيست؟ ميشود يك جامعه اسلامي باشد، ولي جامعه شناسي اسلامي نداشته باشد؟ همينطور چرا تفسير در حوزه ما در وضع مطلوب نيست؟ چرا بعد از سالهاي سال علامه طباطبائي يك تفسير نوشتند آن هم باز دوباره وقتي كه ايشان از دنيا رفتند، ديگر كسي به آن صورت جانشين ايشان نشد؟ البته افرادي بودند و هستند ولي به واقع كار علامه به آن صورت عميق كه پيشرفتي حاصل شده باشد، ادامه نيافت. در فلسفه هم ما الان در حوزه كساني را داريم كه متخصّصاند، تدريس ميكنند ولي آيا آن فلسفه اسلامي كه مرحوم آخوند ملاصدرا حكمت متعاليه را تدوين كردند، ادامه يافت و تكميل شد يا نه؟ گويا به همان مقدار متوقف شده است. يعني كارهاي فلسفي بعد از ملاصدرا در حدي از عمق و گستردگي نيست كه بتوان با كار آخوند مقايسه كرد. اينها همه معلول اين است كه فقاهت كه آمد آن علوم ديگر كنار زده شدند. در حالي كه شايسته بود كه آنها هم در كنار فقه مورد توجه قرار ميگرفتند. چقدر ما الان در حوزه متخصص در فلسفه غرب داريم؟ ميشود كه ما فلسفه اسلامي داشته باشيم و دنيا هم فلسفه داشته باشد ولي ما با فلسفه آنها به طور كامل آشنا نباشيم؟ بايد در اين زمينه متخصص داشته باشيم. متخصص، نه مطلع. ما مطلع كم وبيش داشتهايم و داريم، ولي آيا متخصص هم داريم؟ گويا از اين جهت كمبود داريم. البته آقاي مطهري و علامه طباطبائي در فلسفه غرب كار كردند. كه آقاي مطهري در پاورقيهاي اصول فلسفه و برخي كتابهاي ديگرش مطرح كرده و علامه طباطبائي در آن جلسات پنج شنبه و جمعه شفاهي مطرح ميكردند. ولي علوم كه يكجا متوقف نميشود. علوم دائماً در حال ترقّي است، بايد حوزه هم در همان حال در حال ترقي باشد. فكر ميكنم اگر حوزه رسالت خودش را خوب انجام داده بود و همانطور كه ايشان ميگفت، دانشگاه عظيم و كبير علوم اسلامي ميشد، خيلي از مشكلات حل ميشد و با توجه به سرمايه عظيمي كه ما در حوزه داريم ميتوانستيم در رشتههاي مختلف با دنيا رقابت علمي داشته باشيم.
* چرا حوزه به اين وضع دچار شده است؟
آيتالله اميني: آقاي مطهري علت اين قضيه را كيفيت دريافت بودجه و صرف بودجه ميدانستند. ميگفتند چون بودجه حوزه به اعتبار اين كه مردم و مقلّدان با فقهاء سروكار دارند، در اختيار آنها نهاده شده، فقاهت، يعني مرجعيت به اين سو رفته است. بازار و پول دست اين هاست، بودجه دست اينها است. كساني كه در اين مسير نباشند، رزق و روزيشان دست همين فقهاء است. اين كه متخصص در علوم ديگر نداريم يا كم داريم براي اين است كه اگر يك كسي يك عمري را در تفسير كار كرده باشد و در فقاهت نباشد، از كجا ميتواند ارتزاق كند؟ اگر كسي متخصص در فلسفه شرق و غرب باشد، بسيار هم عالي و خوب باشد ولي كسي وجوهات به او نميدهد. چون پشتوانه مالي ندارد، او هم پرورش پيدا نميكند. يعني به هر حال كسي كه ميخواهد كاري بكند بايد زندگيش اداره شود، وقتي نيافت، قهراً دنبالش نميرود. از همين جهت ميبينيد الان هم در حوزه، تمركز بر فقاهت است. با اين كه اخيراً رشتههاي تخصصي ايجاد شده ولي باز هم همين فقاهت اصل است، چون همان درس خارج محور فعاليت همه است، لذا رشتههاي تخصصي در حاشيه و كنار هستند. در حالي كه وضع فعلي اين رشتهها پائينتر از آن است كه حوزه و اسلام انتظاردارند.
