نگاهي به لايه هاي زيرين فيلم جدائي نادر از سيمين

ارسال در مهم ترین خبرهای استان و کشور

«جدايي نادر از سيمين» فيلمي دولايه است. در لايه‏ي ظاهري، فيلمي است پندآموز که نگهداري از پدر حتي به قيمت سختي‏هاي بسيار و پايبندي دختر به پدر و پدربزرگش با وجود رفتن مادر را ترويج کرده و از سوي ديگر نسبت به دروغ و پنهان‏کاري گله مي‏کند. فيلمي که در آن حلال و حرام، مهم شمرده شده و بر ايستادن در برابر سختي‏ها تأکيد مي‏شود. با اين حال همه‏ي ماجرا چنين نيست، چرا که اگر تنها به لايه‏ي ظاهري فيلم توجه کنيم، با قصه‏اي تکراري مواجهه مي‏شويم که پسري به دليل اصرار بر نگهداري از پدر پير و بيمارش، با رفتن به خارج از کشور مخالفت مي‏کند و همسرش به همين دليل خواهان جدايي است و البته مي‏خواهد دخترش را نيز با خودش ببرد. اين در حالي است که بيننده‏ي عام، علاوه بر توجه به ستاره‏هاي فيلم مانند شهاب حسيني و ليلا حاتمي، خواهان يک قصه‏ي نو است، اما جدايي نادر از سيمين در بستر قصه‏اي تکراري مي‏خواهد حرف‏هايي تازه بزند که در لايه‏ي ديگر فيلم نهفته است و شايد تماشاگر عام به آن توجه نکند. اين لايه مختص مراجع فکري جامعه ساخته شده، يعني کساني که اهل تفکر و تعميق در مسايل هستند و مي‏توانند از آن ايده بگيرند و آن را در جامعه گسترش دهند.

در لايه‏ي زيرين، جدايي نادر از سيمين فيلمي سمبليک است، اگرچه ظاهراً تلاش مي‏کند انصاف را رعايت نمايد، اما به دليل نوع نگاه و پيش فرض‏هاي موجود در جهت‏دهي به قصه، گاه نسبت به يک طبقه [فرودست و مذهبي] توهين‏آميز هم مي‏شود. نادر، مردي 41 ساله (در بنرهاي مقابل سينماها، نادر متولد 1348 و سيمين 1351 است و فيلم در سال 1389 ساخته شده) است، که پدر پيرش به بيماري آلزايمر و ضعف مفرط بدني و حرکتي مبتلاست، به نوعي که هيچ کاري را بدون يک نفر ديگر نمي‏تواند انجام بدهد. نادر که نماد مردي از طبقه‏ي متوسط شهري است به دليل مشغله نمي‏تواند در ساعات کاري از پدر مراقبت کرده و به همين دليل خدمتکار استخدام مي‏کند. اما خدمتکار زن، که حامله است در وظايف خود اهمال مي‏کند. از طرفي مقداري پول در خانه گم مي‏شود و اين دو مسأله موجب درگيري نادر و خدمتکار شده و ظاهراً به سقط جنين زن منجر مي‏شود و ....

وقتي خوب به فيلم دقت مي‏کنيم و ترکيب تصاوير، ديالوگ‏ها و نماها را کنار يکديگر قرار مي‏دهيم، پدر را نماد کشور، پسر را نماينده مردم مبارزه‏گر، عروس خانواده را به عنوان آدم‏هاي فراري از سختي‏ها و دختر خانواده را نماد نسل آينده مي‏بينيم. پدري که نشانه‏هايي از گذشته دارد، اما آن گذشته خوش‏تيپ و کراواتي‏اش (باستاني اما غربگرا) را از ياد برده و اکنون به دليل مشغله و گرفتاري‎ها يا ترسو بودن دوستدارانش به متشرعاني که داعيه خدمت دارند اما اهمال‏گر و بي‏مبالات و فقيرند و بخاطر فقرشان دروغ مي‏گويند و حتي حاضرند حرام بخورند (صحنه‏اي که شهاب حسيني سخن همسرش در حرام بودن پول ديه را نمي‏پذيرد) محتاج شده و تبعات آن هم ناامن شدن فضاي زندگي فرزندان و نوه‏اش (نسل آينده) است.

