امام (ره) نظرشان را گفته بودند
حسین جباری و یکی از دوستان و همکارانش، تنها کسانی بودند که همراه نمایندگان خبرگان در جلسه خبرگان سال 68 حضور داشتند. تمام اعضای خبرگان بودند و این دو نفر که در قسمت تماشاچیان نشسته بودند. حسین جباری آن روزها محافظ رییسجمهور بود و بعد از این جلسه، محافظ رهبر انقلاب شد. از سال 1357 همان وقتی که سپاه تشکیل شد، به خدمت سپاه درآمد. یک دوره کوتاه دید و از 18 سالگی محافظ حضرت آیتا... خامنهای شد. خاطرههای زیادی دارد که بعضی از آنها را با شور و شوق تعریف میکند.
بهنظرم برای رسیدن به انتخاب حضرت آقا بهعنوان رهبر انقلاب، باید قبلتر از آن را واکاوی کنیم و مروری بر عزل آقای منتظری داشته باشیم.
قائممقامی آقای منتظری مشکلاتی برای کشور بهوجود آورد که امام مصلحت دیدند ایشان را از قائممقامی بردارند. حضرت آقا یکی دو روز قبل به مشهد رفته بودند. حاج احمد آقا تماس میگیرند که آقای خامنهای تشریف بیاورید تهران اتفاق مهمی پیش آمده است. آیتا... خامنهای هم خودشان را به بیت امام میرسانند. جریان نوشتن نامه برای عزل آقای منتظری مطرح میشود و اینکه نامه را به صدا و سیما بدهند. به نظرم در این جلسه آقای هاشمی، مهدوی کنی، موسوی اردبیلی و چند نفر دیگر هم حضور داشتند. سیداحمدآقا میگویند: امام نامهای نوشتند و خواستار عزل آقای منتظری شدند و دلایلی را هم مطرح کردند. نامه بسیار تندی بود. آقای خامنهای و هاشمی توصیه میکنند شاید مصلحت نباشد، نامه را به این تندی منتشر کنیم. از حضرت امام اجازه میگیرند، و میگویند شما اجازه دهيد نامهای تنظیم کنیم که همین مطالب را منتقل کند و اینقدر تند نباشد. امام فرمودند: همین امشب باید تکلیف قائممقامی آقای منتظری روشن شود. من تا فردا صبح نمیتوانم صبر کنم، چون نمیدانم زنده هستم یا نه. اگر من زنده نباشم هیچیک از شما نمیتوانید ایشان را جابهجا کنید و من در پیشگاه خداوند جوابی برای اینکار ندارم. چون بحث جدی میشود، عدهای به خود اجازه دادند و گفتند: اگر شما بر فرض نبودید چهکسی میتواند جای شما باشد و رهبری این مملکت را بر عهده گیرد؟ امام بيمقدمه میفرمایند: همین آقای خامنهای میتواند مملکت را هدایت کند. شوکی به جلسه وارد میشود. یکی از مواردی که جانشین رهبری را امام مطرح کرده در این جلسه بود. در جلسه عزل منتظری، آقای مهدوی کنی و موسوی اردبیلی و هاشمی حضور داشتند.
آیا پیش از این هم امام در جلسههای خصوصی به سیداحمدآقا و آقای هاشمی موارد مشابهی را گفته بودند؟
به این صراحت نگفته بودند. بعد از جلسه، حضرت آقا حاضران جلسه، از جمله آقای موسوی اردبیلی، آقای هاشمی و آقای مهدوی کنی را جمع میکنند و میگویند تا وقتی من زنده هستم، راضی نیستم این نظر امام و حرفهای ایشان جایی گفته شود. چون بحث رهبری راجع به بنده بود. بعد از این جلسه نامه عزل آقای منتظری را منتشر میکنند و قضیه جمع میشود. البته امام خیلی نگران و ناراحت بودند بهطوریکه حاجاحمدآقا میگویند یک کلید زنگ کنار دست امام گذاشته بودیم که اگر حالشان بد شد، ما را خبر کنند.
