بازتابهای فرصت 40
* فرار مخترعان
* اعدام هم صفی شده
* سکولار پنهان
* نامه یک شهروند در نقد فرصت
فرار مخترعان؟!
در شماره قبل، گلایه های یکی از مخترعان از مسئولان شهر را درج کردیم که از مسئولان به خاطر بی توجهیشان به مخترعان انتقاد و تاکید کرده بود تاکنون تعدادی از مخترعان به شاهینشهر کوچ کرده اند و اگر همین روال ادامه پیدا کند، بقیه هم ممکن است به نتایج مشابهی برسند. چاپ این مطلب باعث واکنش برخی از مسئولان شد. آنها تاکید کردند که برخلاف گفته این مخترع، ما مخترعان را تحویل گرفتهایم و برایشان جلسه گرفته ایم و غیره.
فرصت: البته چه آقای دباغی و چه سایر مخترعان شهرستان در گفتگو با ما تاکید داشتند که اکثر ادارات و ارگانهای شهر در گفتگو با ما اصطلاحاً تحویل می گیرند و اعلام آمادگی برای هرگونه همکاری می کنند ولی در عمل، عایدی چندانی برای ما ندارد. ما حداقل نیاز به یک دفتر کار داریم تا مخترعین دور هم جمع شوند که هیچ ارگانی در این رابطه به ما کمک نکرده است. یکی از مخترعان شهر هم تاکید کرد: هر اختراعی دو سه دانش مختلف را می طلبد. در حالیکه عموم مخترعان به یک دانش مسلط هستند. مثلاً اگر اختراع من در زمینه شیمی باشد نیاز دارم تا بخشهایی از اختراعم که در زمینه برق و الکترونیک است را با کمک یک مخترع که در زمینه الکترونیک تخصص دارد تکمیل کنم. لذا ما امکاناتی را میخواهیم که بتوان به رد و بدل کردن اطلاعات و تکمیل اختراع بپردازیم.
اعدام هم صفی شده؟!
یکی از شهروندان به نام رضایی هم به تیتر شماره قبل (10 قاچاقچی در صف اعدام) اشاره کرد و گفت: تیترهای شما خیلی ژورنالیستی است. مگر اعدام هم صفی شده؟! تیتر اولتان بار منفی برای شهر دارد.
فرصت: گرچه سخنان این شهروند گرامی قابل تامل است ولی اینگونه سخنان، تنها یک روی سکه را نشان می دهد. روی دیگر سکه این است که موادمخدر بلای خانمان سوز خانوادهها شده و هر روز هم بر دایره آن افزوده می شود. چنانچه قانون در مورد توزیع کنندگان عمده موادمخدر قانون اجرا شود، نه همه معضل ولی بخشی از این معضل حل خواهد شد. برخی از گزارشهای فرصت هم در همین راستاست و نيز براي ايجاد مطالبه و ذكر مسئوليت مسئولين و نيز براي اينكه برخي پروندههاي مهم به فراموشي سپرده نشود.
تعداد زيادي از شهروندان هم در همين رابطه از گزارش شماره قبل درباره پيگيري پرونده محمدرضا- ص (يكي از متهمان عمده مواد) و از شجاعت فرصت در پرداختن و پيگيري اين پرونده تشكر كردند.
سکولار پنهان
در چند شماره، سلسله گزارشهایی با عنوان سکولار پنهان درج کردیم. یکی از شهروندان درخواست کرد که این گزارشها ادامه پیدا کند: «گزارشهای سکولار پنهان و پدیده مقدسنمایی خیلی خوب بود. لطفا این گزارشها را ادامه بدهید.»
الحاق نیاز به ایثار مسئولان دارد
الحاق از موضوعاتی است که تعداد زیادی از شهروندان در تماس با ما درمورد آن اظهارنظر کردهاند. یکی از شهروندان به نام احسانفر در این باره گفت: چون در دهههای قبل در این شهرستان کمکاری شده، امروز نتایج آن کمکاریها را میبينيم. قطب صنعتی محمودآباد، یکی از هزاران کمکاریهایی است که انجام شده. بنده مدت 21 سال است ترقی شهرهای مسیر محل کارم (منطقه لنجان) را میبینم. بنابراین الحاق خمینی شهر به اصفهان مستلزم تلاش برای تغییر شیوه و تفکر خودمان است، به عبارت دیگر در این راه نیاز است که مدیران شهر از خودگذشتگی کنند و مردم باید در جریان باشند با این الحاق، شهر از این بیعدالتی رهایی مییابد.