بنابراين يا بايد از مهلکه گريخت (نظر سيمين) يا ايستاد و با سختي‏ها مبارزه کرد و شرايط را تغيير داد (عقيده نادر). شايد ديگران بگويند اين نوشته، يک سياه نمايي عليه فيلم است. اما وقتي فرهادي ترجيح مي‏دهد به همراه خانواده‏اش براي چندسال (نه براي هميشه) در خارج از کشور زندگي کند، با قصه‏ي فيلم‏ همنوا مي‏شود. البته فرهادي گفته است که خودش در رفت و آمد خواهد بود، همانطور که نادر مي‏خواهد بماند تا اوضاع را تغيير دهد و محيط را براي زندگي فرزندش مناسب کند.

دختر نيز ابتدا در کنار پدر مي‏ماند، تا بداند معناي نهضت همان جنبش است، جنبشي که بايد وضع زندگي او را تغيير دهد. اما سيمين مي‏خواهد از وضع موجود بگريزد و به نادر مي‏گويد: «تو بمان، اما بگذار دخترم را ببرم.» در واقع مادر به دنبال نجات نسل آينده از مهلکه و بازگرداندن آن در زماني است که پدر اوضاع را مناسب کرده باشد. فيلم در فضايي به پايان مي‏رسد که معلوم نمي‏شود تصميم دختر (نسل آينده) رفتن با مادر است يا ماندن با پدر. در واقع تماشاگر بنابر نظر، سليقه و جهان‏بيني خود پايان فيلم را در ذهنش مي‏سازد، هرچند نام فيلم حق را به سيمين مي‏دهد، در حالي که محتواي آن بيشتر به سود نادر است.

در قصه‏پردازي ظاهري، تکه‏اي از فيلم عمداً و البته به صورت ناشيانه حذف شده تا گره‏هاي اثر در يک سوم اول راه باز نشود. صحنه‏اي که زن خدمتکار به دنبال پيرمرد به خيابان مي‏رود، ناگهان قطع مي‏‎شود. در واقع تصادفي بين زن و خودروي عبوري رخ مي‏دهد و به دنبال آن او در اتوبوس دچار ضعف مي‏شود، اما در دادگاه اصرار مي‏کند که فرزندش در جريان درگيري با نادر کشته شده. اگر صحنه‏ي تصادف از فيلم حذف نمي‏شد، تماشاگر مي‏فهميد که ممکن است جنين در جريان تصادف سقط شده باشد، اما در آن صورت زن متشرع بايد واقعيت را به شوهرش مي‏گفت. چون لو نرفتن دو سوم فيلم و دروغگو بودن زن خدمتکار براي اثر و کارگردان مهم بوده، آن صحنه، حذف مي‏شود و در دقايق پاياني فيلم، زن پنهان‏کاري خود را برملاء مي‏کند و از گرفتن پول ديه امتناع مي‏ورزد. فرهادي به صراحت گفته است: «بنا به پيشنهاد اهالي فن، صحنه‏ي تصادف را حذف کرده تا تماشاگر ابتدا فکر کند جنين به دليل ديگري سقط شده.

در جدايي نادر از سيمين، همه دروغ مي‏گويند، يا مجبور به دروغ‏گويي مي‏شوند. زن خدمتکار نمي‏گويد، زماني که خانه نبوده به مطب پزشک مراجعه کرده، نادر با اين‏که مي‏داند زن باردار بوده، اما به قاضي مي‏گويد از اين مسآله خبر نداشته، دختر هم در حالي‏که از واقعيت خبر دارد، حرف پدرش را تأييد مي‏کند و معلم مدرسه نيز راستش را نمي‏گويد، هرچند بعداً اصلاح مي‎کند. سيمين تا آخر نمي‏گويد که گم شدن پول در خانه به دليل پرداخت به باربرها بوده و پولي گم نشده است و دختر هم که اين صحنه را ديده چيزي نمي‏گويد. اما يک تفاوت در دروغگويي هر يک از طرفين وجود دارد.