قبل از ماجرای آقای منتظری، آیتا... خامنهای به کره شمالی سفر میکنند. گزارشی از این سفر در تلویزیون پخش میشدهحضرت امام زنگ کنار دستشان را میزنند و حاج احمدآقا فکر میکنند حال امام بد شده. بعد امام به سیداحمدآقا میگویند: «بیا این اخبار را ببین». همانجا میگویند: «برای این است که میگویم ایشان برای رهبری مناسبت هستند، عظمت ایشان را ببینید.» این مطلب بعدها توسط حاج احمدآقا به حضرت آقا و دیگران منتقل شد و این علاقه و نزدیکی ادامه داشت.
در جلسهای که در ماه رمضان، امام مسئولین را افطار دعوت کرده بودند که این نماز در اخبار سراسری هم پخش میشود، آیتا... خامنهای پشت سر امام ایستاده بود و نماز میخواند. آقا میگویند نماز که تمام شد میخواستم نماز نافله عشا را زودتر بخوانم که اگر امام نافله را خواند، منتظر من نباشند و من منتظر ایشان شوم. دیدم امام نافله را نخواند و چون مردم روزه بودند رفتندسر سفره نشستند. من هم چون نیت کرده بودم، نافله را خواندم و همانجا نشستم که آقای انصاری دنبالم آمد و گفت از آن موقع تا الان امام ایستادهاند، هنوز ننشستهاند و منتظر شما هستند. من دویدم و رفتم. امام ایستاده بودند. این اتفاقها و این تصاویر برای این است که امام به مسئولان شأن و جایگاه آیتا... خامنهای را نشان دهند. در یکی دو جلسه بعد از عزل آقای منتظری، امام بازهم از فرصت استفاده میکنند و نام آیتا... خامنهای را میآورند. هر بار میگویند مجلس خبرگان مختار است به هرکس که اصلحتر از بقیه است رأی دهد، اما بدانند که نظر من آیتا... خامنهای است.
امام فرمودند بالأخره لازم است من نظرم را بگویم، شاید مردم بخواهند بدانند نظر من نسبت به رهبر بعدی چیست. امام گفتند: مردم بدانند نظر من روی شخص آیتا... خامنهای است، اما تصمیم نهایی را مجلس خبرگان میگیرد و ما تابع انتخاب خبرگان هستیم.
اگر موافقید بهسراغ حال و هوای جلسه خبرگان برویم.
مقدمهای عرض میکنم و آن اینکه در آن ایام فضای سیاسی کشور در اختیار جریان چپ بود و آنها خیلی آقا را اذیت میکردند، در حالیکه نخستوزیر به پیشنهاد رییسجمهوری مطرح شده بود، دیدگاههای مختلف فقهی و سیاسی عنوان شد علم مخالفت برداشته بود بعضیها مثل وزیر کشور آنموقع حتی نسبت به آقا بیاحترامی میکردند و دوست داشتند بعد از پایان ریاستجمهوری آقا را از عرصه سیاسی حذف کنند. در جلسه آن روز بحثهای مختلفی درباره رهبری شورایی و فردی مطرح شد. عدهای حتی دوباره آقای منتظری را مطرح کردند. ریاست جلسه بر عهده مرحوم آیتا... مشکینی بود. رؤسای جلسه گفتند قضیه آقای منتظری تمام شده است و امام این بحث را جمع کردند و کنار گذاشتند. در خلال اظهارنظرها آقای امامیکاشانی بلند شد و گفت چرا نظر امام را نمیگویید؟ با این سؤال جو مجلس کمی ملتهب شد. عدهای نمیدانستند امام در اینباره نظر داشتهاند. همه میخواستند بدانند نظر امام چیست. با بیت امام تماس گرفته شد و حاج احمدآقا تلفنی با آقای هاشمیرفسنجانی صحبت کرد و نظر امام را گفت. حاج احمدآقا، توضیحاتی درباره قضایای آقای منتظری، وقایع قبل و بعد از آن داد و گفت امام در تمام این دوران چندینبار گفتند اگر نظر من را خبرگان خواست، بگویید من آیتا... خامنهای را اصلح میدانم، اما هرکس را خبرگان معرفی کند، برای من محترم است.