حوزه و استفاده از بودجه دولتي
* اخيراً گفته ميشود با توجه به اينكه بودجههائي از طريق دولت به حوزه و اين مراكز حوزوي ميرسد، اين مشكل در حال حل شدن است. برخي از اين مؤسسات چون پول از دولت ميگيرند، ميتوانند كار انجام بدهند. به نظر شما با بودجه دولتي كه حوزه ميگيرد، اين مشكل حل ميشود؟
آيتالله اميني: اولاً؛ با آن بودجهاي كه دولت به اين موسسات ميدهد، آنها متخصص پرورش نميدهند، دانشجو تربيت ميكنند. يعني در يك قسمتهائي كار ميكنند اما اين كه به صورت خودجوش يك افراد زبدهاي پيدا بشوند و ترقي بكنند نيست. اين مؤسسات، صرفاً اطلاعاتي از علومي را اين طرف و آن طرف جمع و جور ميكنند و حاصل آن، پرورش طلبهاي است كه برخي معلومات اضافي هم دارد نه اينكه متخصّص و صاحب نظر تربيت شود. به نظر من، اين مشكل با بودجه دولتي به اين قبيل مؤسسات حل نميشود. حل آن وقتي ميشود كه خود مردم يعني همان متدينين، اينها را پرورش بدهند و بخواهند. و مردم عوام هم با وضعيت فعلي اينها را نميخواهند. به همين خاطر ميبينيد در آن زمان آقاي طباطبائي در زندگي مشكل داشت. يك وقتي سخت در فشار قرار گرفت كه من در جريان بودم ولي هيچ كس، نه حوزههاي علميه و نه همان آقاياني كه وجوهات دستشان است، دادرس و فريادرس نبود. بعد آقاي طباطبائي اين تفسير الميزان را كه نوشت، يك حق التأليف مختصري به ايشان ميدادند ولي زندگيش تأمين نميشد، ايشان خانه نداشت. خانهاش اجارهاي بود. اين مرد شريف، اين مرد آبرومند كه بايد فكرش براي تفسير آزاد باشد اينطور زندگي ميكرد. تا وقتي كه يك مقدار املاكي كه در دهات تبريز داشت، ترقي كرد و نزديك شهر قرار گرفت و توانست اين آخر عمري، يك خانهاي تهيه كند. خب البته اين طور نبايد باشد، بايد جوّ عمومي حوزه و جامعه اين افراد را پرورش بدهد. ما اگر الآن آن افراد زبده را نداريم، براي اين است كه جوّ موجود آنها را نميخواهد. اگر سهم امام درست گرفته ميشد به همه اينها ميرسيد، هيچ مشكلي نبود به همه اينها ميرسيد و ميتوانستند كه به خوبي زندگي كنند.
ثانياً؛ راجع به بودجه دولتي، من يك چيزي را از امام نقل ميكنم؛ يك وقتي ما با اعضاي جامعه مدرسين رفته بوديم پيش امام، در آنجا صحبت شد كه: در زمان سابق روحانيت مظلوم بود و امكانات نداشت، حالا كه الحمدلله روحانيت در اين شرايط قرار گرفته و امكانات حكومت به دست خود اينها آمده، خوب است يك بودجهاي به حوزه اختصاص پيدا بكند. امام فرمود: "نه؛ نبايد اين جور باشد، حوزه بايد مستقل باشد تا بتواند در برابر حاكمان قدرت داشته باشد كه اگر انحرافي ديد بتواند رسماً توصيه بكند و اگر بودجه دولتي گرفت، نميتواند اين كار را بكند." لذا در آن زمان خودشان نميدادند. حتي براي اداره و مديريت حوزه هم بودجهاي نبود كه اينهائي كه حوزه را اداره ميكنند يك بودجهاي داشته باشند. امام يك مبلغي به جامعه مدرسين ميداد، فرمود شما خودتان از اين مبلغ يك مقداري به مديريت حوزه بدهيد. همين جور هم شد، جامعه مدرسين يك مبلغي از آن پول را به شوراي مديريت دادند. بنابراين امام خيلي موافق نبود كه حوزه از بودجه حكومت استفاده كند و براي آينده حوزه اين كار را به ضرر ميدانست. به مناسبت عرض ميكنم؛ آيتالله گلپايگاني هم همين نظر را داشت. در اواخر عمر ايشان كه يك اصلاحاتي در آئين نامه مديريت حوزه ايجاد شد، ما اين را برديم خدمت آيتالله گلپايگاني گفتيم كه نظرتان را راجع به آن بدهيد. بعد يك دفعه ديگر با يكي از اين اساتيد فعلي، رفتيم خدمت ايشان. آيتالله گلپايگاني به حالت گريه كه آن حالت الان در ذهنم هست، گفت من آخر عمرم است ولي سعي كنيد حوزه مستقل باشد، به مصلحت نيست حوزه زير نظر دولت باشد. با اين كه اشاره آن چناني به بودجه در آئين نامه نشده بود. به هر حال بزرگان از اين جهت مخالف بودند، نه اين كه مخالف دولت بودند، مخالف دولت كه نبودند. نظام، نظام اسلامي بود اما ميگفتند هميشه نميشود اين جوري باشد. اگر از اين بودجهها استفاده بشود طبعاً ديگر نميتوانند انتقاد كنند و دست و زبانشان در برابر انحرافات احتمالي، بسته ميشود. به نظر من اين منطق، منطق درستي است.