نادر دروغ مي‏گويد تا از پدر (سرزمين باستاني) نگهداري کند در واقع او مصلحت‏انديشي و حتي به نوعي فداکاري مي‏کند، دختر هم به همين دليل با پدر شريک مي‏شود، حال آن‏که دروغگويي زن چادري متشرع از ترس شوهر کينه‏جو، فقير، بيکار و زندان رفته‏اش و پنهان‏ کردن کار خودش از همين شوهر است. در نهايت شوهر زن خدمتکار به دليل فشار طلبکاران حاضر است پول حرام را بگيرد و خود را از دست آنها برهاند. زن خدمتکار نماد کساني است که آمده‏اند به پدر پير (کشور) خدمت کنند و ظاهري مذهبي هم دارند، اما چون فقيرند اگر لازم شود دروغ هم مي‏گويند. در واقع باز قصه تکراري فقير و دروغگو بودن زنان چادري که يک توهين آشکار است، طرح مي‏شود. ممکن است گفته شود که چنين کساني در جامعه وجود دارند، اما بايد توجه داشت که در جدايي نادر از سيمين، آدم‏ها نماد طيف و طبقه‏ي خود هستند. با اينکه وضع آينده نادر و سيمين معلوم نمي‏شود، اما زن خدمتکار در دوراهي حلال‏خوري و بدهکاري شوهر غيرملتزم به حلال و حرام زندگي‏اش را بر باد رفته مي‏داند....

پديده‏ي زندگي نسل نو در خارج از ايران طي سال‏هاي قبل از انقلاب وجود داشت که عمدتاً براي تحصيل يا خوش‏گذراني بود. پس از انقلاب اسلامي و با شروع جنگ تحميلي، برخي خانواده‏ها (عمدتاً ثروتمند) پسرانشان را براي فرار از سربازي به خارج مي‏فرستادند. اين پديده پس از جنگ نيز ادامه يافت و مشکلات کنکور هم به انگيزه‏هاي خارج روي نسل نو افزود. اما در جدايي نادر از سيمين، بحث ناامني ايران براي نسل نو مطرح مي‏شود و در لايه‏ي ظاهري فيلم، يک دختر که با مشکل سربازي و احياناً کنکور مواجه نيست، تشويق به رفتن مي‏شود.

در سوي ديگر جهان، «هيلاري کلينتون» وزير امورخارجه آمريکا به خانواده‏هاي آمريکايي توصيه مي‏کند فرزندخوانده‏اي از کشورهاي خاورميانه يا آفريقا را بپذيرند و آنان را با سبک زندگي آمريکايي آشنا کنند، چرا که اين افراد در آينده حکمرانان کشورهايشان خواهند شد. اين توصيه در چارچوب ترويج سبک زندگي آمريکايي که شاخه‏اي از ديپلماسي عمومي آمريکاست، انجام شده. شايد قصد فيلمساز پيوند زدن قصه‏اش با اين خواست غربي‏ها نباشد، اما جدايي نادر از سيمين خواه ناخواه در آن مسير گام برمي‏دارد.

اکنون سؤال اينجاست، با وجود چنين مسايلي چرا معاون سينمايي وزير فرهنگ و ارشاد اسلامي تلاش مي‏کند اين فيلم را محصول هدايت مجموعه تحت مديريت خود بداند و چرا مسؤولان جشنواره فجر سيل جوايز را به سوي آن سرازير کردند و در اکران با ايجاد يک فضاي رقابت کاذب با اخراجي‏هاي 3 موقعيتي برايش ساختند که در غير از اين زمان بوجود نمي‏آمد.

فيلم اکنون فروش يک و نيم ميلياردي را پشت سر گذاشته در حالي‏که اگر به عنوان رقيب اخراجي‏هاي 3 قلمداد نمي‏شد و يک جريان سياسي هدفمند، پشت آن قرار نمي‏گرفت هيچ‏گاه به اين ميزان فروش دست نمي‏يافت، در واقع جدايي نادر از سيمين از فرصت رقابت با اخراجي‏هاي 3 براي افزايش فروش خود نهايت استفاده را برد. بگذريم از اين‏که اين جريان سياسي- هنري از خريدن و پاره کرده بليت براي افزايش کاذب فروش اين فيلم فروگذار نکرد، مسأله‏اي که برنامه‏ي هفت و هيچ يک از رسانه‏هاي طرفدار فيلم فرهادي به آن نپرداختند؛ گواه فروش پايين فيلم، عدم استقبال از آن در شهرستان‏ها نسبت به رقيب است که برنامه‏ي هفت تلاش کرد آن‏را به اکران خارج از قاعده‏ي اخراجي‏هاي 3 در سينماهاي شهرستان‏ها مرتبط سازد. در واقع طرفداران سياسي فيلم جدايي نادر از سيمين که تحمل شکست مقابل اخراجي‏هاي3 را ندارند به تعبير عوام، جرزني در بازي را خود شروع کرده‏اند، در حالي‏که عقلايشان گفته بودند که فيلم فرهادي در مقابل اثر ده‏نمکي ياراي رقابت تجاري ندارد.(*)

*قاسم رحماني؛منتقد سينما/