گویا بعد از این توضیحات آقای امامیکاشانی بود که آقایان خلخالی و موسوی اردبیلی، خاطرهای از امام را بیان کردند.
بله، آقای خلخالی گفت زمانیکه برای عقد دخترش خدمت امام رفته بود، در حاشیه همین مجلس، با توجه به عزل آقای منتظری از امام درباره جانشین سؤال کرده بود و امام هم فرموده بودند: «مگر میشود نظرم را به کسی نگفته باشم؟ من به حاج احمد آقا و آقای هاشمی و بعضی از مسئولین بارها نظرم را گفتهام. از نظر من هیچکس روی کره زمین از سیدعلیآقا بهتر نیست.» مشابه نقل قول را آقای موسوی اردبیلی بعد از آقای خلخالی مطرح کردند. جلسه به اینجا که رسید، گفتند پس درباره آیتا... خامنهای رأیگیری میکنیم. در این مدت حضرت آقا نگران و ناراحت بودند و در جلسه حضور پررنگی نداشتند و پیدا بود که مضطرب هستند. از بالا پیدا بود که در بعضی گفتوگوهای دو نفره بهشدت استنکاف میکردند. بحث رأیگیری که پیش آمد حضرت آقا گفتند: «نه، من حرف دارم. بگذارید اول من حرفهایم را بزنم بعد رأیگیری کنید.» چند نفر از حاضران جلسه گفتند: «نه، ما میخواهیم رأی بگیریم.» آقا گفتند: «باید قبل از رایگیری اجازه دهید من شرایطم را بگویم. شاید بعد از شنیدن شرایط به من رأی ندادید.» آقا گفتند: «من همان راه امام را ادامه میدهم. امروز اگر کسی بخواهد جلو انقلاب بایستد، من هم جلو او میایستم. با کسی رودربایستی ندارم.» در این هنگام فضای جلسه عوض شد بعضی منقلب شدند، در آن وقت بعضیها خیلی برای سرعت گرفتن مسأله رهبری تلاش کردند. از جمله آقایان امامی کاشانی، طبسی، یزدی آقای هاشمی و خیلی نامها که فراموش کردهام. یادم میآید که آقا خطاب به آقای آذریقمی که در حاشیه جلسه به آقا گفته بودند: «شما بپذیرید مگر ما مردهایم، همه کمک میکنیم، ولایت فقیه، ولایت انبیاست و...» گفتند: «آقای آذریقمی، بفرمایید بنشینید، ما شما را میشناسیم. در دورههای مختلف شما را امتحان کردهایم. اینهایی را که میگویید 10 سال بعد هم تکرار میکنید؟ 10 سال بعد اگر برخلاف نظر شما مطلبی علم شود، میپذیرید؟ بعد گفتند: «آقای آذریقمی اگر مطلبی خلاف نظر شما گفتم، چه میکنید؟» او هم که حسابی ناراحت بود عمامه را برداشت و دودستی بر سرش زد و گفت: «اگر اینطور شود خدا از من نگذرد.» و گفت: «من شما را بهعنوان ولیفقیه و حاکم جامعه قبول دارم و حکم شما بر من نافذ است.» بعد آقا گفتند: «آقای خلخالی شما چطور؟» او هم همین جواب را داد. آقا دو سه نفر را نام برد که اگر فردا حرفی بزنید که من خلاف شما حکم دهم، اوضاع چگونه خواهد شد؟ هر سه نفر گفتند: «ما شما را بهعنوان ولیفقیه قبول داریم و حکمتان بر همه نافذ است.» بگذریم که همین آقای آذریقمی، دقیقا 10 سال بعد با آقا مخالفت کرد. برای رهبری حضرت آقا هنگام رأیگیری همه ایستادند، جز دو نفر. یعنی اکثریت آرای خبرگان به ایشان رأی دادند.