سخن صهری با مردم
در شماره قبل، در در ستون سخنی با مردم، صهری رئیس شورای شهر به بیان دیدگاههای خود پرداختند. خانمی در تماس با نشریه، با استقبال از این مطلب گفت: مطلب سخنی با مردم خیلی خوب بود. چرا صداوسیما جبههای مثبت این شهر را نشان نمیدهد؟ شبکه 3 در ماه رمضان همهاش نمازجماعت آران و بیدگل را نشان میداد. من خمینی شهری نیستم ولی ساکن اینجا هستم. خمینی شهر مردمان باصداقتی دارد. مراسم عزاداری جالبی دارد. چرا فقط قمهزنی را گرفتهاند؟
باز هم سلمان فارسی
بحث سلمان فارسی و خمینی شهری بودن آن از مباحثی است که شهروندان زیادی پیگیر آن هستند. برخی از شهروندان از اینکه به این موضوع پرداخته میشود خرسند هستند. یکی از شهروندان در تماس با ما بخاطر پیگیری نویسنده آن تشکر کرد. اما برخی هم به صورت متفاوت به این موضوع نگاه میکنند. سعید ملک در این مورد گفت: مهم نیست که سلمان خمینی شهری باشد یا اصفهانی یا کازرونی، مهم این است که ما به تبعیت از او، سلمانوار زندگی کنیم. برخی از شهروندان مخالف دامنه دار شدن این بحث هستند. یکی از شهروندان به نام رعنا در این باره گفت: این بحث سلمان را ول کنید. حالا یا خمینی شهری بوده یا نبوده. دلیلی ندارد که اینهمه به این موضوع بپردازید.
یکی دیگر از شهروندان به نام جمالی از جوی آباد هم در این مورد گفت: در سیره نبوی ج1 ص228 می گوید سلمان اصفهانی است ولی خانواده او در شیرازند. اکثر منابع از اصفهانی بودن سلمان حکایت میکنند. حسن عمید در لغتمنامه خود و دهخدا جی را به اصفهان نسبت می دهد. در سیره نبوی ج1 ص222 تاکید کرده جی نام قدیم اصفهان بوده است.
پاسخ به يك پيشنهاد
در شماره گذشته و در ستون بازتاب، نظر یکی از خوانندگان را درج کردیم که از آقای صرامی نویسنده ستون خمینی شهر در هزارتوی تاریخ خواسته بود یک هیأت حفاری به شهر دعوت کنند تا به صورت کارشناسی وعلمی روی آثار تاریخی خمینی شهر تحقیق کنند. آقای صرامی در پاسخی که برای این همشهری به دفتر نشریه ارسال کرده چنین نوشته است: در پاسخ به پیشنهاد یکی از خوانندگان گرامی متذکر میشوم بنده هیچ مسؤولیت اجرایی در امر باستانشناسی در شهر نداشته و تنها گاهی اوقات بنا بر درخواست برخی از ادارات و انجمنها با آنها همکاری (بدون دریافت وجه) میکنم و حتی انتقال غیرکارشناسانه سنگ قبرهای ورنوسفادران به امامزاده سیدمحمد که باعث تخریب و گم شدن تعدادی از آنها شد هیچ ربطی به بنده ندارد.
نامه وارده:
با اهدای سلام؛ نکاتی چند در مورد شماره 36 دوهفتهنامه فرصت را یادآور میشوم.
در ستون بازتابها، مطلبی با عنوان فرصت و رضا رشیدپور به چاپ رسیده بود. راستش را بخواهید از شما انتظار بیشتری داشتم! هر کس این مطلب را بخواند، فکر میکند رضا رشیدپور به این خبر فرصت استناد کرده است. در حالی که این طور نیست و متن مورد اشاره شما (البته با حذف دو سه جمله) در بخش نظرات سایت و بین کامنتهای زیاد سایت رضا رشیدپور به چشم میخورد. وقتی در هنگام اوج گرفتن مباحث و اخبار در مورد ورود برخی خوانندگان خارج از کشور به ایران این کامنت را در سایت رشیدپور گذاشتم فکر نمیکردم که روزی باید برای انعکاس نامناسب آن از فرصت گله کنم!
از چاپ نقد دکتر منتظرالقائم هم تشکر میکنم! راستش را بخواهید با خواندن مقالات آقای صرامی گاه احساس میکردم اشارات و منابع ایشان بسیار گزینشی و تنها در جهت تأیید فرضیه ایشان است (نکته دیگر این که شما فرضیه را نظریه دانستهاید، در حالی که این دو مقوله با هم متفاوتند.) شرمنده، ولی انگار گاهی اوقات انصاف را در بررسی منابع تاریخی رعایت نکردهاند و حتی گاهی که مطلبی خلاف فرضیه ایشان بوده، آن را اشتباه تاریخی دانستهاند! از فرصت خواهشمند است با ارائه مقالات ایشان به برخی دیگر از اساتید تاریخ نظرات آنها را هم جویا شوید.