تخصصي شدن ابواب فقه
* ديدگاه مرحوم آقاي مطهري در مورد خود فقه چه بود؟
آيتالله اميني: آقاي مطهري ميگفتند كه فقه هم بايد تخصصي بشود به اين معنا كه فقه يك دائره بسيار وسيعي دارد، واقعاً هم همين جوري است، اين "جواهر" را شما ببينيد. بعداً هم خيلي به مباحث فقه اضافه شده، چه كسي ميتواند يك دوره جواهر را كاملاً ببيند و كاملاً تحقيق و بررسي كند. علاوه بر اين كه فقه اهل سنت يا چيزهاي ديگر را بايد ببينند. اصلاً فرصت براي اين كار سنگين نيست. حالا اين آقاياني كه رساله مينويسند، شما فكر كنيد هر كدام چقدر در هر مسأله فقهي فكر كردند و كار كردند؟ به تعبير خود آقايان، در هر كدام از اين مسائل بايد به مقدار وسع كار كرده باشند، يعني تمام جنبههاي مورد احتمال را ديده باشند، و كاملاً بررسي كرده باشند و بعد بگويند فتوي و نظر ما اين است و اين حجت بر ما هست، خب چقدر ميتوانند اين كار را بكنند؟ اين آقاياني كه رساله مينويسند - حالا فرق هم نميكند آيتالله بروجردي يا غير ايشان - واقعاًدر همه مسائل اين قدر فكر كردند و كار كردند؟ طبعاً نيست. پس فقه هم بهتر است كه تخصصي بشود. به اين معنا كه موضوعاتي كه هماهنگ هستند با هم يك رشته تخصصي باشند. مثلاً مسائل عبادات را يك عدهاي كار كنند و در آن متخصص بشوند يا يك گروهي در معاملات كار كنند كه آن هم باز دائرهاش خيلي وسيع است، يك گروهي در مسائل فقه حكومتي كار كنند. مثلاً در مورد قضا الان چقدر اين آقاياني كه رساله مينويسند كار ميكنند؟ به اين كه وضع زمانه را ببينند، خصوصيات را در نظر بگيرند، ديدگاههاي مختلف و كتابهاي متعدد را نگاه كنند. چقدر ميتوانند كار بكنند؟ مخصوصاً با اين وسائل و ابزار جديد كه پيش آمده؛ اين سي ديهائي كه درست ميكنند و اين اينترنت. سابقاً يك راه بيشتر نبود، جواهر را ميديدند، چند تا كتاب ديگر را هم ميديدند و فتوا ميدادند. آن وقت ميتوانستند بگويند اين مقدار وُسع و كوشش من است. اما آيا الان هم ميتوانند اين حرف را بزنند؟ ظاهراً نتوانند بگويند. از اين جهت اگر فقه هم تخصصي بشود، خوب ميتوانند كار كنند؟ چه اشكالي دارد مرجع تقليد مردم در معاملات يك نفر باشد و به او مراجعه كنند، او هم رسالهاي كه مينويسد، در معاملات بنويسد و بقيه مسائل را به ديگري مراجعه كنند. البته مسأله تخصصي شدن فقه را از مرحوم آيتالله شيخ عبدالكريم حائري نقل ميكردند كه نشان ميدهد ايشان هم در آن زمام خيلي آدم روشني بوده است. به هر حال يكي از مباحثي كه شهيد مطهري در آن موقع مطرح ميكرد، تخصصي شدن ابواب فقه بود و آن را براي رشد فقه لازم و ضروري ميدانست. نظر آقاي مطهري كاملاً واقع بينانه بود.