بیشتر از دو نفر بودند. شش نفر که گویا یک نفر هم خود حضرت آقا بودند که به خودشان رأی ندادند.
من همین دو نفر را دیدم، چون در جایگاه تماشاچیان نشسته بودم، خیلی به جلسه تسلط نداشتم. یادم هست که یکی از این دو نفر، آقای طاهریاصفهانی بود.
بعدا هم متوجه نشدید مخالفان چهکسانی بودند؟
چون نظر اکثریت قاطع مجلس روی حضرت آقا بود، ما زیاد به مخالفان دقت نکردیم. این مسأله چیزی نبود که روی آن حساس شویم و بدانیم چه کسانی بلند شدند و چهکسانی نشستند. نتیجه رأیگیری اهمیت داشت که با اکثریت آرا به ایشان رأی دادهاند.
احوال بقیه افراد حاضر در جلسه چگونه بود؟ در خارج از درهای مجلس خبرگان چه میگذشت؟
بیرون مجلس خبرگان جو طوری بود که محافظان آقای موسوی اردبیلی، بعد از پایان جلسه پرسیدند، آقای موسوی اردبیلی انتخاب شد؟ نمیدانم چطور این ذهنیت برای محافظان ایشان بهوجود آمده بود.
بعد از جلسه همراه آقا بودید؟
بله. جالب است که ایشان پس از جلسه طبق معمول و مثل همیشه بودند. اعضای خبرگان بعد از جلسه همه با رهبر انقلاب بیعت کردند. اولین نفراتی که با آقا بیعت میکنند، آقای خلخالی و آقای آذریقمی بودند. دیگران هم تکتک آمدند و بیعت کردند و گفتند ما از این به بعد تابع حکم شماییم. چند نفری از علما خیلی متواضعانه بیعت کردند و تا حالا هم سر پیمان خود هستند. آقا به اتفاق آقای طبسی رفتند منزل گویا در منزل هم فرزندان آقا از نتیجه خبر نداشتند و حتی بهدلیل سختی مسایل و مسئولیت نگران میشوند که آیتا... طبسی با ایشان صحبت میکند.
شب قبل از مجلس خبرگان، هنگامی که امام به رحمت خدا رفتند، چگونه گذشت؟
آن شب در کاخ سعدآباد، همراه رییسجمهوری یکی از کشورهای آفریقایی بودم که به ایران آمده بود، اما دائم با محافظین که همراه آقا بودند تماس میگرفتیم و احوال ایشان را جویا میشدیم. آخرین شب حیات امام، همراه آقا نبودم. صبح 14 خرداد، قبل از جلسه خبرگان آقا را دیدم. من همراه آن رییسجمهوری سیاهپوست بودم. اول صبح برای تسلیت به رییسجمهوری (آیتا... خامنهای) خدمت ایشان رفتیم و از آن به بعد خدمت آقا بودم. شب رحلت امام اتفاق مهمی که افتاد این بود؛ امام 11:30 به رحمت حق رفت. ساعت هشت صبح فردا جلسه خبرگان برای تعیین رهبری تشکیل شد و خود آیتا... خامنهای بیشتر ملزومات این جلسه را فراهم کردند. اینهم یکی از درایتهای ایشان نسبت به رهبری جامعه است.