جدای از این مطلب هم یک سؤالی ذهن مرا به خود مشغول کرده که شهر خمینیشهر علیرغم سابقه طولانی و قدمتی که دارد چرا از لحاظ آثار باستانی این اندازه فقیر است؟ از آقای صرامی میخواهم به این پرسش پاسخ مبسوطی بدهند!
امیدوارم کمکم جدولتان هم رو به سوی حرفهایتر شدن برود! اینکه یکسوم خانههای جدول سیاه باشد، خیلی توی ذوق میزند. البته میدانم که طراحی جدول به این راحتیها نیست، ولی امیدوارم پیشرفت کنید. ضمناً «سرمه» صحیح است نه «سورمه»!
به نظر میرسد در انتخاب چهرههای «خانه سبز» دقت بیشتری باید صورت گیرد! برخی هنرمندان شهر انتقاد میکردند از این انتخاب! چرایش بماند! نمیخواهم غیبت کنم ولی به نظر میرسد خمینی شهر چهرههای مطرحتر و محبوبتری برای معرفی داشته باشد!
قبلاً هم این مورد اتفاق افتاده است، نمیدانم چرا در ستون «خوان معرفت» نام شخصیتها را نمیزنید؟ من ممکن است حجتالاسلام فاطمینیا را بشناسم ولی بسیاری ممکن است با چهره ایشان آشنایی نداشته باشند.
اهل گیردادن به غلطهای تایپی نیستم، میدانم اجتنابناپذیر است ولی دو غلط در یک ستون، ناشی از اندکی بیدقتی است. «الهمالغفر» صحیح است. همچنین «وذا النون اذذهب» نه «والذنون و الذهب»!
در مورد گفتگو با آقای شهبازی هم دو انتقاد کوچک داشتم. یکی به مصاحبهکننده و یکی به مصاحبهشونده. آقای کوچکی پرسیدهاند: «چرا صدا و سیما را انتخاب کردید؟» سؤال جالبی نیست. بالاخره هر کس میداند بینندگان صدا و سیما از هر رسانه دیگری بیشتر است. انتظار که ندارید آن را در کلوپ توزیع کنند و یا در جشنواره فجر نشان دهند؟؟!!
و پاسخ آقای شهبازی که آمار 68 درصدی ارائه میدهد. معلوم نیست این برآورد چگونه و بر چه مبنایی محاسبه شده است؟ ضمناً برآورد بعد از پخش، نمیتواند علت انتخاب صدا و سیما بوده باشد!
در مورد ستون «یادگاران» هم این نکته را باید متذکر شوم که هرچند تمام شهیدان دفاع مقدس برای دفاع از میهن جان خود را نثار کرده و به این درجه معنوی رسیدهاند و همه آنها گرامیاند و تفاوتی میانشان نیست، اما هنگامی که نشریه محلی است و بنا بر معرفی شهدای شهر است، چرا شهدای رهنان را معرفی کردهاید؟ انگار یادتان رفته رهنان چند سالی است از خمینیشهر جدا شده است، انگار یادتان رفته فرصت در رهنان توزیع نمیشود و انگار یادتان رفته شیران خفته در گوشهگوشه خاک این شهر هر چند نیازی به معرفی من و شما ندارند، اما اگر قرار بر آشنایی باشد، اولیترند.
ناخنکهایی همیشه در «مسؤولان نخوانند» به اتوبوسرانی زده میشود. بگذارید من هم سهمی داشته باشم. در بحث واگذاری خط هفتصد دستگاه به بخش خصوصی، صحبتها و مباحث زیادی شده است. صدر تمام دفاعیات اتوبوسرانی در برابر این انتقادات، اجرای اصل 44 قانون اساسی است. متأسفانه اصل 44، ملعبهای شده است برای آن که هر کار خواستیم بکنیم، بدون آن که رضایت مردم را مد نظر داشته باشیم. مطمئن هستم بسیاری از این افراد، حتی یک بار هم اصل 44 را روخوانی نکردهاند! این اصل، نظام اقتصادی ایران را بر سه مبنای دولتی، تعاونی و خصوصی طبقهبندی میکند، جالب است بدانید بانکداری، بیمه، رادیو و تلویزیون، پست، تلگراف و تلفن، راه و راه آهن و ... در این اصل قانون اساسی جزو دستههای دولتی است که به صورت مالکیت عمومی در اختیار دولت است. هیچ قانونی نمیتواند ناقض قانون اساسی باشد، نمیدانم حال که بحث اجرای این اصل مطرح است بر کدام مبنا، اصولی از این اصل به زیر پا گذاشته میشود بلیط 9 هزار تومانی قطار ظرف مدت کمتر از یک سال به 20 و اندی هزار میرسد، به بهانه خصوصیسازی و بدون هیچ گونه افزایش رفاه و کیفیت خدمات!