بودجه حوزه
* با توجه به اينكه آقاي مطهري علت بسياري از كمبودها و نابسامانيها در حوزه و روحانيت را وضع بودجه ميدانستند، در اين جلسات، در باب وجوهات چه مشكلي مطرح ميكردند؟
آيتالله اميني: در اين جهت بحث ميشد كه وضع فعلي دريافت و پرداخت وجوهات، وضع مطلوبي نيست. البته درآمد روحانيت شرعاً از همين وجوهات است و اين وجوهات بهترين پشتوانه براي حوزههاست و وجوهات هم، مقدار قابل توجهي است. درست است كه همه مردم وجوهات نميدهند ولي همان مقدار هم كه ميدهند، اگر درست دريافت بشود و درست هزينه بشود، خيلي مشكلات را ميتواند حل كند. وضع دريافت وجوهات به اين صورت است كه معمولاً علماي شهرستانها يا از مراجع نمايندگي دارند يا همين جور ابتداءً، وجوهات را از مردم ميگيرند يا طلبههائي كه براي منبر به شهرستانها ميروند، يك وجوهاتي را ميگيرند و ميآورند به مرجع تقليد ميدهند. آنان كه اين وجوهات را در شهرستانها ميگيرند، از مرجع وكالت دارند كه هزينه كنند در موارد مقرّر و يا بخشي را براي هزينه زندگي خودشان بر ميدارند. اين باعث ميشود كه وجوهات، ريزش پيدا ميكند. بعد هم، اين پول داده ميشود به مراجع. به يك مرجع داده نميشود، اين چند مرجع هر كدامشان خرج تشكيلات خودشان را از اين وجوه برمي دارند و بقيه هم كه باقي ميماند بر طبق سليقه و تشخيص خودشان عمل ميكنند و طبعاً يك مقداري اينجا ريزش پيدا ميكند. ضمن اين كه گاهي هزينه بيجهت هم ميشود. لذا آنچه ماهيانه به دست طلبهها ميرسد كم است و تأمين زندگي آنها را نميكند. علاوه اين كه خود اين نحو وجوهات دادن و گرفتن، يك مقداري آزادي طلبهها را ميگيرد. براي اين كه طلبهاي كه ميخواهد از آن استفاده كند، بايد رعايت يك جهاتي را بكند و مواظب باشد كه كاري مخالف خواست و سليقه عوام انجام ندهد!
* آقاي مطهري راه حلي هم براي اين مشكل داشتند؟
آيتالله اميني: آن زمان راه حلّ ايشان اين بود كه يك صندوق مشتركي زير نظر مراجع تأسيس شود و همه وجوهاتي كه ميآيد در آن صندوق مشترك ريخته شود. در اين زمان شما ميتوانيد بگوئيد حساب بانكي مشترك - و به مردم هم اعلام كنيد كه هر كس ميخواهد وجوهات بدهد، به اين صندوق يا به اين حساب بريزد. وقتي وجوهات در يك حساب جمع شود، تقسيمش هم درست ميشود. صندوق مشترك است. دفتري دارد، تشكيلاتي دارد. مبالغ دريافتي معلوم ميشود، هزينههايش هم معين ميشود. امام جماعتي هم كه در شهرستان زندگي ميكند، ديگر لازم نيست خودش از مردم وجوهات بگيرد. ميفرستد به صندوق. مطمئن است كه به مقدار هزينه خودش هم مثل همه، داده ميشود. امام جمعه هم همينطور يا هركسي كه به كارهاي فرهنگيـ اسلامي ديگر مشغول است، حقوق بگير اين صندوق ميشوند و از اين طريق ارتباط پيدا ميكنند با حوزه و مراجع و هيچ حيف و ميلي هم صورت نميگيرد. سؤ استفاده هم نميشود. مراجع هم اگر مختلف هستند هزينه اداره تشكيلات خود را از همين صندوق بر ميدارند. به علاوه، وقتي بيلان كارها اعلام شود، درآمد و مصرف به مردم اعلام بشود مردم خوشبينتر ميشوند و قطعاً سهم امام بيشتري ميدهند. حتي ممكن است كساني كه به بهانهاي سهم امام نميدهند، آن وقت بدهند. چون مردم متدين هستند و ميدانند براي دينشان است. هزينه كارهاي زمينمانده هم كه بخاطر نبود بودجه، زمين مانده است تأمين ميشود.
ظاهراً پيشنهاد خيلي خوبي بود كه آن زمان گفته ميشد اما اميدي هم نبود كه عملي بشود. همينجور كه الان هم متأسفانه هست و وضع مطلوبي ندارد. اما اين كاشف از ديد وسيع آقاي مطهري و عشق و علاقه ايشان به روحانيت بود. البته افراد ديگري هم در حوزه داشتيم كه خيلي تيزهوش و خوب بودند، ولي آقاي مطهري يك سبك ديگر و فكرش يك جور ديگري بود، منش فكريش بالاتر از زمان بود، مثل همين مسئله سهم امام و وجوهات، در آن زمان يك همچون حرفهايي اصلاً به فكر كسي نميآمد.