چرا حضرت آقا با نظر جمع درباره خودشان مخالف بودند؟ ظاهرا رهبر انقلاب با اداره شورایی کشور بیشتر موافق بودند. شنیدهام که ایشان حتی گفته بودند: «خمینی بودن کار یک نفر نیست»، اما نظر جمع خلاف ایشان و روی شخص آقا بود؟
بههر حال رهبری مسئولیت سنگینی است. آقا هم نگران بار سنگین این مسئولیت بودند. به همین دلیل قبل از رأیگیری حرفها و شرایط خودشان را مطرح کردند. البته آن زمان جو سیاسی سنگینی نسبت به آقا وجود داشت. دوران نخستوزیر مهندس موسوی بود. بعد از آن نامه درباره ولایتفقیه که سؤال محرمانه آیتا... خامنهای از امام بود، دفتر امام آن نامه محرمانه را علنی کرده بود که نظر مبارک امام این بود که این یک بحث طلبگی است. نبایست علنی میشد. قبلا هم عرض کردم بیت امام کانون جریان خاصی بود که متأسفانه پس از فوت حاجاحمدآقا بعضی از آنها اشتباهات بزرگی کردند.
نامه را چهکسی به حضرت امام رساندند؟
بله، سؤال آقا درباره ولایت فقیه یک نامه محرمانه بود که خودم بردم بهدست حاج احمدآقا برسانم. ایشان نبود، نامه را به آقای انصاری دادم. فردا صبح رهبر انقلاب در حیات ریاستجمهوری قدم میزدند و ورزش میکردند که از رادیو پیام امام را شنیدیم. برداشت من از پیام، این بود که پاسخ نامه دیروز است. به آقا گفتم: «امام نامه شما را جواب دادند.» ایشان گفتند: «مگر تو نامه را خواندی؟» گفتم: «نه، رادیو پیام امام را پخش میکند، حدس زدم جواب شما باشد.» آقا تعجب کردند، گفتند: «این نامه محرمانه بود، چطور رسانهای شد؟!» قرار بود امام جواب نامه را محرمانه به آقا بدهند. اما دفتر امام قبل از اینکه نامه بهدست حضرت آقا برسد، اول به صدا و سیما داده بودند.
چهکسی پیام امام را به صدا و سیما داد؟
از قرار معلوم دفتر امام این کار را کرده بودند. سه چهار ساعت پیگیری میکنند که بتوانند اصل نامه را از دفتر امام بگیرند که بالأخره دفتر ریاستجمهوری موفق شد، ظهر آن روز دستخط امام را دریافت کند. آیتا... خامنهای رفتند خدمت حضرت امام و گفتند: «من یک سؤال محرمانه فقهی کردم و نمیدانم چرا رسانهای شد؟» حضرت امام فرموده بودند: «سیداحمدآقا و آقای انصاری را صدا کنید.» امام که از عمل اطرافیان ناراحت شده بودند میفرمایند برای اینکه قضیه بازتر شود شما (آیتا... خامنهای) یک نامه دیگر بنویسید که من هم جوابش را بدهم و این نامهها را منتشر کنیم. امام گفتند: «نامهای که مینویسید حالت عمومی داشته باشد که منتشر کنیم. مثل نامه اول یک سؤال طلبهای نباشد. نامه اول یک سؤال بین استاد و شاگرد بود. چیزیکه لازم نبود در جامعه پخش شود.»
نامه دومی که امام در جواب نامهای که حضرت آقا از امام کرده بودند، کلمهها و عبارتهای خاصی را درباره آقا و در مدح ایشان بهکار میبرند که شما خورشید انقلاب هستید. اینهم عنایت خداوند بود که بهواسطه این ماجرا، امام درباره آیتا... خامنهای نظرشان را بنویسند و اعلام کنند. بچههای حفاظت بیت امام تمام این قضایا را میدانند و باید بگویند. فضای سیاسی، علیه آقا بود. در دفتر امام، با چنین جوی، این اتفاقها پیش آمد و نظر امام همهچیز را تمام کرد. چون فضای سیاسی نسبت به آقا سنگین بود، امام در فرصتهای مختلف نظرشان را درباره جانشینی و رهبری آیتا... خامنهای مطرح کردند و به گوش مردم و مسئولان رساندند.