خصوصیسازی در اتوبوسرانی هم که ماجرای خاص خود را دارد. شهر شیراز به عنوان یکی از اولین کلانشهرهایی بود که بحث ریالی کردن اتوبوسها در آن اجرا شد. با این که در ابتدا استقبال خوبی از این طرح به عمل آمد اما منفعتطلبی عدهای باعث شد تا پس از مدت کوتاهی داد مردم در آید. اما در شهر ما، از همان ابتدا نارضایتی در بین مردم مشهود بود. از اخلاق رانندگان بگیر که چندین مورد از شکایات مردمی در این مورد را در فرصت دیدیم (و البته اتوبوسرانی به این بخش اعتراضات هیچ گونه پاسخی نداد) تا تعیین کرایه غیرمتعارف که اغلب به اجبار و به بهانه پول خرد، بیش از آن چه باید دریافت میشود. چسبیدهایم به اصل 44، بدون آنکه حتی نگاهی به سیاستهای کلی اجرای این قانون بیاندازیم. انگار نخواندهایم که خصوصیسازی «به منظور گسترش مالکیت در سطح عموم مردم» انجام میپذیرد. من که به شخصه چنین حسی ندارم. اصلاً چرا اصل 44 به خصوصیسازی معروف شده است؟ مگر در همین اصل صحبت از تعاونیها هم نشده است؟ میتوانستیم بخش تعاونی را فعال کنیم تا هم از مالکیت دولتی بکاهیم و هم مالکیت را در سطح عموم مردم به شکل ملموستر و با کارایی بهتری فعال کنیم.
اصلاً همه مباحث به کنار؛ خصوصیسازی برای چه انجام میگیرد؟ جز این که برای بالا بردن کیفیت و کاهش هزینه خدمات (با کاهش بار تصدیگری دولت و کوچک کردن حجم دولت) از طرق ایجاد رقابت؟ که باز هم در سیاستهای کلی اصل 44 به درستی به آن اشاره شده است اما کدام رقابت؟ هنگامی که 100 درصد اتوبوسهای یک خط واگذار میشود، دیگر جایی برای رقابت نمیماند. وقتی میزان کرایه را اتوبوسرانی تعیین میکند، اصلاً رقابت معنایی ندارد!
برویم دوباره سراغ هفتصد دستگاه خودمان! فکرش را بکنید! اصلاً چرا فکر؟ یک سر به همین خط خصوصی شده بزنید! با کرایه 60 تومانی، اگر 100 تومان بدهی باید 40 تومان پس بگیری! یعنی در خوشبینانهترین حالت 4 تا 10 تومانی و یا یک 25 تومانی و یک 10 تومانی و یک 5 تومانی!! پول خرد کجا بود؟
انگار نه انگار که وقت مردم ارزش دارد! چقدر از وقت مردم و رانندگان باید بر اثر چانه زدن و نداشتن پول خرد تلف شود؟ یعنی واقعاً اتوبوسرانی توانایی حل این معضل نه چندان بزرگ (بهتر است بگوییم کوچک) را ندارد؟ یا اصلاً کی در آنجا آنقدر آیندهنگری نداشته است که این مشکلات را پیشبینی کند؟
راستی این قدر 44، 44 میکنیم کاش نگاهی هم به یک اصل بالاتر، یعنی اصل 43 بیاندازیم، مگر همه اصول قانون اساسی نباید محقق شود؟ مگر نه این که یکی از اهداف اجرای اصل 44، تحقق اصل 43 قانون اساسی است؟ بگذارید نگاهی فقط به دو بند از این اصل کمتر خوانده شده(!) بیاندازیم:
- تأمین نیازهای اساس، مسکن، خوراک، پوشاک، بهداشت و درمان، آموزش و پرورش و امکانات لازم برای تشکیل خانواده برای همه
- تأمین شرایط و امکانات کار برای همه برای رسیدن به اشتغال کامل
البته نکات دیگری هم در مورد اتوبوسرانی باقی ماند که در این مبحث امکان اشاره به آن فراهم نشد.
به امید روزی که تمام اصول قانون اساسی تحقق یابد!
زیاده عرضی نیست!
و من ا... توفیق