* اين افكار و پيشنهادات مرحوم آقاي مطهري چه اثري در بين فضلاء و چه اثري در ميان مراجع داشت و چه عكس العملهائي را به وجود آورد؟
آيتالله اميني: البته اين مطالب در جلسات خصوصي گفته ميشد، در جمع خيلي مفصلي كه عكس العمل تندي پيدا كند، مطرح نميشد. ولي طبعاً اينها وقتي به آقايان ميرسيد، چون تقاضاي تغيير وضع موجود بود، مخالفتهائي هم با آن ميشد و چون بلندپروازنه بود، عكس العملهايي هم پيدا ميكرد؛ بعضيها متلك ميگفتند يا مسخره ميكردند. مثلاً در همان زمانها يكي از آقازادههاي روشنفكر حوزه به عنوان متلك ميگفت كه لابد "صندوق آقاي مطهري را هم بايد ببوسند!"
* به هر حال وقتي ايشان اين مطالب را ميگفتند به گوش طلبهها و فضلاء ميرسيد، در سطح طلبهها چه مقدار استقبال و پذيرش بود؟
آيتالله اميني: توجه و پذيرش كم بود. براي اين كه اين فكر، فكر بلندي بود كه هنوز وقت و زمان مناسبش نرسيده بود لذا كمتر ميپذيرفتند. طلبهها معمولاً ـ غير طلبهها هم همين جور هستندـ در هر زمان، وضع موجود همان زمان را ميبينند لذا اين افكار بلند و عالي، خيلي مورد اعتنا قرار نميگرفت، بعضيها متلك ميگفتند، بعضيها هم قبول ميكردند.
فشارهاي روحي بر مطهري
* حساسيت بيت مرحوم آقاي بروجردي روي آقاي مطهري به خاطر اين مسائل بود؟
آيتالله اميني: فقط اين جهت نبود، جنبههاي مختلف داشت. به هرحال آقاي مطهري چون فردي بود كه از بعضي جهات انتقاد ميكرد، طبعاً به گوش آيتالله بروجردي ميرسيد. آن هم اطرافيان ميرساندند شايد خود آقاي بروجردي اگر واقعيات را ميشنيد قبول ميكرد. اما مراجع معمولاً فرصت كافي براي اين جهت ندارند، اطرافيان نگاه ميكردند، اطرافيان هم به هر حال، جوّ آن زمان را آن جور ميخواستند. آقاي منتظري ارتباط بيشتري با بيوت و با آقاي بروجردي داشت، ولي مناعت طبع و بزرگواري آقاي مطهري اقتضا نميكرد خيلي اين طرف و آن طرف برود. به علاوه آقاي منتظري به عنوان يك چهره روحاني صرف شناخته ميشد، اما آقاي مطهري به عنوان يك چهره سياسي هم مطرح بود، لذا گاهي كارهائي كه خود آقاي منتظري ميكرد، ميگفتند اين سياست آقاي مطهري است؛ همين ترويج درس امام را ميگفتند: اين سياست مطهري است و ميخواهد چه كار كند كه دارد درس امام را ترويج ميكند؟! بهرحال، آيتالله بروجردي از نظر فكري و روحي و اخلاقي، انسان بزرگ و شريفي بود، ولي برخي از كساني كه با ايشان مرتبط بودند، اين طوري نبودند.
* آقاي منتظري ميگويد "آقاي مطهري وقتي ميخواست از قم برود، نامه تشكر و خدا حافظي براي آقاي بروجردي نوشت و داد به من ببرم براي آقاي بروجردي و من يك روز نيمه شعباني رفتم، يك عدهاي هم خدمت آقاي بروجردي نشسته بودند و نامه را كه تقديم كردم، گفتم آقاي مطهري، تا اسم آقاي مطهري را آوردم، ايشان كنار زد. دو مرتبه من گفتم آقاي مطهري خواستند، ايشان كنار زد و بالاخره حاضر نشد كه آن نامه تشكرآميز را از دست من بگيرد و من را در جمع خجالت زده كرد." معلوم ميشود كه مرحوم آقاي بروجردي نسبت به آقاي مطهري حساسيت زيادي داشتهاند.