این فضای سیاسی چطور شکل گرفت؟
این فضا، از زمان جنگ به وجود آمد. اوایل جنگ آقا شنبه هر هفته میرفتند جبهه و پنجشنبه یا جمعه برمیگشتند. بعد از ترور حضرت آقا نتوانستند به جبهه بروند و زمان ریاستجمهوری، امام نگران آیتا... خامنهای بودند و به سیداحمدآقا گفته بودند: «به آقای خامنهای بگویید جبهه نروند. ایشان از زمانیکه از تهران میروند تا برگردند، من اضطراب زیادی را تحمل میکنم.» گاهی هم برای سلامتی آقا، گوسفند قربانی میکردند.
این برخوردها و نگرانیهای امام فقط نسبت به آقا بود یا افراد دیگری هم چنین رابطهای با امام داشتند؟
این رفتار منحصر به رابطه امام و حضرت آقا بود. بايد عرض كنم در ابتداي جنگ هم، آیتا... خامنهای جزو اولین نفراتی بودند که به جبهه رفتند و شهید چمران هم بههمراه ایشان میروند. آقا وقتی به جبهه میرفتند تا خط مقدم میرفتند بهطوری که فرماندهان و رزمندگان تعجب میکردند و حتی بعضی از محافظین رسما نگرانی خود را عنوان میکردند. بیش از همه جبهه میرفتند؛ هر هفته. بقیه اینطور نبودند. مسأله بعدی که پیش آمد، قبول قطعنامه بود. بعد از پذیرش قطعنامه، حضرت آقا به جبهه رفتند. این بحثهای پذیرش قطعنامه که پیش آمد، لشگرها به هم ریخته بود و روحیه بچهها تضعیف شده بود فرماندهیها هم متزلزل شده بود. عملیات مرصاد و فعالیت منافقین باعث شده بود کنترل منطقه سختتر بشود. حضرت آقا، سیداحمدآقا و آقای هاشمی میروند خدمت حضرت امام، حضرت آقا آنجا میگویند: «ما به این نتیجه رسیدیم که اگر امروز من به جبهه نروم؛ حتی تا مرز شهادت، این قضایا جمع نمیشود و همهچیز به روز اول جنگ برمیگردد و منافقین حتی امکان دارد که به تهران هم بیایند. چند ماه قبل از این جلسه آیتا... خامنهای خدمت امام رفته بودند و درباره اوضاع اقتصادی کشور و اداره جنگ و سیاستهای ناکارآمد مهندس موسوی توضیح داده بودند و به امام گفته بودند که شما فقط نظرتان را بگویید، حتی اگر تکلیف هم نکنید، من حرفی ندارم و باز هم با آقای میرحسین موسوی کار میکنم. امام هم گفته بودند تکلیف نمیکنم، مصلحت است ایشان بماند. آقایان همیشه گزارش میدادند، مهندس موسوی گفته بود که اگر جنگ 20 سال هم طول بکشد، ما آن را اداره میکنیم، در صورتیکه اینطور نبود. وضعیت اقتصادی کشور بحرانی شد که بحثهای مربوط به قطعنامه پیش آمد. مهندس موسوی با هیأت دولت که خدمت امام رفته بود، گفته بود تا 20 سال جنگ را اداره میکنیم. همان زمان آیتا... خامنهای از وزیران اقتصادی مهندس موسوی گزارش میگیرند. ایشان میگویند گزارش را بدون کم و کسر به امام میدهند و میگویند: طبق این اسناد و گزارشها وضعیت بحرانی است. به همین دلیل به امام میگویند که اینها نمیتوانند کشور را اداره کنند. قضیه قطعنامه که پیش میآید، با آن بحرانهای جدی، حضرت امام اجازه میدهند آقا به جبهه بروند. ایشان را بغل میکنند و برای سلامتی ایشان دعا میکنند و میگویند: «بروید انشاءا... که با سلامتی برمیگردید.» همان روز آقا اطلاعیهای را برای همه علمای کشور مینویسند که اگر میخواهید به کشور کمک کنید امروز، روزش است. اگر فردا بیایید دیر است. تجهیزات هم با خودتان بیاورید. این اطلاعیه به وسیله صدا و سیما منتشر شد. مردم و علما هم به این خواسته آقا لبیک میگویند و فردای آن روز جبههها مثل روز اول با همان شور و نشاط اداره میشود. بعد از قطعنامه برای اینکه گروهها و نیروهای آن توجیه شوند، جهت تقویت روحی رزمندگان اسلام که آنها نسبت به پذیرش قطعنامه توجیه شوند، خود حضرت آقا شخصا به جبهه رفتند.
