قرباني جنايت باغ نيستم اما...

ارسال در نامه های مردمی

name2قربانی فاجعه باغ نیستم اما ... قربانی نامهربانی ها و ناسپاسی کسانی شدم که آینده ام را قربانی کردند. فاجعه اخیر باغ تلنگری بود بر پیکره کسانی که با رها کردن فرزندانشان خیال خود را آسوده می کنند. معضلات و مشکلات این منطقه مانند آتشفشان فعال به ظاهر خاموش است که هراز چند گاهی مقداری مواد مذاب خود را بیرون می اندازد اما اصل قضیه به قوت خودش باقی و معلوم نیست کی فوران کند.

دختری بودم باکوله باری از آرزوها که به عقد مردی درآمدم که قرار بود ژان والژان این کزت بی پناه باشد. اما ... بعد از ازدواج تازه فهمیدم اینها همه وهم و خیال بود. او مردی خوشگذران، اهل رفت و آمد های مكرر به باغ، کفتر باز و بی مسؤولیت بود که تازه خانواده ای نامهربان داشت. الان به جرم نگهداری مواد در زندان است و از جزئیات که فاصله بگیرم تازه به جایی می رسم که بعد از بازداشت شدن همسرم خانواده اش با سنگدلی فراوان قفل درب منزل مرا عوض کرده و مرا از منزلی که یک دانگش به نامم بود بیرون کردند و بزرگی و گذشت را با تمام وجودشان معنا کردند. انعکاس حرفهای من در روزنامه فرصت تنها التیام کوچکی است از زخمهایی که دلم می خواست برای شما خواننده عزیز محرز شود تا جوانهای امثال من با عقل تصمیم بگیرند نه با قلب؛ تربیت غلط مادرانی که چنین خارهای گل نمایی را تحویل اجتماع می دهند و با آزادی های بیش از حد پسرانشان کمپ های شبانه روزی در باغ راه می اندازند و از ورق بازی شروع می كنند و به جنایت باغ خاتمه می دهند. مطمئناً اینها جنایت آفرینان فردای خمینی شهرند. لابد تا من هم قربانی این جنایت نباشم حق صحبت ندارم. اما اعتقاد شخصی بنده این است که پیشگیری بهتر از درمان است. شاید زندگی امروز من از هم پاشیده شود. اما این مطمئناً نه برای من و نه برای اجتماع موضوع جالبی نیست. اما غم انگیزی ماجرا از اینجا شروع می شود که من تنها دست به گریبان این مشکل نیستم. فکر می کنم شما خواننده عزیز با در جریان بودن اشتباهات از این دست دچار اشتباه نشوید و این نقطه قوت نوشته های من است. چرا کسانی که ادعای مسلمانی می کنند و در محرم بر سر و سینه می کوبند با من چنین کردند؟ آنان فکر می کنند با تظاهر به محبت امام حسين (ع) اما در عمل بر خلاف ايشان عمل كردن باعث می شوند خداوند باران رحمتش را بر سرشان نازل کند؟ ولی افسوس ...

من روی صحبتم اول با همسرم و بعد با اجتماع است. چرا به اسم دین و آیین حق مسلم دیگران را که همان خوشبختی است از آنان بگیریم؟ روی صحبتم با مادرانی است که در تربیت فرزندانشان کوشا نیستند و با رها کردن فرزندانشان و در آخر با اختیار کردن همسری برایشان فکر می کند حق پدر و مادری خود را ادا کردند. واقعاً چرا؟

زندگی دفتری از خاطره هاست

یک نفر در دل شب

یک نفر در دل خاک

یک نفر همدم خوشبختی هاست

یک نفر همسفر سختی هاست

چشم تا باز کنیم،

عمرمان می گذرد

ما همه همسفر و رهگذریم

آنچه باقی است فقط خوبی هاست

پریسا-د