آيتالله اميني: اين قضايا در اثر همان بود كه واقعيات كمتر به مراجع ميرسد. مخصوصاً آقاي بروجردي، كه دورش را افرادي گرفته بودند كه اخبار را معمولاً از آنها ميشنيد و الاّ آقاي بروجردي كسي نبود كه واقعاً بخواهد خدمات طلبهها و فضلاء را ناديده بگيرد. آقاي مطهري هم معروف به جنبههاي سياسي بود و مسأله فدائيان اسلام هم مطرح بود. آقاي مطهري خودش جزء فدائيان اسلام نبود اما به فدائيان اسلام خوش بين بود، ارتباط تنگاتنگي نداشت ولي از ايشان دفاع ميكرد. ميگفت كارشان خوب است ولي اينها خام و نپختهاند و لذا ترديد داشتند در اين كه اينها در اين قسمت موفق ميشوند. مقصود من اين است كه بيمهري در حق آقاي مطهري، مربوط به شخص آيتالله بروجردي نبود، ايشان آدم وارستهاي بود، ولي كساني در بيت بودند كه مسائل را درست منعكس نميكردند.
* اين مشكلات آقاي مطهري به امام كه آن موقع استادشان بوده، منتقل ميشد يا نه؟ حمايت ميكردند يا نميكردند؟ به خصوص در قضيه بيت مرحوم آقاي بروجردي كه به آقاي مطهري بدبين بودند، امام ميتوانست كاري بكند و كاري كرد؟
آيتالله اميني: البته خود امام هم با همين مشكل مواجه بود. با اين كه امام خودش درس آيتالله بروجردي ميرفت و خودش از كساني بود كه باعث شد آقاي بروجردي به قم بيايد و مرجعيتشان را ترويج ميكردند ولي آقاي بروجردي، بعد به هر حال وقتي مرجع شد يك مقداري تغيير حالت داد. من يادم است كه يك روزي خدمت امام رفته بوديم و راجع به همين اصلاحات در حوزه صحبت ميشد. من به ايشان گفتم كه چرا آقاي بروجردي اين جوري هستند و با اصلاحات موافقت نميكند. امام گفتند كه آقاي بروجردي خودش از روشنفكران اين قسمت بود و يكي از جهاتي هم كه ما از ايشان ترويج كرديم همين بود و وقتي پيشنهاد مرجعيت به ايشان كرديم، گفت من نميخواهم يك صراف بشوم، پول بگيرم و بدهم، مگر اينكه آدم بتواند كاري بكند. از اين جهت اباء ميكرد از اين كه مرجعيت را بپذيرد. امام ميگفتند ما به ايشان گفتيم: اتفاقاً ما شما را انتخاب ميكنيم براي همين جهت كه چون با اصلاحات موافقيد ولي بعد از اين كه به مرجعيت رسيد همينجوري شد. امام ميگفت: مثل اين كه لازمه مرجعيت همين است! البته خود امام هم چون همان جنبههاي روشنگري و روشنفكري و امثال اينها داشت، گاهي آقاي بروجردي به ايشان هم كم لطفي ميكردند.
* مثل اين كه هنوز دوره تقيه در اين مورد منقضي نشده. چون شاگردان مرحوم آيتالله بروجردي، امثال شما بزرگان، سختتان هست واقعيتهائي كه اتفاق افتاده را به صورت شفاف مطرح بفرمائيد و سعي ميكنيد با اشاره و كنايه قصه را تمام بكنيد. ولي مسئله، مسئله ديروز و مرحوم آقاي بروجردي نيست. آينده مرجعيت و آينده حوزه به حلّ اين مسائل بستگي دارد و با نگفتن، مسئله علاج نميشود.
آيتالله اميني: ببينيد همين نحوه گرفتن سهم امام و هزينه سهم امام خيلي تأثير در اين جهت دارد. آقاي بروجردي يك آدم متديني بود، واقعاً متدين بود. در آن زمان شما حساب بكنيد مرجع واقعاً روشني بود. اقداماتي هم ميكرد اما به هرحال، پرداخت و دريافت وجوهات و هزينه وجوهات يك مسئله مهمي است. آقاي بروجردي چون حوزه را اداره ميكرد نياز به بودجه وسهم امام داشت. از اينجا بود كه افكار بازاريها در تصميمات مرجعيت تأثير داشت، به هر حال آنها وجوهات ميدادند. اگر يك وقت وجوهات نميدادند چي ميشد؟ مثلاً در همين قضيه درس اسفار علامه طباطبائي كه آقاي بروجردي نهي كردند، تقريباً از همين جهات بود. جمعيت زيادي مثلاً 200- 300 نفر در درس اسفار علامه طباطبائي شركت ميكردند و درس به صورت علني و در مسجد بر گزار ميشد. در همان زمان آقاي منتظري شرح منظومه ميگفت، 300-200 نفر طلبه شركت ميكردند. به گوش آقاي بروجردي رسيده بود كه اين جوري است. بعد شنيدم ـ حالا اين از شنيدنيها است ـ كه بعضي بازاريهاي تهران و مشهد آمده بودند خدمت آقاي بروجردي و گفته بودند كه ما سهم امام ميدهيم كه قال الصّادق گفته بشود، نه درس كفر داده بشود! آقاي بروجردي هم به علامه پيغام داد كه درس اسفارتان را تعطيل كنيد، يك درس فلسفه مشاء مثل كتاب شفاي شيخ و امثال اينها را بگوئيد. به هر حال علامه هم قبول كردند و گفتند من به عنوان انجام وظيفه اين كار را ميكردم، من چون شما را رئيس حوزه و اسلام ميدانم، اگر شما صلاح نميدانيد اطاعت ميكنم و قبول كرد. ببيند اين تأثير سهم امام است. راست هم ميگويند. خود آقاي بروجردي ميگفت كه گاهي انسان ناچار است از اصحاب خودش هم تقيه بكند، ائمه اطهار هم بعضي وقتها از اصحاب خودشان هم تقيه ميكردند. به هر حال يكي از مشكلات وجوهات همين است كه اگر آن طرح آقاي مطهري اجرا ميشد، ديگر اين مشكلات نبود.