نکته ویژهای که از صحبتهای شما برداشت کردم، ولایتپذیری بیچون و چرای رهبر انقلاب نسبت به حضرت امام است. چیزیکه امروز هم باید سرمشق و الگوی مسئولین قرار بگیرد.
بله. نکته مهم آن جلسه ولایتپذیری بود. به بچهها گفتند: ما نه یک قدم جلوتر از امام میرویم و نه یک قدم عقبتر. همراه امام هستیم؛ هر چه بفرمایند. همین الان هم امام به من اجازه دادند به جبهه بیایم. اگر اجازه نمیدادند، نمیآمدم. من مطیع امر امام هستم. بگویند: جنگ، میجنگم. بگویند: صلح، مذاکره میکنم و تکلیفم اطاعت از امر امام و ولی امر است. ولیفقیه همین است، هرچه بگوید امر ایشان مطاع است.
بحث نخستوزیری خیلی پیچیده شد، اما حضرت آقا در بحرانهای مختلف مطیع امر امام بودند. خیلی جاها که نظرشان خلاف امام بود، مطیع امر ولی فقیه زمانشان بودند. بههر حال عدم مدیریت درست مهندس موسوی، یکی از دلایل قطعنامه بود. با وجود تمام این قضایا، وقتی امام میگویند نظرم این است که آقای موسوی بماند، آیتا... خامنهای اطاعت میکنند و چیزی نمیگویند. حضرت آقا میگویند: «لازم نیست تکلیف کنید، فقط با اشارهای نظرتان را بگویید.» امام هم به ایشان احترام میگذارند و میگویند: «بهعنوان یک شهروند توصیه میکنم آقای موسوی بماند.» بحث ولایت امروز اختراع نشده است. امام قبل از انقلاب بحث ولایت فقیه را مطرح کردند. کتاب ولایتفقیه در زمان رژیم سابق منتشر شد، زمانیکه هنوز حکومت اسلامی وجود نداشت. پدرم مقلد امام بود، دو سال قبل از انقلاب، این کتاب را از پدرم گرفتم و خواندم. حضرت آقا جزو کسانی هستند که ولایتپذیریشان را اثبات کردند. این ولایتپذیری و شیوه مدیریتی کشور توسط آیتا... خامنهای باعث شد امام نسبت به رهبری ایشان نظر مثبتی داشته باشند و این تصمیم را توصیه کنند.
کسان دیگری هم اطراف امام بودند که بیشتر با ایشان رابطه داشتند. آقای هاشمی برخوردها و تعامل زیادی با امام داشت و همسایه مجاور امام بود، اما چه شد که نظر امام برای رهبری روی حضرت آقا بود؟ آیتا... خامنهای خیلیجاها ولایتپذیری، فداکاری و مدیریت خودشان را نشان دادند و حضرت اقا بعد از امام نشان دادند که میتوانند مثل حضرت امام کشور را اداره کنند. نمونه آن فتنه سال 88 بود که با تدبیر رهبری از این بحران گذشتیم.
منبع: هفته نامه پنجره