* مرحوم آقاي مطهري در درس امام و علامه، چه برجستگيهائي نسبت به اقران خود مثل آقاي منتظري و ديگران داشت؟
آيتالله اميني: در همان درس امام كه من شركت كردم - درس خارج جلد دوم كفايه، بحث برائت بود كه من شركت كردم - دو نفر تقريباً زبده بودند؛ يكي آقاي مطهري بود، يكي هم آقاي منتظري. اينها در درس اشكال ميكردند، اشكالهاي حسابي ميگرفتند، امام هم عنايت كاملي به سخنانشان داشتند. بقيه هم گاهي صحبت ميكردند اما كمتر. آقاي منتظري اشكال بيشتر ميكرد. يعني هر چه به ذهنش ميرسيد، فوري مطرح ميكرد ولي اشكالهايش خيلي وقتها عميق نبود اما آقاي مطهري وقتي اشكال ميكرد، امام به هر حال آماده ميشد براي جواب دادن، مطهري هم رها نميكرد بالأخره سعي ميكرد يا اثبات كند و يا خودش قبول ميكرد. خيلي زبده بود در اين قسمت، امام هم عنايت داشت به ايشان.
در جلسه شبهاي پنج شنبه علامه طباطبائي كه آقاي مطهري و آقاي منتظري و آقاي بهشتي هم شركت ميكردند، آنها باز همين طوري زبده بودند. آقاي بهشتي خيلي تيز مطالب را ميفهميد اما مطهري عميقتر و سنجيده بحث ميكرد.
* يعني سرعت انتقال آقاي بهشتي بيشتر بود ولي دقت آقاي مطهريبيش تر؟
آيتالله اميني: بله، آقاي منتظري هم سرعت انتقالش بيشتر بود اما دقتش مثل او نبود او هر چه ميگفت گاهي رها نميكرد تا اثباتش كند.
* برخورد مرحوم آقاي طباطبائي با آقاي مطهري در بحث و گفت و گوها و جهات ديگر چطور بود؟
آيتالله اميني: خيلي به او عنايت داشتند. يك عنايت كافي داشت و ايشان هم تا آخر ارتباطش را قطع نكرد، حتي تهران هم كه رفته بود ارتباط داشت. نوعاً از تهران ميآمد و در اين جلسات شركت ميكرد. آن مسائلي هم كه در تهران مطرح ميشد، به اين جلسات منتقل ميكرد و از علامه استفاده ميكرد علامه هم خيلي به پاسخگوئي آن مسائل عنايت داشت. همين پاورقي اصول فلسفه و روش رئاليسم هم خود علامه ارجاع داد به آقاي مطهري، يعني آقاي مطهري تقريباً يك چهره واسطه بين تهران و قم بود، مشكلات آنجا را ميديد، ميآمد مطرح ميكرد و از آقاي طباطبائي و ديگر دوستاني كه در آنجا بودند، استمداد ميطلبيد.
* پيشنهاد پاورقيها براي روش رئاليسم از علامه طباطبائي بود؟
آيتالله اميني: بله.
* از فرمايش شما اين طور استفاده ميشود كه اگر ارتباط آقاي مطهري نبود كارهاي علامه طباطبائي هم در اين سطح مطرح نميشد، چون ايشان با بيرون كمتر ارتباط داشتند.
آيتالله اميني: البته خود بحثهائي كه در اين جلسات مطرح ميشد، روي حساب نيازي بود كه آقاي مطهري ابلاغ ميكرد، البته آن جلساتي كه شبهاي پنج شنبه، جمعه تشكيل ميشد پيشنهاد آقاي مطهري و اينها نبود. يكي از آقايان فضلاء به نام نيري بروجردي بود، جلساتي با بعضي از كمونيستها داشت. آنها اشكالاتي ميكردند و ايشان جواب اين اشكالات را از آقاي طباطبائي ميپرسيد، آقاي طباطبائي هم آنها را در جلسه مطرح ميكرد. هر كسي يك چيزي ميگفت. ولي بعداً به تدريج يك صورت منظمي گرفت و احساس كردند كه ضرورت دارد. كتابهائي را در اين قسمت تهيه كردند، تحقيقاتي كردند و مينوشتند. آقاي مطهري هم در آنجا خيلي مؤثر بود. ولي پاورقيهاي آقاي مطهري بود كه به آن آبرو داد. چون آقاي مطهري در جوّ دانشگاه بود و فرصت بيشتري داشت، لذا مباحث جديد و نو را به علامه منتقل ميكرد و مورد بحث قرار ميگرفت.
*در آن دوره ارتباط ما با آقاي مطهري به جايي رسيد كه گاهي عصرها با ايشان ميرفتيم بيرون شهر براي قدم زدن. يكي از خاطراتم در همان قدمزدنها اين است كه يكبار به من گفت: من عقيدهام اين است كه ما بايد از حاج آقا روحالله ـ امام خميني ـ كاملاً دفاع و ترويج كنيم، براي اين كه من آينده خوبي براي ايشان ميبينم، بعد اين جمله را هم اضافه كرد كه: "ما بايد از ايشان حمايت كنيم اما براي خدا، نه به منظور طمعهاي دنيوي، چون همانهايي كه اول آقاي بروجردي را آوردند قم، همانها، اول طرد شدند، لذا كار بايد براي خدا باشد."
*راجع به بودجه دولتي يك وقتي ما با اعضاي جامعه مدرسين رفته بوديم پيش امام، در آنجا صحبت شد كه: خوب است يك بودجهاي به حوزه اختصاص پيدا بكند. امام فرمود: "نه؛ نبايد اين جور باشد، حوزه بايد مستقل باشد تا بتواند در برابر حاكمان قدرت داشته باشد كه اگر انحرافي ديد بتواند رسماً توصيه بكند و اگر بودجه دولتي گرفت، نميتواند اين كار را بكند."
*آيتالله گلپايگاني به حالت گريه كه آن حالت الان در ذهنم هست، گفت من آخر عمرم است ولي سعي كنيد حوزه مستقل باشد، به مصلحت نيست حوزه زير نظر دولت باشد.
*افراد ديگري هم در حوزه داشتيم كه خيلي تيزهوش و خوب بودند، ولي آقاي مطهري يك سبك ديگر و فكرش يك جور ديگري بود، منش فكريش بالاتر از زمان بود، مثل همين مسئله سهم امام و وجوهات، در آن زمان يك همچون حرفهايي اصلاً به فكر كسي نميآمد.
*يك روزي خدمت امام رفته بوديم و راجع به همين اصلاحات در حوزه صحبت ميشد. من به ايشان گفتم كه چرا آقاي بروجردي اين جوري هستند و با اصلاحات موافقت نميكند. امام گفتند كه آقاي بروجردي خودش از روشنفكران اين قسمت بود و يكي از جهاتي هم كه ما از ايشان ترويج كرديم همين بود و وقتي پيشنهاد مرجعيت به ايشان كرديم، گفت من نميخواهم يك صراف بشوم، پول بگيرم و بدهم، مگر اينكه آدم بتواند كاري بكند. ولي بعد از اين كه به مرجعيت رسيد همينجوري شد. امام ميگفت: مثل اين كه لازمه مرجعيت همين است!
*خود آقاي بروجردي ميگفت كه گاهي انسان ناچار است از اصحاب خودش هم تقيه بكند، ائمه اطهار هم بعضي وقتها از اصحاب خودشان هم تقيه ميكردند.
*به عقيده من اگر آقاي مطهري در حوزه ميماند و نميرفت خيلي بهتر بود. براي اين كه افكار او به تدريج به حوزه إلقاء ميشد و طلبهها هم روشنتر ميشدند و خود آقاي مطهري هم اگر در حوزه ميماند، وارد در مسائل فقهي ميشد و جنبههاي فقهياش قويتر و آشكارتر ميشد و تأثير قابل توجهي در حوزه داشت